straight
straight - سر راست
adverb - قید
UK :
US :
راست کردن
در خط یا جهتی که خمیده یا خمیده نباشد
در یک سطح یا موقعیت صحیح
بلافاصله، بدون تأخیر، یا بدون انجام کار دیگری ابتدا
یکی پس از دیگری در یک سریال اتفاق می افتد
if you say or ask something straight you say it in an honest direct way without trying to hide your meaning
اگر چیزی را مستقیماً بگویید یا بپرسید، آن را مستقیماً صادقانه می گویید، بدون اینکه بخواهید معنای خود را پنهان کنید
چیزی که مستقیم است خم نمی شود و منحنی نمی شود
همسطح یا عمودی، و به یک طرف متمایل نمی شود
صادق و راستگو
بلافاصله یکی پس از دیگری در یک سریال اتفاق می افتد
اتاقی که مستقیم باشد تمیز و مرتب است و همه چیز در جای خود قرار دارد
کسی که مستقیم است جذب افراد جنس مخالف می شود
یک نوشیدنی الکلی بدون آب یا هیچ نوشیدنی دیگری به آن اضافه نشده است
اگر دو نفر مستقیم باشند، دیگر به یکدیگر بدهکار نیستند
یک انتخاب مستقیم یا مبادله فقط بین دو انتخاب یا چیز ممکن است
یک مبارزه مستقیم یا رقابت فقط بین دو نفر است
someone who is straight behaves in a way that is accepted as normal by many people but which you think is boring
کسی که رک است به گونه ای رفتار می کند که توسط بسیاری از مردم عادی است اما به نظر شما کسل کننده است
یک بازیگر یا شخصیت مستقیم سعی نمی کند مردم را بخنداند
کاملاً یک نوع خاص از چیزی
کسی که رک است داروهای غیرقانونی مصرف نمی کند
قسمت مستقیم یک مسیر مسابقه
کسی که مجذوب افراد جنس مخالف است
ادامه در یک جهت بدون خم شدن یا انحنا
صادقانه
اگر مستقیماً چیزی را به کسی بگویید، آن را مستقیم و صادقانه می گویید، بدون اینکه سعی کنید آنچه را که می گویید دلپذیرتر کنید
If you tell someone something straight out you say it directly and honestly, without trying to make what you are saying more pleasant
بلافاصله. مستقیما
به وضوح
واضح یا پیچیده نیست
همسطح و به طرفین شیب ندارد
ساده و ابتدایی، یا بدون هیچ چیز اضافه شده
بدون وقفه یکی پس از دیگری دنبال می شود
به مدت دو مایل مستقیم ادامه دهید.
آیا می توانید دست های خود را صاف تر دراز کنید؟
او آنقدر خسته بود که نمی توانست مستقیم راه برود.
من نمی توانم مستقیم شلیک کنم (= دقیق).
او مستقیم در چشمان من نگاه کرد.
بعد از مدرسه مستقیم به خانه بیا.
خیلی خسته بودم مستقیم به رختخواب رفتم.
او مستقیماً از دانشگاه به یک شغل عالی رفت.
من بلافاصله بعد از کلاس به کتابخانه می روم.
من مستقیماً سر اصل مطلب می آیم - کار شما به اندازه کافی خوب نیست.
درست بنشین!
کلاهش را صاف کشید.
مستقیم بهش گفتم که دوستش ندارم.
مستقیم با من بازی میکنی؟
آنها 16 ساعت متوالی کار کرده بودند.
فوراً انجامش می دهم.
او مستقیماً از او پرسید که در مورد آن چه فکر می کند.
I saw it—straight up!
من آن را دیدم - مستقیم!
داروها روی او تأثیر می گذاشتند و نمی توانست درست فکر کند.
آیا می توانید آن علامت را مستقیماً برای من آویزان کنید؟
او مرتب کرد و زیور آلات را صاف کرد.
یک خط مستقیم
او موهای بلوند صاف دارد.
دامن های تابستان امسال بلند و صاف هستند.
نمیبینیش؟ - درست جلوتر از شماست!
به نظر می رسید سگ مستقیماً به سمت من می آید.
مستقیم در امتداد این جاده بروید و در چراغ راهنمایی به چپ بپیچید.
فقط با او روراست باشید و به او بگویید چه احساسی دارید.
مستقیم به من بگو، آیا ترجیح میدهی امشب نرویم؟
مستقیم به او گفتم که دیگر دوستش ندارم.
فقط باید مستقیم به او بگویید که نمی روید.
linear
خطی
undeviating
بی انحراف
unswerving
ثابت قدم
مستقیم
lineal
خم نشدنی
unbending
خم نشده
unbent
بدون حلقه
uncurled
بدون انحنا
uncurving
درست مثل یک تیر
در یک خط
مثل یک تیر
like an arrow
سرراست
straightforward
درست
فورا
straightaway
مستطیل
rectilinear
خط راست
straight-lined
با خطوط مستقیم
غیرقابل انعطاف
unmalleable
سفت
stiff
غیر قابل انعطاف
unpliable
غیر کشسان
inelastic
انعطاف ناپذیر
inflexible
سفت و سخت
rigid
درست است، واقعی
winding
سیم پیچی
circuitous
غیر مستقیم
bending
خم شدن
curving
انحنا
anfractuous
ناخوشایند
corkscrew
پیچ چوب پنبه
flexuous
منعطف
meandering
پر پیچ و خم
serpentine
مارپیچ
spiral
اسپیرالینگ انگلستان
spirallingUK
مارپیچ ایالات متحده
spiralingUS
بادی
windy
زیگ زاگ
zigzag
پیچ خورده
coiling
حلقه زدن
curled
منحنی
curling
چرخیدن
curved
درگیر
curvy
سینوسی
gyrating
مار زدن
helical
ماردار
indirect
پیچش
involute
کج شده
looping
sinuous
snaking
snaky
twisted
twisting
twisty
crooked