secret

base info - اطلاعات اولیه

secret - راز

adjective - صفت

/ˈsiːkrət/

UK :

/ˈsiːkrət/

US :

family - خانواده
secrecy
رازداری
secret
راز
secretiveness
مخفیانه
secretive
ترشح کنند
secrete
---
secretively
---
google image
نتیجه جستجوی لغت [secret] در گوگل
description - توضیح
example - مثال
  • secret information/meetings/talks


    اطلاعات / جلسات / گفتگوهای مخفی

  • They belong to an age-old secret society.


    آنها به یک جامعه مخفی قدیمی تعلق دارند.

  • He tried to keep it secret from his family.


    او سعی کرد آن را از خانواده اش مخفی نگه دارد.

  • Details of the proposals remain secret.


    جزئیات پیشنهادات مخفی باقی می ماند.


  • گذرگاه مخفی منتهی به ساحل

  • The two candidates were chosen by a secret ballot (= in which nobody knows how you voted) of MPs.


    این دو نامزد با رای گیری مخفی (= که هیچ کس نمی داند شما چگونه رای داده اید) نمایندگان مجلس انتخاب شدند.

  • He's a natural salesman, whose secret weapon is the sheer confidence and optimism that he exudes.


    او یک فروشنده طبیعی است که اسلحه مخفی او اعتماد به نفس و خوش بینی محض است که از خود بیرون می زند.

  • The group is on a highly secret mission.


    این گروه در یک ماموریت بسیار محرمانه است.

  • Secret police documents were leaked to the press.


    اسناد پلیس مخفی به مطبوعات درز کرد.

  • The scandal was kept secret from the French public for 18 years.


    این رسوایی به مدت 18 سال از افکار عمومی فرانسه مخفی نگاه داشت.

  • What could be so secret what it had to stay hidden?


    چه چیزی می تواند مخفی باشد که چه چیزی باید پنهان بماند؟

  • He's a secret drinker.


    او یک مشروب مخفی است.

  • I didn't know you were a secret football fan.


    نمیدونستم تو یه طرفدار مخفی فوتبال هستی

  • her secret fears


    ترس های مخفی او

  • Perhaps he has secret hopes that she'll go back to him.


    شاید او امید پنهانی دارد که او به او بازگردد.

  • They were so secret about everything.


    آنها در مورد همه چیز بسیار مخفی بودند.

  • Jessica caught a secret smile flitting between the two of them.


    جسیکا لبخند مخفیانه ای بین آن دو انداخت.

  • The ceasefire was agreed following secret talks between the two leaders.


    آتش بس پس از گفتگوهای محرمانه بین دو رهبر توافق شد.

  • revealing the text of the hitherto secret treaty


    افشای متن معاهده مخفی تا کنون

  • They managed to keep the party more or less secret from Christine.


    آنها توانستند این مهمانی را کم و بیش از کریستین مخفی نگه دارند.

  • Why did you have to go and tell Bob about my illness? You just can't keep a secret can you?


    چرا باید می رفتی و بیماری من را به باب می گفتی؟ شما فقط نمی توانید یک راز را حفظ کنید، می توانید؟

  • A close couple should have no secrets from each other.


    یک زوج صمیمی نباید از یکدیگر رازی داشته باشند.

  • Aren't you going to let me in on (= tell me) the secret?


    آیا نمی خواهی مرا در (= به من بگو) راز را بگذاری؟

  • There's no secret (= everyone knows) about his homosexuality.


    هیچ رازی (= همه می دانند) در مورد همجنس گرایی او وجود ندارد.

  • She makes no secret of (= makes very clear) her dislike of her father.


    او از بیزاری خود از پدرش پنهان نمی دارد (= خیلی روشن می کند).

  • That restaurant is one of the best-kept secrets in Rome.


    آن رستوران یکی از بهترین اسرار در رم است.

  • the secrets of the universe


    رازهای جهان هستی

  • So what's the secret of being a good cook?


    پس راز آشپز خوب بودن چیست؟

  • The president escaped through a secret passage underneath the parliament building.


    رئیس جمهور از یک گذرگاه مخفی زیر ساختمان پارلمان فرار کرد.


  • ما باید فعلاً این پیشنهادات را از رئیس مخفی نگه داریم.

  • This is top (= extremely) secret information.


    این اطلاعات محرمانه (= فوق العاده) است.

synonyms - مترادف

  • رمز و راز

  • puzzle


    پازل

  • enigma


    معما

  • conundrum


    معمای

  • paradox


    پارادوکس

  • riddle


    مسئله


  • سوال


  • پوزر

  • mystification


    گیج شدن

  • poser


    ناشناخته

  • puzzlement


    چرا


  • غیبی

  • why


    سر خراش

  • occult


    علامت سوال

  • head-scratcher


    کتاب بسته


  • استامپر

  • closed book


    گیجی

  • stumper


    معضل

  • perplexity


    دوراهی

  • quandary


    چرخان

  • dilemma


    گیج کننده

  • twister


    تیزر

  • puzzler


    سرگشتگی

  • teaser


    مشکل حل نشده

  • bewilderment


    متحیر کننده

  • unsolved problem


    مهره سخت برای شکستن

  • mind-boggler


    سوال شصت و چهار دلاری


  • چالش

  • sixty-four dollar question


    رمزنگاری


  • cryptogram


antonyms - متضاد
  • revelation


    افشا

  • disclosure


    افشای

  • divulgence


    افشاگری


  • انتشار

  • announcement


    اعلامیه

  • disclosing


    فاش کردن

  • unveiling


    رونمایی

  • broadcast


    پخش

  • declaration


    اعلام

  • exposé


    در معرض گذاشتن

  • announcing


    اعلام می کند

  • divulgation


    تعجب


  • پخش می شود

  • divulging


    اخبار

  • proclamation


    گزارش نویسی

  • airing


    جریان

  • declaring


    گزارش


  • پذیرش

  • reporting


    قرار گرفتن در معرض بیماری

  • circulation


    اعتراف


  • نمایشگاه


  • شوکه شدن


  • صدا و سیما


  • شناخته شده

  • publishing


  • confession


  • exposition



  • broadcasting


  • divulgement


  • known


لغت پیشنهادی

annoying

لغت پیشنهادی

prescribing

لغت پیشنهادی

bearing