personality
personality - شخصیت
noun - اسم
UK :
US :
شخصیت
شخصیت پردازی
پرسنل
شخصی شده
با شخصیت
شخصی کردن
شخصیت کردن
شخصا
---
---
شخصیت یک نفر، به خصوص نحوه رفتار او با دیگران
someone who is very famous and often appears in the newspapers, on television etc especially an entertainer or sports person
کسی که بسیار مشهور است و اغلب در روزنامه ها، تلویزیون و غیره ظاهر می شود، به ویژه یک فرد سرگرم کننده یا ورزش
ویژگیهای شخصیتی که باعث میشود کسی با او بودن جالب یا لذت بخش باشد
کسی که شخصیت بسیار قوی دارد و با دیگران بسیار متفاوت است
ویژگی هایی که یک مکان یا چیز را متفاوت و جالب می کند
سازمانی که از نظر حقوقی از افرادی که آن را مالک یا مدیریت می کنند جدا است
شخصیت یک محصول ویژگی هایی است که مردم فکر می کنند دارای آن است، به عنوان یک کل
نوع فردی که هستید، از طریق رفتار، احساس و تفکر شما نشان داده می شود
یک شخص معروف
the special combination of qualities in a person that makes that person different from others as shown by the way the person behaves, feels, and thinks
ترکیب خاصی از خصوصیات در یک فرد که آن شخص را از دیگران متمایز می کند، همانطور که از طریق رفتار، احساس و تفکر فرد نشان داده می شود.
A personality is also a famous person esp. in popular entertainment or sports
شخصیت نیز یک شخص مشهور است، به ویژه. در سرگرمی ها یا ورزش های رایج
نوع آدمی که هستید، که با نحوه رفتار، احساس و تفکر شما نشان داده می شود
زمانی که سازمان از نظر قانونی جدا از صاحبانش باشد، کیفیتی دارد
the set of qualities that make a product interesting attractive etc.
مجموعه ای از کیفیت هایی که یک محصول را جذاب، جذاب و غیره می کند.
Most are Type A personalities, very outgoing, although a few are very shy and express themselves through their cars.
بیشتر آنها شخصیت های تیپ A هستند، بسیار برون گرا، اگرچه تعداد کمی بسیار خجالتی هستند و خود را از طریق ماشین هایشان ابراز می کنند.
این بیماری باعث از دست دادن حافظه می شود که اغلب منجر به تغییر در رفتار و شخصیت می شود.
Relationships in a single policy area also vary over time according to the issues and personalities involved.
روابط در یک حوزه سیاستی واحد نیز در طول زمان با توجه به مسائل و شخصیت های درگیر تغییر می کند.
The critics held him in high esteem as an actor and the fans adored him for his outrageous and boozy personality.
منتقدان به او به عنوان یک بازیگر احترام زیادی قائل بودند و طرفداران او را به خاطر شخصیت ظالمانه و هولناکش تحسین می کردند.
همه او را به خاطر شخصیت شادش دوست دارند.
درست است که او گاهی اوقات احساساتی می شود اما این فقط بخشی از شخصیت اوست.
سناتور مرد خوب و قابل اعتمادی است، اما فاقد شخصیت است.
Inside of her 4-10,90-pound body was a lively personality and incredible desire.
درون بدن 4 تا 10،90 پوندی او شخصیتی سرزنده و میل باورنکردنی وجود داشت.
داتی یک جوان 17 ساله باهوش و خوش قیافه با شخصیتی سرزنده بود.
او برای سال ها یکی از محبوب ترین شخصیت ها در ستون های شایعات روزنامه ها بود.
بیلی هالیدی یا بسی اسمیت از صد خواننده پاپ امروزی شخصیت بیشتری داشتند.
بله، او استعداد و جاه طلبی زیادی دارد، اما هیچ شخصیتی ندارد.
شما چه تیپ شخصیتی دارید؟
سه جزیره در ساحل وجود دارد که هر کدام شخصیت خاص خود را دارند.
شخصیت رادیویی دون ایموس به خاطر صحبت هایش در آنتن بار دیگر به دردسر افتاده است.
This information is important in understanding the circumstances and influences on the development of the client's personality and belief systems.
این اطلاعات در درک شرایط و تأثیرات بر رشد شخصیت و سیستم اعتقادی مشتری مهم است.
a sports personality
یک شخصیت ورزشی
همسرش شخصیت قوی دارد.
