nut

base info - اطلاعات اولیه

nut - مهره

noun - اسم

/nʌt/

UK :

/nʌt/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [nut] در گوگل
description - توضیح
example - مثال
  • to crack a nut (= open it)


    شکستن یک مهره (= باز کردن آن)

  • a cashew nut


    یک بادام هندی

  • a hazelnut


    یک فندق

  • nuts and raisins


    آجیل و کشمش

  • chopped nuts


    اجیل خرد شده

  • She is allergic to nuts.


    او به آجیل حساسیت دارد.

  • She has a severe nut allergy.


    او حساسیت شدید به آجیل دارد.

  • a nut roast/cutlet


    کباب/کتلت آجیل

  • to tighten a nut


    برای سفت کردن یک مهره


  • یک مهره چرخ

  • a jar full of nuts and bolts


    یک کوزه پر از مهره و پیچ و مهره

  • a fitness/tennis/computer nut


    یک مهره تناسب اندام / تنیس / کامپیوتر

  • She’ll do her nut when she finds out!


    وقتی بفهمد کارش را انجام می دهد!

  • The documentary focuses on the real nuts and bolts of the film-making process.


    این مستند بر روی مهره های واقعی فرآیند ساخت فیلم تمرکز دارد.

  • a Brazil/cashew nut


    یک مغز برزیلی/بادام هندی

  • Sprinkle some roasted chopped nuts on top.


    مقداری آجیل خرد شده بو داده را روی آن بپاشید.

  • Nuts and bolts are used to hold pieces of machinery together.


    مهره و پیچ و مهره برای نگه داشتن قطعات ماشین آلات در کنار هم استفاده می شود.

  • He was a nut. An interesting talented nut but a nut all the same.


    او یک مهره بود. مهره ای جالب و با استعداد، اما در عین حال یک مهره.

  • What kind of nut would leave a car on a railway track?


    چه نوع مهره ای ماشین را در مسیر راه آهن رها می کند؟

  • James is a tennis nut - he plays every day.


    جیمز یک مهره تنیس است - او هر روز بازی می کند.

  • Come on use your nut (= think clearly)!


    بیا، از مهره خود استفاده کن (= شفاف فکر کن)!

  • With two houses, three cars and child-support payments, he just couldn't meet his nut even with a second job.


    او با دو خانه، سه ماشین و پرداخت نفقه کودک، حتی با یک شغل دوم هم نمی‌توانست مهره‌اش را برآورده کند.

  • The guy turned round and nutted him.


    مرد برگشت و به او اخم کرد.

  • a wing nut (= a nut with flat edges for turning)


    مهره بال (= مهره ای با لبه های صاف برای چرخاندن)

  • What kind of nut would leave a computer in his car overnight with the doors unlocked?


    چه نوع مهره ای می تواند یک کامپیوتر را یک شبه با درهای باز در ماشینش رها کند؟

  • Joyce is a nut for antiques – we’ve got a house full of them.


    جویس یک مهره برای عتیقه جات است - ما خانه ای پر از آنها داریم.

synonyms - مترادف
  • kernel


    هسته

  • pip


    پیپ


  • دانه


  • سنگ

  • achene


    آخن

  • caryopsis


    کاریوپسیس

  • utricle


    رحم

  • pit


    گودال


  • دانه میوه

  • spore


    هاگ

  • bud


    جوانه


  • غلات

  • germ


    ریشه

  • ovule


    تخمک

  • sprout


    جنین

  • embryo


    توت

  • berry


    لوبیا


  • اندوکارپ

  • endocarp


    قطعه

  • nugget


    خرد کردن

  • grist


    میوه


  • ذرت


antonyms - متضاد
  • nonfan


    غیر فن

  • detractor


    بدخواه


  • منتقد


  • دشمن


  • حریف

  • knocker


    کوبنده

  • caviller


    کاویلر

  • denigrator


    تحقیر کننده

  • fault-finder


    عیب یاب

  • pessimist


    بدبین

  • adversary


    ناراضی کننده

  • disapprover


    حمله کننده

  • faultfinder


    نجار

  • attacker


    فوق انتقادی

  • carper


    سانسور کننده

  • criticizer


    مداح

  • hypercritic


    nitpicker

  • censurer


    محکوم کننده

  • disparager


    نادان

  • cynic


    کاویل

  • decrier


    بدنام کننده

  • nitpicker


    شک دار

  • castigator


    بدخیم

  • ignoramus


    پانر

  • caviler


    متعصب

  • defamer


    nit-گیر

  • doubter


  • maligner


  • panner


  • quibbler


  • nit-picker


لغت پیشنهادی

basing

لغت پیشنهادی

jericho

لغت پیشنهادی

callers