swing
swing - تاب خوردن
verb - فعل
UK :
US :
to make regular movements forwards and backwards or from one side to another while hanging from a particular point or to make something do this
برای انجام حرکات منظم به جلو و عقب یا از یک طرف به سمت دیگر در حالی که از یک نقطه معین آویزان هستید، یا کاری را برای انجام این کار انجام دهید
به سرعت در یک منحنی صاف در یک جهت حرکت کنید یا کاری را انجام دهید
حرکت دادن بازو یا چیزی که در دست دارید تا سعی کنید به چیزی ضربه بزنید
if emotions or opinions swing or if something swings them they change quickly to the opposite of what they were
اگر احساسات یا عقاید نوسان داشته باشند، یا اگر چیزی آنها را تغییر دهد، به سرعت به خلاف آنچه که بودند تغییر می کنند.
روی یک تاب بنشینید و با حرکت دادن پاها، آن را به سمت عقب و جلو حرکت دهید
ترتیب دادن اتفاقی، اگرچه برای انجام این کار تلاش زیادی لازم است
a seat hanging from ropes or chains, usually used by children to play on by moving it forwards and backwards using their legs
صندلی آویزان از طناب یا زنجیر که معمولاً توسط کودکان برای بازی با حرکت دادن آن به جلو و عقب با استفاده از پاهای خود استفاده می شود.
یک حرکت منحنی که با دست، پا و غیره انجام می شود
تغییر محسوس در نظرات یا احساسات
حرکتی که هنگام ضربه زدن به توپ در گلف، بیسبال یا برخی ورزش های دیگر انجام می دهید
نوعی موسیقی رقص که توسط یک گروه بزرگ در دهههای 1930 و 1940 پخش میشد که شبیه به جاز است.
to change from one level rate or position to another so that a situation is the opposite of what it was before
تغییر از یک سطح، نرخ یا موقعیت به سطح دیگر به طوری که یک موقعیت برعکس آنچه قبلا بود باشد
تغییر ناگهانی و محسوس در سطح، نرخ یا موقعیت چیزی
to move easily and without interruption backwards and forwards or from one side to the other especially from a fixed point or to cause something or someone to do this
به راحتی و بدون وقفه به عقب و جلو یا از یک طرف به طرف دیگر، مخصوصاً از یک نقطه ثابت حرکت کند یا کاری یا کسی را به این کار وادار کند.
حرکت دادن یک شی یا مشت خود در تلاش برای ضربه زدن به چیزی یا کسی
عوض شدن
هیجان انگیز و لذت بخش باشد
نواختن موسیقی به سبکی قوی و مهیج مانند جاز یا (موسیقی) که به این شکل پخش شود
با متقاعد کردن مردم و اغلب با رفتار کمی غیر صادقانه، ترتیبی دادن برای اتفاق افتادن اتفاقی
یک حرکت نوسانی
تلاش برای ضربه زدن به کسی
تغییر
a seat joined by two ropes or chains to a metal bar or a tree on which you can sit and move backwards and forwards
صندلی که توسط دو طناب یا زنجیر به یک میله فلزی یا یک درخت متصل می شود و می توانید روی آن بنشینید و به عقب و جلو حرکت کنید.
اگر یک رویداد، به خصوص یک مهمانی، همراه با نوسان باشد، بسیار هیجان انگیز و موفق است
نوعی موسیقی رقص که در دهه های 1930 و 40 رایج بود
to move easily to one direction and then to the other from a fixed point or to cause something to move this way
به راحتی از یک نقطه ثابت به یک جهت و سپس به سمت دیگر حرکت کند یا باعث شود چیزی به این سمت حرکت کند
تغییر از یک وضعیت یا نگرش به شرایط دیگر
هیجان انگیز، لذت بخش و فعال بودن
ترتیب دادن برای به دست آوردن یا رسیدن به چیزی
شکلی از موسیقی جاز که به ویژه محبوب بود. در دهه 1930 و 1940
یک تغییر معمولا ناگهانی
در حین راه رفتن دست هایش تکان می خورد.
چون او را هل داد، او بالا و بالاتر می چرخید (= در حال نشستن بر تاب).
مجموعه ای از کلیدها از کمربندش تاب می خورد.
روی چهارپایه نشست و پاهایش را تاب داد.
تیراندازی باعث شد تا میمون ها از میان درختان دور شوند.
خودش را به سرعت از ماشین پیاده کرد.
صفی از ماشینها از دروازههای کاخ بیرون میآمدند.
پاهایش را روی کنار تخت تاب داد.
در به سرعت باز شد.
اجازه داد در پشت سرش بسته شود.
او در را باز کرد.
این ایالت از جمهوری خواه به دموکرات تبدیل شده است.
احساساتش بین ترس و کنجکاوی در نوسان بود.
بازی می تواند در هر دو طرف نوسان داشته باشد (= هر طرف می تواند آن را برنده شود).
من موفق شدم آنها را به سمت نقطه نظر خود بچرخانم.
او به عقب برگشت تا با او روبرو شود.
اتوبوس به شدت به سمت چپ چرخید.
او دوربین را به اطراف چرخاند تا در جهت مخالف قرار گیرد.
با میله آهنی به سمتم تاب خورد.
مشت دیگری به سمت من زد.
ما سعی می کنیم آن را تاب دهیم تا بتوانیم با همان پرواز سفر کنیم.
آیا شانسی وجود دارد که چند بلیط را برای ما جابجا کنید؟
در یک مصاحبه، ارائه هوشمند می تواند تعادل را به نفع شما تغییر دهد.
شواهد جدید تعادل را در برابر دادستان تغییر داد.
کارآفرینانی که بزرگ فکر می کنند و برای حصارها می چرخند
سرمایه گذاران باید ریسک را مدیریت کنند و به سمت حصارها حرکت نکنند.
خدمه آمبولانس برای احیای بیمار وارد عمل شدند.
عملیات نجات بلافاصله وارد عمل شد.
اورژانس به محض گزارش فاجعه وارد عمل شد.
من فکر نمیکنم مشکلی برای او وجود داشته باشد، او فقط در حال حرکت است.
می توانستم او را ببینم که از روی شاخه درخت بزرگ تاب می خورد.
swivel
چرخشی
دور زدن
pivot
محوری
چرخ
revolve
بچرخد
rotate
چرخاندن
چرخش
swirl
رول
twirl
زنجیر
چرخیدن
sling
آویز کردن
whirl
پیچ - پیچیدن
pendulate
شلاق زدن
twist
غوغایی
whip
گام صدا
lurch
قرقره
شانت
reel
باد
shunt
دور بچرخ
به اطراف بچرخانید
روی یک محور بچرخ
swivel around
دوران
پیروت
gyrate
چرخ سنجاق
pirouette
دایره
pinwheel
مدار
دور بزن
gyre
مارپیچ
spiral
ماندن
stabiliseUK
stabiliseUK
stabilizeUS
stabilizeUS
اقامت کردن
straighten
راست کردن
آرام باش
ثابت
untwist
باز کردن
calm
آرام
نگه دارید
جذب کنند
تعادل
stabilitate
تثبیت کردن
composure
خونسردی
soothe
آرام کردن
توده
جمع آوری
جمع آوری کنید
mislead
گمراه کردن
persist
اصرار ورزیدن
مستقیم برو
اجرا کن
ایستادن
تنها گذاشتن
سفارش
لطفا
تسکین دادن
appease
برطرف کردن
placate
حل کن