flee

base info - اطلاعات اولیه

flee - فرار کن

verb - فعل

/fliː/

UK :

/fliː/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [flee] در گوگل
description - توضیح
example - مثال
  • She burst into tears and fled.


    اشک ریخت و فرار کرد.

  • a camp for refugees fleeing from the war


    اردوگاهی برای پناهندگان فراری از جنگ

  • He fled to London after an argument with his family.


    او پس از مشاجره با خانواده اش به لندن گریخت.

  • He was caught trying to flee the country.


    او در تلاش برای فرار از کشور دستگیر شد.

  • The driver had already fled the scene of the accident.


    راننده پیش از این از محل حادثه متواری شده بود.

  • They turned and fled when they saw the gang approaching.


    آنها با مشاهده نزدیک شدن باند برگشتند و فرار کردند.

  • When the police arrived the burglars fled empty-handed.


    با رسیدن پلیس، سارقان دست خالی فرار کردند.

  • She had to flee for her life when soldiers attacked her town.


    وقتی سربازان به شهرش حمله کردند، او مجبور شد برای جان خود فرار کند.

  • The children fled in terror as the hay caught fire.


    با آتش گرفتن یونجه، بچه ها وحشت زده فرار کردند.

  • She dropped the phone and fled from the office.


    تلفن را انداخت و از دفتر فرار کرد.

  • The family managed to flee to safety.


    خانواده موفق به فرار به محل امن شدند.

  • They fled to Britain when the war started.


    آنها با شروع جنگ به بریتانیا گریختند.

  • All my family fled across the border into Thailand.


    همه خانواده من از مرز به تایلند فرار کردند.

  • He fled into exile and never returned.


    او به تبعید گریخت و دیگر برنگشت.

  • Hundreds of people were forced to flee their homes.


    صدها نفر مجبور به ترک خانه های خود شدند.

  • She fled (from) the room in tears.


    او با گریه از اتاق گریخت.

  • In order to escape capture he fled to the mountains.


    برای فرار از اسارت به کوه ها گریخت.

  • It is likely that the suspects have fled the country by now.


    این احتمال وجود دارد که مظنونان تاکنون از کشور فرار کرده باشند.

  • An FBI spokesman said Stewart fled before police arrived.


    سخنگوی FBI گفت استوارت قبل از رسیدن پلیس فرار کرد.

synonyms - مترادف
  • bolt


    پیچ

  • skedaddle


    رکاب زدن

  • vamoose


    سفالی


  • شکاف


  • ترک کردن

  • fly


    پرواز

  • retreat


    عقب نشینی

  • scram


    کلاهبرداری

  • decamp


    اردوگاه کردن

  • abscond


    فرار کردن

  • scarper


    اسکارپر

  • run


    اجرا کن

  • depart


    رفتن

  • scoot


    اسکات


  • زنگ تفريح

  • skidoo


    اسکیدو

  • vanish


    ناپدید شدن

  • get


    گرفتن

  • scamper


    کلاهبردار


  • فوت کردن، دمیدن

  • hotfoot


    پا داغ

  • shun


    اجتناب کنید


  • پرش


  • فرار کن


  • خارج کردن


  • در آوردن


  • آن را بزن


  • پاک کردن


  • پرواز کن



antonyms - متضاد

لغت پیشنهادی

inaction

لغت پیشنهادی

catchup

لغت پیشنهادی

cops