personally

base info - اطلاعات اولیه

personally - شخصا

adverb - قید

/ˈpɜːrsənəli/

UK :

/ˈpɜːsənəli/

US :

family - خانواده
person
شخص
personality
شخصیت
persona
شخصیت پردازی
personage
پرسنل
personification
شخصی
personnel
غیر شخصی
personal
شخصی شده
impersonal
با شخصیت
personalized
شخصی کردن
personable
شخصیت کردن
personalize
---
personify
---
impersonally
---
google image
نتیجه جستجوی لغت [personally] در گوگل
description - توضیح
example - مثال
synonyms - مترادف
  • oneself


    خود


  • مستقیم


  • به طور مستقیم

  • face-to-face


    رو در رو


  • در گوشت


  • به صورت حضوری


  • به صورت شخصی

  • in propria persona


    تک به تک

  • tête-à-tête


    بدون واسطه

  • without an intermediary


    از نظر فیزیکی


  • مرد به انسان


  • در دست اول


  • به صورت دستی


  • توسط خود

  • manually


    در حقیقت

  • by oneself


    بدنی


  • مستقیم، از جلو، با سر، رو در رو

  • bodily


    مانو یک مانو

  • head-on


    یک به یک


  • سر به سر

  • mano a mano


    کره چشم به کره چشم

  • one-on-one


    پنجه به پا

  • head-to-head


    به بزرگی زندگی

  • eyeball-to-eyeball


    دست اول

  • toe-to-toe


    با چشم خود


  • با گوش خود

  • first-hand


  • with one's own eyes


  • with one's own ears


antonyms - متضاد

  • بطور کلی

  • objectively


    به طور عینی

  • publically


    به صورت عمومی

  • prevailingly


    غالب

  • universally


    جهانی

  • commonly


    معمولا

  • prevalently


    غالبا

  • generically


    به طور کلی

  • popularly


    مردمی


  • به طور گسترده ای

  • broadly


    به طور گسترده

  • ordinarily


    به طور معمول

لغت پیشنهادی

anaesthetized

لغت پیشنهادی

fluency

لغت پیشنهادی

injunction