flee
flee - فرار کن
verb - فعل
UK :
US :
برای فرار از خطر، خیلی سریع جایی را ترک کنیم
برای فرار با فرار، به ویژه به دلیل خطر یا ترس
برای فرار از چیزی یا کسی به سرعت به کشور دیگری بروید
برای فرار با فرار، esp. به دلیل خطر یا ترس
وقتی پلیس به محل رسید، دو مرد متواری شدند.
با دیدن ماشین پلیس، مهاجمان او برگشتند و متواری شدند.
او پولی را که در اختیار داشت جمع آوری کرد تا گالاگر مجبور به فرار شود.
بیشتر زنان آنجا سومالیایی بودند که از جنگ داخلی گریختند.
این زلزله هزاران کارمند اداری را در سیاتل به خیابان ها فراری داد.
رولینز سعی کرد از کشور فرار کند اما در فرودگاه متوقف شد.
تا پنج میلیون پناهنده سیاسی به کشورهای دیگر گریخته اند.
Episcopal persecution, however drove them to flee to the relative anonymity of London at the end of the 1620s.
با این حال، آزار و شکنجه اسقفی، آنها را وادار کرد تا در اواخر دهه 1620 به ناشناس بودن نسبی لندن فرار کنند.
اشک ریخت و فرار کرد.
اردوگاهی برای پناهندگان فراری از جنگ
او پس از مشاجره با خانواده اش به لندن گریخت.
او در تلاش برای فرار از کشور دستگیر شد.
راننده پیش از این از محل حادثه متواری شده بود.
آنها با مشاهده نزدیک شدن باند برگشتند و فرار کردند.
با رسیدن پلیس، سارقان دست خالی فرار کردند.
وقتی سربازان به شهرش حمله کردند، او مجبور شد برای جان خود فرار کند.
با آتش گرفتن یونجه، بچه ها وحشت زده فرار کردند.
تلفن را انداخت و از دفتر فرار کرد.
خانواده موفق به فرار به محل امن شدند.
آنها با شروع جنگ به بریتانیا گریختند.
همه خانواده من از مرز به تایلند فرار کردند.
او به تبعید گریخت و دیگر برنگشت.
صدها نفر مجبور به ترک خانه های خود شدند.
او با گریه از اتاق گریخت.
برای فرار از اسارت به کوه ها گریخت.
این احتمال وجود دارد که مظنونان تاکنون از کشور فرار کرده باشند.
سخنگوی FBI گفت استوارت قبل از رسیدن پلیس فرار کرد.
bolt
پیچ
skedaddle
رکاب زدن
vamoose
سفالی
شکاف
ترک کردن
پرواز
retreat
عقب نشینی
scram
کلاهبرداری
decamp
اردوگاه کردن
abscond
فرار کردن
scarper
اسکارپر
اجرا کن
depart
رفتن
scoot
اسکات
زنگ تفريح
skidoo
اسکیدو
vanish
ناپدید شدن
گرفتن
scamper
کلاهبردار
فوت کردن، دمیدن
hotfoot
پا داغ
shun
اجتناب کنید
پرش
فرار کن
خارج کردن
در آوردن
آن را بزن
پاک کردن
پرواز کن
رسیدن
بیا
ادامه هید
dawdle
جست و خیز کردن
صورت
پیوستن
ملاقات
ایستادن
اقامت کردن
صبر کن
به عهده گرفتن
ماندن
به نظر می رسد
نوبت دادن
بفرمایید تو، بیا تو
برگشت
متوقف کردن
روبرو شدن با
راه رفتن
وارد
برگرد
نشان دادن
رویارویی
تایید کنید
کمک
کمک کند
بازده
تقویت
پایبند بودن
abide
تحمل کن
endure