inside

base info - اطلاعات اولیه

inside - داخل

preposition - حرف اضافه

/ˌɪnˈsaɪd/

UK :

/ˌɪnˈsaɪd/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [inside] در گوگل
description - توضیح
example - مثال
  • Go inside the house.


    برو داخل خانه

  • Inside the box was a gold watch.


    داخل جعبه یک ساعت طلایی بود.


  • او فیلمی در مورد زندگی در داخل کمپ پناهندگان ساخت.

  • You'll feel better with a good meal inside you.


    با یک وعده غذایی خوب در درون خود احساس بهتری خواهید داشت.

  • Inside most of us is a small child screaming for attention.


    درون اکثر ما یک کودک کوچک است که برای جلب توجه فریاد می زند.

  • The job is unlikely to be finished inside (of) a year.


    بعید است که کار در یک سال تمام شود.

  • Did you clean the inside of the car?


    داخل ماشین رو تمیز کردی؟

  • The hotel looked shabby from the street but it was fine on the inside.


    هتل از خیابان کهنه به نظر می رسید، اما از داخل خوب بود.

  • the insides of people's houses


    داخل خانه های مردم

  • Nobody knows how I really feel on the inside.


    هیچ کس نمی داند من واقعاً چه احساسی در درون دارم.

  • She dabbed perfume on the inside of her wrist.


    او عطر را به داخل مچ دستش زد.

  • The dead seal's insides were spread all over the snow.


    داخل فوک مرده در سراسر برف پخش شده بود.

  • Is Anna in the garden? No she's inside (= in the house).


    آنا در باغ است؟ نه، او داخل (= در خانه) است.

  • She grabbed the bag and looked inside.


    کیف را گرفت و به داخل نگاه کرد.

  • She couldn't cope with the grief she felt inside.


    او نمی توانست با اندوهی که در درونش احساس می کرد کنار بیاید.

  • He was outwardly calm, but inside he was in turmoil.


    از نظر ظاهری آرام بود، اما در درون آشفته بود.

  • Her husband's inside for armed robbery.


    شوهرش برای سرقت مسلحانه داخل خانه است.

  • She had her sweater on inside out.


    او ژاکتش را از داخل بیرون آورده بود.

  • What's inside the box?


    داخل جعبه چیست؟

  • Luckily, no one was inside the building when it collapsed.


    خوشبختانه در هنگام فروریختن ساختمان هیچکس داخل ساختمان نبود.

  • Who can tell what goes on inside his head?


    چه کسی می تواند بگوید درون سر او چه می گذرد؟

  • Rage was building up inside her.


    خشم درونش جمع شده بود.

  • Investment banks are struggling to find a way of doing business that stays inside the rules.


    بانک‌های سرمایه‌گذاری در تلاش هستند تا راهی برای انجام تجارت بیابند که در چارچوب قوانین باقی بماند.


  • ما باید از درون سیستم برای بهبود نتایج کار کنیم.

  • The new faster trains can do the journey inside two hours.


    قطارهای سریعتر جدید می توانند سفر را در عرض دو ساعت انجام دهند.

  • He finished it inside of two hours.


    او آن را در عرض دو ساعت تمام کرد.

  • He put the documents carefully in his inside pocket.


    مدارک را با احتیاط داخل جیبش گذاشت.


  • سطح داخل قالب را کره بمالید.

  • Moisture can get trapped on the inside layer of glass.


    رطوبت می تواند در لایه داخلی شیشه به دام بیفتد.

  • inside information/knowledge


    اطلاعات/دانش داخلی

  • I'll call up Clare and get the inside story (= a true report of the facts).


    من با کلر تماس می‌گیرم و داستان داخلی را دریافت می‌کنم (= گزارشی واقعی از حقایق).

synonyms - مترادف
antonyms - متضاد

  • خارج از

  • outdoors


    بیرون از خانه

  • out


    بیرون


  • به سمت بیرون

  • out of doors


    بیرون در ها


  • در فضای باز

  • out-of-doors


    خارج از خانه


  • در هوای آزاد


  • بیرونی

  • outward


    خارجی

  • alfresco


    به صورت خارجی

  • externally


    بدون

  • exteriorly



لغت پیشنهادی

pooch

لغت پیشنهادی

room

لغت پیشنهادی

Briton