My outgoing personality has definitely helped me succeed.
شخصیت بیرونی من قطعا به من کمک کرده است که موفق شوم.
او نظم را با نیروی محض شخصیت حفظ کرد.
normal human personality traits (= qualities), such as shyness
ویژگی های شخصیتی عادی انسان (= ویژگی ها)، مانند کمرویی
شرکت کنندگان تیپ شخصیتی خود را شناسایی کردند و پیامدهای آن را بررسی کردند.
نام شخصیت ها نشان دهنده شخصیت آنهاست.
احتمالاً در هر گروه اجتماعی تنش ها و برخوردهای شخصیتی وجود دارد.
People’s clothes are often an expression of their personality.
لباس افراد اغلب بیانگر شخصیت آنهاست.
به فردی با شخصیت زیاد برای سرپرستی پروژه نیازمندیم.
او بسیار زیبا بود اما ظاهراً فاقد شخصیت بود.
a well-known TV/radio/sports personality
یک شخصیت شناخته شده تلویزیون / رادیو / ورزشی
شخصیت های مختلفی از دنیای موسیقی دعوت شده بودند.
پسر آنها یک شخصیت واقعی است.
مشکل بسیاری از ساختمان های مدرن این است که فاقد شخصیت هستند.
Interesting displays can add personality to your store window.
نمایشگرهای جالب می توانند به ویترین فروشگاه شما شخصیت ببخشند.
باربارا شخصیت بسیار قدرتمندی دارد.
او برای اولین بار جنبه های ناخوشایند شخصیت شوهرش را می دید.
From your personality profile it seems you're interested in politics.
از مشخصات شخصیتی تان، به نظر می رسد که به سیاست علاقه دارید.
او با قدرت محض شخصیت خود به موفقیت دست یافته است.
انتخاب لباس او نشان دهنده شخصیت اوست.
او موفق می شود شخصیت بسیار متمایز را به نمایش بگذارد.
She stamped her personality on the company.
او شخصیت خود را در شرکت نشان داد.
وقایع اولیه زندگی او شخصیت او را شکل داد.
کار واقعاً با شخصیت من سازگار نبود.
بین دو نفر از اعضای کمیته درگیری شخصیتی رخ داد.
a troubled man who had a vulnerable personality
مردی آشفته که شخصیتی آسیب پذیر داشت
her amiable nature and easy-going personality
طبیعت دوست داشتنی و شخصیت راحت او
تضاد شخصیتی بین یکی از اعضای هیئت علمی و یک دانشجو
لباس های او نشان دهنده شخصیت سرزنده اوست.
همه داوطلبان باید تست شخصیت بدهند.
او پس از سقوط یک شخصیت دوپاره پیدا کرد (= به نظر می رسید بیش از یک شخصیت دارد).
شخصیت
هویت
طبیعت
persona
روان
psyche
وضع
disposition
آرایش
صفات
traits
قانون اساسي
constitution
فردیت
individuality
خود بودن
make-up
هویت خود
selfhood
رفتار انگلستان
self-identity
رفتار ایالات متحده
behaviourUK
نابغه
behaviorUS
فردگرایی
genius
کیفیت ها
individualism
خود
qualities
خلق و خوی
colorsUK
temper
colorUS
temperament
رنگ چهره
coloursUK
لحن
colorsUS
خاک رس
complexion
احساسات
خودخواهی
clay
تکینگی
emotions
شخصیت فرد
selfdom
selfness
singularity
person's character
هيچ كس
noncelebrity
غیر سلبریتی
lightweight
سبک وزن
هیچ چی
nonentity
عدم وجود
cypherUK
cypherUK
cipherUS
cipherUS
zero
صفر
nullity
بطلان
insignificancy
بی اهمیتی
zilch
زیلچ
non-person
غیر شخص
no-mark
بدون علامت
unimportant person
شخص بی اهمیت
ناشناخته
commoner
معمولی
سیب زمینی کوچک
menial
پست
has-been
بوده است
wannabe
خواستار
pip-squeak
پیپ جیغ
squirt
سرپیچ کردن
also-ran
همچنین دوید
lowlife
زندگی پست
پسر کوچولو
حرف
pleb
پلب
bourgeoisie
بورژوازی
bourgeois
پلبی
plebeian
تازه به دوران رسیده
upstart