remain

base info - اطلاعات اولیه

remain - ماندن

verb - فعل

/rɪˈmeɪn/

UK :

/rɪˈmeɪn/

US :

family - خانواده
remainder
باقی مانده
remains
باقی
remaining
باقی مانده است
google image
نتیجه جستجوی لغت [remain] در گوگل
description - توضیح

  • برای ادامه در همان حالت یا شرایط


  • برای ماندن در همان مکان بدون دور شدن

  • to continue to exist or be left after others have gone, been used or been destroyed


    برای ادامه وجود یا باقی ماندن پس از رفتن، استفاده یا نابودی دیگران

  • to be left after other things have been dealt with


    پس از رسیدگی به سایر موارد باقی بماند


  • برای ماندن در همان مکان یا در همان شرایط

  • to continue to exist when other parts or other things no longer exist


    برای ادامه وجود وقتی که دیگر بخش ها یا چیزهای دیگر وجود ندارند

  • If something remains, it continues to exist when other parts or things no longer do


    اگر چیزی باقی بماند، زمانی که دیگر بخش‌ها یا چیزها دیگر انجام نمی‌دهند، به وجود خود ادامه می‌دهد

  • Some elements of the old class system still remain.


    برخی از عناصر سیستم طبقاتی قدیمی هنوز باقی مانده است.

  • The details of his death remain a closely guarded secret.


    جزئیات مرگ او همچنان یک راز کاملا محافظت شده است.

  • While an authority's management style is usually affected by environmental factors there always remains an element of choice.


    در حالی که سبک مدیریت یک مقام معمولاً تحت تأثیر عوامل محیطی است، همیشه یک عنصر انتخاب باقی می ماند.

  • Sir Rocco Forte will remain as chief executive of the UK hotels company.


    سر روکو فورته به عنوان مدیر اجرایی شرکت هتل های بریتانیا باقی خواهد ماند.

  • He had finished, but he remained at the microphone for a few minutes, gazing at the audience.


    کارش تمام شده بود، اما چند دقیقه ای پشت میکروفون ماند و به تماشاچیان خیره شد.

  • The others were dismissed, but Harwood was asked to remain behind.


    بقیه اخراج شدند، اما از هاروود خواسته شد که پشت سر بماند.

  • She remained calm and waited till he had finished shouting at her.


    او آرام ماند و منتظر ماند تا فریاد زدن او تمام شود.

  • Sean remained close to his kids after the divorce.


    شان پس از طلاق به فرزندانش نزدیک بود.

  • Two men remain in captivity.


    دو مرد در اسارت باقی می مانند.

  • When he was promoted to deputy chairman of the Plastics Division in 1966 he remained in charge of the film group.


    هنگامی که در سال 1966 به معاونت رئیس بخش پلاستیک ارتقا یافت، همچنان مسئولیت گروه فیلم را بر عهده گرفت.

  • He's decided to remain in his present job for the time being.


    او تصمیم گرفته است فعلاً در شغل فعلی خود باقی بماند.

  • The judge ruled that Borkin should remain in jail until his case is heard.


    قاضی حکم داد که بورکین باید تا زمان رسیدگی به پرونده او در زندان بماند.

  • The computers remained in their boxes until enough money was found to buy the software needed to operate them.


    کامپیوترها تا زمانی که پول کافی برای خرید نرم افزار مورد نیاز برای کار با آنها پیدا شد، در جعبه های خود باقی ماندند.

  • Some 2,000 students, lecturers and university workers remained inside refusing to leave.


    حدود 2000 دانشجو، مدرس و کارمند دانشگاه در داخل ماندند و از ترک آن خودداری کردند.

  • Byrd is likely to lose what remains of his fortune.


    برد احتمالاً آنچه از ثروتش باقی مانده را از دست خواهد داد.

  • Not much remained of the house after the fire.


    بعد از آتش سوزی چیز زیادی از خانه باقی نمانده است.

  • He later became the station's news director but remained on the air in various capacities.


    او بعدها مدیر خبر این شبکه تلویزیونی شد اما در سمت های مختلف روی آنتن ماند.

  • He was determined to remain out west until he had made his fortune.


    او مصمم بود تا زمانی که ثروت خود را به دست آورد در غرب بماند.

  • My right leg remained shorter than my left by about half an inch.


    پای راستم حدود نیم اینچ کوتاهتر از پای چپم بود.

  • Therefore she must be prepared to remain single and accept the social consequences of her decision.


    بنابراین او باید آماده باشد که مجرد بماند و پیامدهای اجتماعی تصمیم خود را بپذیرد.

  • She remained standing evidently not very sure how to begin.


    او ایستاده بود، ظاهراً خیلی مطمئن نبود که چگونه شروع کند.

  • His doctors say this his condition remains the same.


    پزشکان او می گویند که وضعیت او ثابت است.

  • A few problems remain to be discussed.


    چند مشکل باقی مانده است که باید مورد بحث قرار گیرد.

  • Her unhappy face remained with me throughout the rest of my journey.


