smoke

base info - اطلاعات اولیه

smoke - دود

noun - اسم

/sməʊk/

UK :

/sməʊk/

US :

family - خانواده
smoker
سیگاری
non-smoker
غیرسیگاری
smoking
سیگار کشیدن
smokiness
دود شدن
smoked
دودی
non-smoking
غیر سیگاری
smoky
بدون دود
smokeless
دود
smoke
---
google image
نتیجه جستجوی لغت [smoke] در گوگل
description - توضیح
example - مثال
  • cigarette/tobacco smoke


    دود سیگار / تنباکو

  • Plumes of black smoke could be seen rising from the area.


    دود سیاهی که از این منطقه بلند شده بود دیده می شد.


  • این انفجار ابر بزرگی از دود را به آسمان فرستاد.

  • Clouds of thick black smoke billowed from the car's exhaust.


    ابرهایی از دود سیاه غلیظ از اگزوز ماشین بیرون می زد.

  • His eyes were smarting from the smoke from the fire.


    چشمانش از دود آتش به هوش می آمد.

  • The smoke from their cigarettes curled upwards.


    دود سیگارهایشان به سمت بالا پیچید.

  • The majority of people who die in fires die of smoke inhalation.


    اکثر افرادی که در آتش سوزی جان خود را از دست می دهند در اثر استنشاق دود جان خود را از دست می دهند.

  • Check your smoke detectors for dead batteries.


    آشکارسازهای دود خود را برای باتری های مرده بررسی کنید.

  • The witch disappeared in a puff of smoke.


    جادوگر در پف دود ناپدید شد.

  • I can definitely smell smoke.


    من قطعا بوی دود را حس می کنم.

  • Are you coming outside for a smoke?


    برای سیگار کشیدن بیرون می آیی؟

  • He's in the back garden having a smoke.


    او در باغچه پشتی است و سیگار می کشد.

  • The whole house went up in smoke.


    تمام خانه دود شد.

  • Hopes of an early end to the dispute have gone up in smoke.


    امیدها به پایان زودهنگام این اختلاف دود شده است.

  • There's a lot of smoke and mirrors in the financing of this film.


    دود و آینه زیادی در تامین مالی این فیلم وجود دارد.

  • Blue smoke curled up from her cigarette.


    دود آبی از سیگارش بلند شد.

  • Don't blow smoke in my face!


    دود تو صورتم نزن!

  • Hundreds of people die each year as a result of exposure to second-hand smoke.


    سالانه صدها نفر در اثر قرار گرفتن در معرض دود دست دوم جان خود را از دست می دهند.

  • I taught myself to blow smoke rings.


    به خودم یاد دادم حلقه های دود را باد کنم.

  • The club had a smoke machine and laser show.


    باشگاه یک دستگاه دود و لیزر داشت.

  • When the smoke cleared we saw the extent of the damage.


    وقتی دود پاک شد، میزان خسارت را دیدیم.


  • دود سیگار

  • a tiny smoke-filled room


    یک اتاق کوچک پر از دود

  • The fire produced a pall (= large mass) of smoke visible 20 miles away.


    آتش سوزی (= توده بزرگ) دود را در 20 مایلی دورتر ایجاد کرد.

  • Plumes of smoke billowed from the chimney.


    دود از دودکش بلند می شد.

  • She leaned back thoughtfully and blew a puff of (= a small amount of) smoke into the air.


    او متفکرانه به عقب خم شد و یک پف (= مقدار کمی) دود در هوا دمید.

  • Because of the fire hundreds of houses went up in smoke.


    به دلیل آتش سوزی صدها خانه دود شد.

  • When the business went bankrupt, 20 years of hard work went up in smoke.


    وقتی کسب و کار ورشکست شد، 20 سال کار سخت دود شد.


  • من واقعاً از سیگار کشیدن در پایان غذا لذت می برم.

  • Would you buy me some smokes while you're out?


    آیا وقتی بیرون هستید برای من سیگار می خرید؟

  • He was a young lad of 16 when he first came to the big smoke.


    او یک پسر جوان 16 ساله بود که برای اولین بار به دود بزرگ آمد.

synonyms - مترادف
  • fumes


    دود

  • vapourUK


    vapourUK

  • gas


    گاز

  • smog


    مه دود

  • vaporUS


    vaporUS

  • exhaust


    اگزوز

  • fog


    مه

  • fume


    دوده

  • soot


    غبار

  • mist


    آلودگی


  • میاسما

  • haze


    بو کردن

  • miasma


    افلوویوم

  • reek


    بخار

  • effluvium


    بازدم

  • steam


    تیرگی

  • exhalation


    ابر

  • murk


    متراکم شدن


  • رطوبت

  • condensation


    بروم

  • dampness


    گاز پانسمان

  • brume


    بوی تعفن

  • gauze


    هوا

  • stench


    سوپ

  • air


    بخار آب US


  • بخار آب انگلستان

  • water vaporUS


    انتشار

  • water vapourUK


    مه آلود بودن


  • مرطوب

  • mistiness


  • moisture


antonyms - متضاد
  • clearness


    شفافیت

  • clarity


    وضوح

  • limpidity


    زلالی

  • limpidness


    پاکیزگی

  • cleanness


    پوچی

  • emptiness


    خنکی

  • freshness


لغت پیشنهادی

caucus

لغت پیشنهادی

sufficiently

لغت پیشنهادی

demonstrate