inside
inside - داخل
preposition - حرف اضافه
UK :
US :
داخل یا داخل یک ظرف یا فضای بسته دیگر به طوری که کاملاً پوشیده یا احاطه شود
در یک ساختمان یا اتاق یا داخل آن
in a country or area – used when you want to emphasize that something is happening there and not in other places
در یک کشور یا منطقه - زمانی استفاده می شود که می خواهید تأکید کنید چیزی در آنجا اتفاق می افتد نه در مکان های دیگر
اگر شخصی در یک گروه یا سازمان باشد، بخشی از آن است
if something happens inside you or inside your head or mind it is part of what you think and feel especially when you do not express it
اگر چیزی در درون شما، یا درون ذهن یا ذهن شما اتفاق می افتد، بخشی از آنچه فکر می کنید و احساس می کنید است، به خصوص زمانی که آن را بیان نمی کنید.
در بدن شما
در کمتر از یک زمان خاص
کمتر از یک زمان خاص
در زندان
در یا روبروی قسمت درونی چیزی
شخصی در داخل یک شرکت یا سازمان برای آن کار می کند و بخشی از آن است
inside knowledge information etc is possessed by or comes from someone working for the company or organization it relates to
دانش درونی، اطلاعات و غیره متعلق به شخصی است که برای شرکت یا سازمانی که با آن مرتبط است کار می کند یا از او می آید
قبلاً در یک شرکت استخدام شده است
قسمت، فضا یا طرف چیزی که داخل آن است
ذهن، افکار یا احساسات کسی؛ خود خصوصی کسی
The inside of a part of the body such as the arm or leg is the part facing in towards the rest of the body
داخل قسمتی از بدن مانند بازو یا پا قسمتی است که به سمت بقیه بدن است
اندام های داخلی شخص یا حیوان، به ویژه معده یا روده
داخل یا داخل یک اتاق، ساختمان، ظرف یا چیزی مشابه
در ذهن، افکار یا احساسات کسی
اگر چیزی درون بیرون باشد، قسمت داخلی معمولی در بیرون و قسمت بیرونی معمولی در داخل دارد
If something is inside out it has the usual inside part on the outside and the usual outside part on the inside
در یک اتاق، ساختمان، ظرف یا چیزی مشابه
در حدود آنچه توسط چیزی مجاز است، برای مثال قانون یا مجموعه ای از قوانین
در کمتر از یک زمان خاص یا تحت یک محدودیت خاص
روی یا در قسمت داخلی چیزی مانند ظرف یا ساختمان
(اطلاعاتی) که توسط شخصی در یک گروه، سازمان یا شرکت به دست آمده و بنابراین شامل دانش خاص یا سری است
(of information) obtained by someone in a group organization or company and therefore involving special or secret knowledge
قسمت داخلی، فضا یا طرف (چیزی)
infml درون شما معده و سایر اندام های گوارشی شماست.
اگر وارد ایده یا ذهن کسی شوید، آن ایده یا شخص را درک می کنید
اگر کاری را در یک زمان خاص انجام می دهید، آن را با کمی کمتر از آن زمان انجام می دهید
If you do something inside of a particular time you do it using slightly less than that amout of time
(از اطلاعات) که فقط توسط افراد یک گروه، سازمان یا شرکت شناخته می شود. راز
برو داخل خانه
داخل جعبه یک ساعت طلایی بود.
او فیلمی در مورد زندگی در داخل کمپ پناهندگان ساخت.
با یک وعده غذایی خوب در درون خود احساس بهتری خواهید داشت.
درون اکثر ما یک کودک کوچک است که برای جلب توجه فریاد می زند.
بعید است که کار در یک سال تمام شود.
داخل ماشین رو تمیز کردی؟
هتل از خیابان کهنه به نظر می رسید، اما از داخل خوب بود.
داخل خانه های مردم
هیچ کس نمی داند من واقعاً چه احساسی در درون دارم.
او عطر را به داخل مچ دستش زد.
داخل فوک مرده در سراسر برف پخش شده بود.
آنا در باغ است؟ نه، او داخل (= در خانه) است.
کیف را گرفت و به داخل نگاه کرد.
او نمی توانست با اندوهی که در درونش احساس می کرد کنار بیاید.
از نظر ظاهری آرام بود، اما در درون آشفته بود.
شوهرش برای سرقت مسلحانه داخل خانه است.
او ژاکتش را از داخل بیرون آورده بود.
داخل جعبه چیست؟
خوشبختانه در هنگام فروریختن ساختمان هیچکس داخل ساختمان نبود.
چه کسی می تواند بگوید درون سر او چه می گذرد؟
خشم درونش جمع شده بود.
بانکهای سرمایهگذاری در تلاش هستند تا راهی برای انجام تجارت بیابند که در چارچوب قوانین باقی بماند.
ما باید از درون سیستم برای بهبود نتایج کار کنیم.
قطارهای سریعتر جدید می توانند سفر را در عرض دو ساعت انجام دهند.
او آن را در عرض دو ساعت تمام کرد.
مدارک را با احتیاط داخل جیبش گذاشت.
سطح داخل قالب را کره بمالید.
رطوبت می تواند در لایه داخلی شیشه به دام بیفتد.
inside information/knowledge
اطلاعات/دانش داخلی
من با کلر تماس میگیرم و داستان داخلی را دریافت میکنم (= گزارشی واقعی از حقایق).