    چهره ناراضی او در بقیه سفرم با من باقی ماند.

example - مثال

  • ساکت ماندن

  • to remain standing/seated/motionless


    ایستاده/نشسته/بی حرکت ماندن

  • to remain calm/confident


    آرام/با اعتماد به نفس ماندن

  • Train fares are likely to remain unchanged.


    نرخ کرایه قطار احتمالا بدون تغییر باقی می ماند.

  • It remains unclear whether Russia will in fact agree to the meeting.


    هنوز مشخص نیست که آیا روسیه واقعاً با این دیدار موافقت خواهد کرد یا خیر.


  • موزه در تمام طول کار ساختمان به روی عموم باز خواهد بود.

  • Energy prices might remain high.


    قیمت انرژی ممکن است بالا بماند.

  • His reputation remains intact.


    شهرت او دست نخورده باقی مانده است.

  • Production levels have remained constant.


    سطح تولید ثابت مانده است.


  • او مطمئن است که تقاضا همچنان قوی خواهد بود.

  • The rumour was confirmed by a member of the Cabinet,who wished to remain anonymous.


    این شایعه توسط یکی از اعضای کابینه که مایل بود نامش فاش نشود، تایید شد.

  • It remains true that sport is about competing well not winning.


    درست است که ورزش به معنای رقابت خوب است نه برنده شدن.

  • Despite threats of strike action the management remain hopeful that an agreement can be reached.


    علیرغم تهدید به اقدام اعتصابی، مدیریت همچنان امیدوار است که بتوان به توافق رسید.

  • Her identity remains a mystery.


    هویت او همچنان یک راز باقی مانده است.

  • to remain an issue/a problem


    یک مسئله/مشکل باقی بماند

  • In spite of their quarrel, they remain the best of friends.


    علیرغم نزاع آنها، آنها بهترین دوستان باقی می مانند.

  • Scotland voted to remain part of the United Kingdom


    اسکاتلند به باقی ماندن بخشی از بریتانیا رای داد

  • He remains a member of the Labour Party.


    او همچنان یکی از اعضای حزب کارگر است.


  • او تا پایان قراردادش به عنوان سرمربی این باشگاه باقی خواهد ماند.

  • As a result sanctions remained in place.


    در نتیجه تحریم ها همچنان پابرجا ماند.

  • This law remained in force until 1917.


    این قانون تا سال 1917 به قوت خود باقی بود.

  • Power remained in the hands of the former Communist leaders.


    قدرت در دست رهبران کمونیست سابق باقی ماند.

  • They were able to remain in power by forming a coalition government.


    آنها با تشکیل یک دولت ائتلافی توانستند در قدرت باقی بمانند.

  • She remains in office until July.


    او تا ژوئیه در سمت خود باقی می ماند.

  • Interest rates will remain at current levels well into next year.


    نرخ بهره تا سال آینده در سطح فعلی باقی خواهد ماند.

  • Very little of the house remained after the fire.


    پس از آتش سوزی مقدار بسیار کمی از خانه باقی مانده است.

  • Only about half of the original workforce remains.


    تنها حدود نیمی از نیروی کار اصلی باقی مانده است.

  • There were only ten minutes remaining.


    فقط ده دقیقه مانده بود.

  • They remained in Mexico until June.


    آنها تا ژوئن در مکزیک ماندند.

  • The plane remained on the ground.


    هواپیما روی زمین ماند.

  • She left but I remained behind.


    او رفت، اما من عقب ماندم.

synonyms - مترادف

  • اقامت کردن

  • tarry


    درنگ


  • صبر کن

  • linger


    باقی مانده


  • اقامت

  • sojourn


    متوقف کردن


  • پایبند بودن

  • abide


    بده

  • bide


    ساکن

  • dwell


    تاخیر انداختن


  • آویزان شدن


  • اقامت داشتن

  • reside


    چمباتمه زدن

  • squat


    بیواک

  • bivouac


    تختخواب

  • bunk


    چسبیدن

  • cling


    شناور

  • hover


    ساکن بودن

  • inhabit


    زنده


  • کلبه

  • lodge


    لانه

  • nest


    بیش از حد اقامت

  • overstay


    سوف

  • perch


    خروس

  • roost


    بگرد


  • سر جای خود بمان


  • بچسبید


  • معلق


  • پاتوق کردن


  • دور آویزان


antonyms - متضاد
  • depart


    رفتن

  • go


    برو


  • ترک کردن

  • exit


    خروج


  • حرکت

  • decamp


    اردوگاه کردن


  • بخش


  • کنار کشیدن

  • bail


    وثیقه


  • فرار کن

  • hurry


    عجله کن


  • بازنشسته شدن

  • retreat


    عقب نشینی

  • vacate


    خالی کردن

  • vamoose


    سفالی

  • begone


    از بین رفت

  • bolt


    پیچ


  • ناپدید می شوند


  • در رفتن

  • evacuate


    تخلیه


  • شکاف


  • اسکات

  • scoot


    کلاهبرداری

  • scram


    رکاب زدن

  • skedaddle


    پاک کردن


  • بکش بیرون


  • در آوردن


  • بیرون رفتن




لغت پیشنهادی

peeked

لغت پیشنهادی

osteoporosis

لغت پیشنهادی

booed