hang

base info - اطلاعات اولیه

hang - آویزان شدن

verb - فعل

/hæŋ/

UK :

/hæŋ/

US :

family - خانواده
hanger
جا رختی
hanging
حلق آویز کردن
overhang
برآمدگی
google image
نتیجه جستجوی لغت [hang] در گوگل
description - توضیح
example - مثال
  • Hang your coat on the hook.


    کت خود را به قلاب آویزان کنید.

  • Activists hung a banner from the roof of the building.


    فعالان بنری را از پشت بام ساختمان آویزان کردند.


  • کتت را آویزان کنم؟

  • Have you hung out the washing?


    آیا لباسشویی را آویزان کرده اید؟

  • Have you hung the wash?


    شستشو را آویزان کرده اید؟

  • There were several expensive suits hanging in the wardrobe.


    چند کت و شلوار گران قیمت در کمد آویزان بود.

  • Clothes hung from hooks on the walls.


    لباس ها از قلاب ها به دیوار آویزان شده بود.

  • His school bag was still hanging on the back of the door.


    کیف مدرسه اش هنوز پشت در آویزان بود.

  • Her hair hung down to her waist.


    موهایش تا کمرش آویزان شده بود.

  • He had lost weight and the suit hung loosely on him.


    وزنش کم شده بود و کت و شلوار رویش آویزان بود.

  • The dog's tongue was hanging out.


    زبان سگ آویزان بود.

  • Children hung (= were leaning) over the gate.


    بچه ها بر دروازه آویزان بودند (= خم شده بودند).

  • A cigarette hung from her lips.


    سیگاری از لبانش آویزان بود.

  • She hung her head in shame.


    از شرم سرش را پایین انداخت.

  • He was the last man to be hanged for murder in this country.


    او آخرین مردی بود که به جرم قتل در این کشور به دار آویخته شد.

  • She had tried to hang herself.


    او سعی کرده بود خود را حلق آویز کند.

  • At that time you could hang for stealing.


    در آن زمان می توانستید به جرم دزدی آویزان کنید.

  • ‘What are you all doing?’ ‘Just hanging.’


    همه چیکار میکنی؟ فقط آویزون میشی.

  • Do you wanna come hang with us?


    میخوای بیای با ما سر بزنی؟

  • We hung her portrait above the fireplace.


    پرتره او را بالای شومینه آویزان کردیم.

  • Several of his paintings hang in the Tate Gallery.


    چندین نقاشی او در گالری تیت آویزان است.

  • The rooms were hung with tapestries.


    اتاق ها با ملیله آویزان شده بود.

  • Smoke hung in the air above the city.


    دود در هوای بالای شهر آویزان بود.

  • Oh let's get two and hang the expense!


    آخه دوتا بگیریم خرجش رو آویزون کنیم!

  • The project had hung fire for several years for lack of funds.


    این پروژه چند سالی بود که به دلیل کمبود بودجه آتش گرفته بود.

  • These multimillion-dollar homes are more than just a place to hang your hat.


    این خانه های چند میلیون دلاری چیزی بیش از یک مکان برای آویزان کردن کلاه شما هستند.


  • تحقیق جالب است، اما شما نمی توانید کلاه خود را به آن آویزان کنید.


  • دود سنگین در سمت دور آب قرار داشت.

  • Despair hangs heavy in the stifling air.


    ناامیدی سنگین در هوای خفه کننده آویزان است.

  • The crime lay heavy on her conscience.


    جنایت بر وجدان او سنگینی کرد.

  • It's OK—hang loose and stay cool.


    اشکالی ندارد - شل بمانید و خنک بمانید.

synonyms - مترادف
  • droop


    افتادن

  • loll


    لول

  • sag


    افتادگی

  • incline


    متمایل شدن


  • لاغر

  • swag


    کوله پشتی

  • wilt


    پژمردگی

  • bow


    تعظیم


  • بستگی دارد

  • drape


    پرده


  • رها کردن


  • پرچم

  • sling


    زنجیر

  • beetle


    سوسک


  • خم شدن

  • flop


    فلاپ

  • fold


    تا کردن


  • آویزان کردن

  • lop


    lop

  • nod


    سر تکان دادن


  • دنباله

  • bend downward


    به سمت پایین خم شوید


  • به جلو خم شوید

  • be pendent


    معلق باشد


  • ناامید کردن

  • let droop


    بگذار غوطه ور شود


  • شل باشد

  • dangle


    آویزان شدن


  • تاب خوردن

  • suspend


    تعلیق کند

  • flap


    فلپ

antonyms - متضاد

  • بالا آمدن

  • ascend


    صعود کردن


  • افزایش دادن


  • رشد

  • straighten


    راست کردن


  • تقویت


  • رسیدن


  • انجام دهد


  • برآمدگی

  • bulge


    موفق شدن


  • سفت کردن

  • tighten


    پیروزی

  • win


    برو بالا

  • go up


    ترسیم کند


  • بایستید


  • شکوفه

  • bloom


    باد کردن

  • inflate


    ادامه هید


  • بهتر کردن


  • تمام کردن


  • کامل


  • راست باشد

  • be upright


    قدرت گرفتن

  • perk up


لغت پیشنهادی

boo-boo

لغت پیشنهادی

locales

لغت پیشنهادی

ape