remain
remain - ماندن
verb - فعل
UK :
US :
برای ادامه در همان حالت یا شرایط
برای ماندن در همان مکان بدون دور شدن
برای ادامه وجود یا باقی ماندن پس از رفتن، استفاده یا نابودی دیگران
پس از رسیدگی به سایر موارد باقی بماند
برای ماندن در همان مکان یا در همان شرایط
برای ادامه وجود وقتی که دیگر بخش ها یا چیزهای دیگر وجود ندارند
اگر چیزی باقی بماند، زمانی که دیگر بخشها یا چیزها دیگر انجام نمیدهند، به وجود خود ادامه میدهد
برخی از عناصر سیستم طبقاتی قدیمی هنوز باقی مانده است.
جزئیات مرگ او همچنان یک راز کاملا محافظت شده است.
While an authority's management style is usually affected by environmental factors there always remains an element of choice.
در حالی که سبک مدیریت یک مقام معمولاً تحت تأثیر عوامل محیطی است، همیشه یک عنصر انتخاب باقی می ماند.
سر روکو فورته به عنوان مدیر اجرایی شرکت هتل های بریتانیا باقی خواهد ماند.
کارش تمام شده بود، اما چند دقیقه ای پشت میکروفون ماند و به تماشاچیان خیره شد.
بقیه اخراج شدند، اما از هاروود خواسته شد که پشت سر بماند.
او آرام ماند و منتظر ماند تا فریاد زدن او تمام شود.
شان پس از طلاق به فرزندانش نزدیک بود.
دو مرد در اسارت باقی می مانند.
When he was promoted to deputy chairman of the Plastics Division in 1966 he remained in charge of the film group.
هنگامی که در سال 1966 به معاونت رئیس بخش پلاستیک ارتقا یافت، همچنان مسئولیت گروه فیلم را بر عهده گرفت.
او تصمیم گرفته است فعلاً در شغل فعلی خود باقی بماند.
قاضی حکم داد که بورکین باید تا زمان رسیدگی به پرونده او در زندان بماند.
The computers remained in their boxes until enough money was found to buy the software needed to operate them.
کامپیوترها تا زمانی که پول کافی برای خرید نرم افزار مورد نیاز برای کار با آنها پیدا شد، در جعبه های خود باقی ماندند.
Some 2,000 students, lecturers and university workers remained inside refusing to leave.
حدود 2000 دانشجو، مدرس و کارمند دانشگاه در داخل ماندند و از ترک آن خودداری کردند.
برد احتمالاً آنچه از ثروتش باقی مانده را از دست خواهد داد.
بعد از آتش سوزی چیز زیادی از خانه باقی نمانده است.
او بعدها مدیر خبر این شبکه تلویزیونی شد اما در سمت های مختلف روی آنتن ماند.
او مصمم بود تا زمانی که ثروت خود را به دست آورد در غرب بماند.
پای راستم حدود نیم اینچ کوتاهتر از پای چپم بود.
بنابراین او باید آماده باشد که مجرد بماند و پیامدهای اجتماعی تصمیم خود را بپذیرد.
او ایستاده بود، ظاهراً خیلی مطمئن نبود که چگونه شروع کند.
پزشکان او می گویند که وضعیت او ثابت است.
چند مشکل باقی مانده است که باید مورد بحث قرار گیرد.
چهره ناراضی او در بقیه سفرم با من باقی ماند.
ساکت ماندن
ایستاده/نشسته/بی حرکت ماندن
آرام/با اعتماد به نفس ماندن
نرخ کرایه قطار احتمالا بدون تغییر باقی می ماند.
هنوز مشخص نیست که آیا روسیه واقعاً با این دیدار موافقت خواهد کرد یا خیر.
موزه در تمام طول کار ساختمان به روی عموم باز خواهد بود.
قیمت انرژی ممکن است بالا بماند.
His reputation remains intact.
شهرت او دست نخورده باقی مانده است.
Production levels have remained constant.
سطح تولید ثابت مانده است.
او مطمئن است که تقاضا همچنان قوی خواهد بود.
این شایعه توسط یکی از اعضای کابینه که مایل بود نامش فاش نشود، تایید شد.
درست است که ورزش به معنای رقابت خوب است نه برنده شدن.
علیرغم تهدید به اقدام اعتصابی، مدیریت همچنان امیدوار است که بتوان به توافق رسید.
هویت او همچنان یک راز باقی مانده است.
یک مسئله/مشکل باقی بماند
علیرغم نزاع آنها، آنها بهترین دوستان باقی می مانند.
اسکاتلند به باقی ماندن بخشی از بریتانیا رای داد
او همچنان یکی از اعضای حزب کارگر است.
او تا پایان قراردادش به عنوان سرمربی این باشگاه باقی خواهد ماند.
در نتیجه تحریم ها همچنان پابرجا ماند.
این قانون تا سال 1917 به قوت خود باقی بود.
قدرت در دست رهبران کمونیست سابق باقی ماند.
آنها با تشکیل یک دولت ائتلافی توانستند در قدرت باقی بمانند.
او تا ژوئیه در سمت خود باقی می ماند.
نرخ بهره تا سال آینده در سطح فعلی باقی خواهد ماند.
پس از آتش سوزی مقدار بسیار کمی از خانه باقی مانده است.
تنها حدود نیمی از نیروی کار اصلی باقی مانده است.
فقط ده دقیقه مانده بود.
آنها تا ژوئن در مکزیک ماندند.
هواپیما روی زمین ماند.
او رفت، اما من عقب ماندم.
اقامت کردن
tarry
درنگ
صبر کن
linger
باقی مانده
اقامت
sojourn
متوقف کردن
پایبند بودن
abide
بده
bide
ساکن
dwell
تاخیر انداختن
آویزان شدن
اقامت داشتن
reside
چمباتمه زدن
squat
بیواک
bivouac
تختخواب
bunk
چسبیدن
cling
شناور
hover
ساکن بودن
inhabit
زنده
کلبه
lodge
لانه
nest
بیش از حد اقامت
overstay
سوف
perch
خروس
roost
بگرد
سر جای خود بمان
بچسبید
معلق
پاتوق کردن
دور آویزان
depart
رفتن
برو
ترک کردن
exit
خروج
حرکت
decamp
اردوگاه کردن
بخش
کنار کشیدن
bail
وثیقه
فرار کن
hurry
عجله کن
بازنشسته شدن
retreat
عقب نشینی
vacate
خالی کردن
vamoose
سفالی
begone
از بین رفت
bolt
پیچ
ناپدید می شوند
در رفتن
evacuate
تخلیه
شکاف
اسکات
scoot
کلاهبرداری
scram
رکاب زدن
skedaddle
پاک کردن
بکش بیرون
در آوردن
بیرون رفتن