flat
flat - تخت
noun - اسم
UK :
US :
صاف و هموار، بدون نواحی برجسته یا توخالی و بدون شیب یا انحنا
نرخ ثابت، مقدار پول و غیره ثابت است و تغییر نمی کند یا چیزی به آن اضافه نمی شود
لاستیک یا توپ پنچر شده هوا ندارد یا هوای کافی در آن نیست
نه خیلی عمیق، ضخیم یا بلند، به خصوص در مقایسه با عرض یا طول آن
نوشیدنی مسطح طعم تازه ای ندارد زیرا دیگر حباب گاز در آن وجود ندارد
اجرا، کتاب و غیره که صاف است فاقد علاقه، هیجان یا انرژی است
یک باتری خالی قدرت الکتریکی خود را از دست داده است
if prices, economic conditions, trade etc are flat they have not increased or improved over a period of time
اگر قیمتها، شرایط اقتصادی، تجارت و غیره ثابت باشند، در طی یک دوره زمانی افزایش یا بهبود پیدا نکردهاند
اگر یک نت موسیقی صاف باشد، آن را کمی پایین تر از آنچه که باید می نوازند یا می خوانند
در حین صحبت کردن، احساس زیادی نشان نمی دهید یا در صدا تغییر زیادی نمی کند
کفش های تخت دارای پاشنه های بسیار کم هستند
داشتن تنوع کمی از نور و تاریکی
در یک سطح، بدون هیچ گونه سوراخ یا نواحی برجسته و بدون شیب یا انحنا
به هیچ جهت شیب نداشته باشد، به طوری که هر قسمت در یک ارتفاع باشد
without any holes or raised areas – used especially when saying how something feels when you touch it
بدون هیچ گونه سوراخ یا نواحی برجسته - مخصوصاً برای گفتن اینکه وقتی چیزی را لمس می کنید چه احساسی دارد استفاده می شود
بدون هیچ سوراخ یا قسمت برجسته
مستقیم می رود و شیب ندارد
مکانی برای زندگی مردم که شامل مجموعه ای از اتاق ها است که بخشی از یک ساختمان بزرگتر است
لاستیکی که هوای کافی در داخل آن وجود ندارد
یک نت موسیقی که یک نیم صدای کمتر از یک نت خاص است
علامت (Ƅ) در موسیقی نوشتاری که نشان می دهد یک نت یک نیم صدای کمتر از یک نت خاص است
in a position in which the surface of something is against another surface without curving or sloping
در موقعیتی که در آن سطح چیزی در برابر سطح دیگری بدون انحنا یا شیب قرار دارد
if you sing or play music flat you sing or play slightly lower than the correct note so that the sound is unpleasant
اگر آهنگ میخوانید یا پخش میکنید، کمی پایینتر از نت صحیح میخوانید یا مینوازید تا صدا ناخوشایند باشد.
هزینه ثابت، قیمت و غیره ثابت است و تغییر نمی کند یا چیزی به آن اضافه نمی شود
اگر بازار، اقتصاد و غیره ثابت باشد یا فروش ثابت باشد، سطح تجارت یا فروش افزایش نمی یابد
اگر بازار سهام ثابت باشد، قیمت ها افزایش یا کاهش نمی یابد
a place where people live that consists of a set of rooms, usually on one floor which are part of a larger building
مکانی که مردم در آن زندگی می کنند که شامل مجموعه ای از اتاق ها معمولا در یک طبقه است که بخشی از یک ساختمان بزرگتر است
اگر کاری که انجام میدهید یا برنامهریزی میکنید با شکست مواجه شود، ناموفق است
اگر صاف کار می کنید، با بیشترین سرعت ممکن کار می کنید
تراز و صاف، بدون قطعات منحنی، بلند یا توخالی
سطح اما دارای ارتفاع کم یا بدون ارتفاع
آنها یک آپارتمان مبله در طبقه سوم اجاره می کنند.
برای خرید/فروش یک آپارتمان
آیا در یک آپارتمان یا خانه زندگی می کنید؟
یک آپارتمان زیرزمین / طبقه همکف / طبقه بالا
یک آپارتمان دو خوابه
پارک توسط آپارتمان های بلند و بلوک های اداری احاطه شده بود.
یک بلوک جدید
بسیاری از خانه های قدیمی بزرگ به آپارتمان تبدیل شده اند.
بچه های آپارتمان (= بلوک آپارتمانی) آن طرف خیابان بیرون مشغول بازی بودند.
با کف دستش به در زد.
تخت شمشیر
salt flats
نمکزار
این پرندگان در آپارتمان های ساحلی زندگی می کنند.
زمین های گلی و شنی غنی از زندگی حیوانات
در کلید سی ماژور هیچ تیز یا تختی وجود ندارد.
در راه خانه یک آپارتمان گرفتیم.
مجبور شدیم توقف کنیم تا یک آپارتمان را تعمیر کنیم.
یک جفت آپارتمان
سبقت گرفتن از دوچرخه سوار بعدی در یک صعود آلپاین ده ها برابر سخت تر از روی تخت است.
آیا فکر می کنید که شورا می تواند آپارتمان دیگری برای من پیدا کند؟
حتی قیمت آپارتمان های مجردی کوچک هم باور نکردنی است.
من شما را در آپارتمان خود ملاقات خواهم کرد.
او در آپارتمان بالا زندگی می کند.
آپارتمان در ساختمان مدرن واقع شده است.
صاحبخانه متوجه شد که آنها به طور غیرقانونی آپارتمان را اجاره داده اند.
این نوازنده آپارتمانی را در یکی از مناطق شیک لندن اجاره کرد.
آنها در آپارتمان بعدی زندگی می کنند.
ما برای او یک آپارتمان در همان بلوک خانه خود گرفتیم.
An ice rink needs to be completely flat.
یک پیست یخ باید کاملاً مسطح باشد.
شیرینی را روی یک سطح صاف باز کنید.
بیشتر مناطق روستایی در آن منطقه بسیار مسطح است.
زوج
مرحله
horizontal
افقی
سطح
flush
فلاش
leveledUS
سطح بندی شده آمریکا
levelledUK
سطح بندی شده انگلستان
planar
مسطح
لباس فرم
plumb
شاقول
منظم
صاف
unbroken
ناشکسته
outstretched
دراز شده
planate
پلات دار
continuous
مداوم
oblate
اربعین
tabular
جدولی
complanate
جبران کردن
pancake
پنکیک
سر راست
درست است، واقعی
planed
برنامه ریزی شده
flattened
مسطح شده
parallel
موازی
pressed
فشرده شده است
به مسطح یک پنکیک
unwrinkled
بدون چین و چروک
homaloidal
همالوئیدی
مربع
featureless
بی خاصیت
uneven
ناهموار. ناجور
خشن
unlevel
بدون سطح
asperous
نابسامان
irregular
بی رویه
ununiform
غیر یکنواخت
bumpy
برآمده
coarse
درشت
inconsistent
ناسازگار
roughened
خشن شده
unsmooth
ناصاف
unsmoothed
صاف نشده
hilly
تپه ای
lopsided
کج
lumpy
توده ای
rugged
ناهموار
unbalanced
نامتعادل
شکسته شده
crooked
کج شده
rolling
متحرک
scraggy
خراشیده
slanting
اریب
sloping
شیب دار
vertical
عمودی
ragged
ژنده پوش
jagged
تغییر می کند
نامتقارن
upright
نابرابر
unsymmetrical
نامتناسب
unequal
disproportionate