hang
hang - آویزان شدن
verb - فعل
UK :
US :
جا رختی
حلق آویز کردن
برآمدگی
to put something in a position so that the top part is fixed or supported, and the bottom part is free to move and does not touch the ground
قرار دادن چیزی در موقعیتی که قسمت بالایی ثابت یا تکیه گاه باشد و قسمت پایینی آزادانه حرکت کند و با زمین تماس نگیرد
to be in a position where the top part is fixed or supported, and the bottom part is free to move and does not touch the ground
قرار گرفتن در موقعیتی که قسمت بالایی ثابت یا تکیه گاه باشد و قسمت پایینی آزادانه حرکت کند و با زمین تماس نداشته باشد.
برای تثبیت یک عکس، عکس و غیره به دیوار
اگر عکس، عکس و غیره در جایی آویزان است، به دیوار ثابت می شود
اگر دیوارهای اتاق با تصاویر یا تزئینات آویزان شده باشد، تصاویر و غیره روی دیوارها هستند
to kill someone by dropping them with a rope around their neck or to die in this way especially as a punishment for a serious crime
کشتن شخصی با انداختن طناب به دور گردن، یا مرگ به این شکل، به ویژه به عنوان مجازات برای یک جنایت سنگین.
چسباندن کاغذهای جذاب به دیوار برای تزئین اتاق
برای بستن یک در در موقعیت
اگر چیزی مانند دود در هوا معلق باشد، برای مدت طولانی در هوا می ماند
برای گذراندن وقت در جایی، استراحت و لذت بردن از خود
to fasten or support something at the top leaving the other parts free to move or to be held in this way
محکم کردن یا نگه داشتن چیزی در بالا و باز گذاشتن قسمت های دیگر برای حرکت یا نگه داشتن به این شکل
اگر کاغذ دیواری آویزان کنید، آن را به دیوار ثابت می کنید.
to hang up a bird or animal after killing it in order to make the meat relax and have a stronger taste or to be hung up in this way
آویزان کردن پرنده یا حیوان پس از کشتن آن برای آرام کردن گوشت و طعم قوی تر یا آویزان شدن به این شکل
to kill someone especially as punishment for a serious crime by dropping them with a rope tied around their neck or to die in this way
به قتل رساندن کسی، به ویژه به عنوان مجازات یک جنایت سنگین، با انداختن او با طنابی که به گردنش بسته شده است، یا به این ترتیب بمیرد.
برای ماندن در هوا
خم شدن به پایین
برای گذراندن زمان برای استراحت با یک فرد یا در یک مکان
(از یک برنامه یا سیستم کامپیوتری) برای توقف کار یا ظاهر شدن روی صفحه
If a pitcher in baseball hangs the ball or if the ball hangs, it is thrown badly so that it does not spin very much and it is easy for the batter to hit it hard
اگر پارچ در بیسبال توپ را آویزان کند، یا اگر توپ آویزان شود، به شدت پرتاب می شود تا زیاد نچرخد و ضربه محکمی به آن ضربه بزند.
یاد بگیرند که چگونه کاری را انجام دهند، به خصوص اگر واضح یا ساده نباشد
چیزی که از پارچه ساخته شده است وقتی آویزان است به نظر می رسد
to attach or support something at the top leaving the other part parts free or to be held in this way
چسباندن یا نگه داشتن چیزی در بالا، آزاد گذاشتن قسمت های دیگر، یا به این شکل نگه داشتن
to kill someone by fixing a rope around the neck and tying it to something above the person and then causing the body to drop down suddenly
کشتن یک نفر با بستن طناب به دور گردن و بستن آن به چیزی بالای سر شخص و سپس افتادن ناگهانی جسد
برای چرخش به چپ یا راست
A frame should complement the picture but it may also relate to the room in which the painting hangs.
یک قاب باید کامل کننده تصویر باشد، اما ممکن است به اتاقی که نقاشی در آن آویزان است نیز مربوط باشد.
و برامپتون چگونه به دار آویخته شد؟
نیم ساعت معمولی برای کریسون معطل بودیم.
بیشتر اوقات ما در خانه من آویزان هستیم.
یک سر طناب را در دست بگیرید و بگذارید سر دیگر آن آویزان شود.
در طول جنگ داخلی، میلیگان به جرم خیانت به دار آویخته شد.
گوشه اتاق چراغ بزرگی بود که از سقف آویزان بود.
کت خود را به قلاب آویزان کنید.
فعالان بنری را از پشت بام ساختمان آویزان کردند.
کتت را آویزان کنم؟
آیا لباسشویی را آویزان کرده اید؟
شستشو را آویزان کرده اید؟
چند کت و شلوار گران قیمت در کمد آویزان بود.
لباس ها از قلاب ها به دیوار آویزان شده بود.
کیف مدرسه اش هنوز پشت در آویزان بود.
موهایش تا کمرش آویزان شده بود.
وزنش کم شده بود و کت و شلوار رویش آویزان بود.
زبان سگ آویزان بود.
بچه ها بر دروازه آویزان بودند (= خم شده بودند).
سیگاری از لبانش آویزان بود.
از شرم سرش را پایین انداخت.
او آخرین مردی بود که به جرم قتل در این کشور به دار آویخته شد.
او سعی کرده بود خود را حلق آویز کند.
در آن زمان می توانستید به جرم دزدی آویزان کنید.
همه چیکار میکنی؟ فقط آویزون میشی.
میخوای بیای با ما سر بزنی؟
پرتره او را بالای شومینه آویزان کردیم.
چندین نقاشی او در گالری تیت آویزان است.
اتاق ها با ملیله آویزان شده بود.
دود در هوای بالای شهر آویزان بود.
آخه دوتا بگیریم خرجش رو آویزون کنیم!
این پروژه چند سالی بود که به دلیل کمبود بودجه آتش گرفته بود.
این خانه های چند میلیون دلاری چیزی بیش از یک مکان برای آویزان کردن کلاه شما هستند.
تحقیق جالب است، اما شما نمی توانید کلاه خود را به آن آویزان کنید.
دود سنگین در سمت دور آب قرار داشت.
ناامیدی سنگین در هوای خفه کننده آویزان است.
جنایت بر وجدان او سنگینی کرد.
اشکالی ندارد - شل بمانید و خنک بمانید.
droop
افتادن
loll
لول
sag
افتادگی
incline
متمایل شدن
لاغر
swag
کوله پشتی
wilt
پژمردگی
bow
تعظیم
بستگی دارد
drape
پرده
رها کردن
پرچم
sling
زنجیر
beetle
سوسک
خم شدن
flop
فلاپ
fold
تا کردن
آویزان کردن
lop
lop
سر تکان دادن
دنباله
bend downward
به سمت پایین خم شوید
به جلو خم شوید
be pendent
معلق باشد
ناامید کردن
let droop
بگذار غوطه ور شود
شل باشد
dangle
آویزان شدن
تاب خوردن
suspend
تعلیق کند
flap
فلپ