terror
terror - وحشت
noun - اسم
UK :
US :
احساس ترس شدید
an event or situation that makes people feel extremely frightened, especially because they think they may die
رویداد یا موقعیتی که باعث میشود افراد به شدت احساس ترس کنند، به خصوص به این دلیل که فکر میکنند ممکن است بمیرند
اقدام خشونت آمیز برای اهداف سیاسی
کودکی که کنترل آن دشوار است
ترس شدید
violent action or threats designed to cause fear among ordinary people in order to achieve political aims
اقدامات خشونت آمیز یا تهدیدهایی که برای ایجاد ترس در میان مردم عادی به منظور دستیابی به اهداف سیاسی طراحی شده است
کسی، به خصوص کودکی که رفتار بدی دارد و کنترلش دشوار است
ترس شدید یا اقدام خشونت آمیز که باعث ترس می شود
ترور همچنین کودکی است که رفتار بدی دارد و کنترل آن دشوار است
پناهجویان وحشت زده از مرز فرار کردند.
There was an expression of frozen terror on Emilia's face.
حالت وحشت یخ زده در چهره امیلیا وجود داشت.
تیراندازی شد و بچه ها وحشت زده فرار کردند.
As they saw this wonder each looked in terror at the other and dropping their eyes they prayed silently.
وقتی این شگفتی را دیدند، هر یک با وحشت به دیگری نگاه کردند و چشمانشان را انداختند، بی صدا دعا کردند.
چشمانش با وحشت به در خیره شد.
جنبش مقاومت کارزار ترور را آغاز کرد.
وقتی به داستان او گوش می دادیم، احساس وحشت ما را فرا گرفت.
دنور از اتاق بیرون زد و وحشت در چشمانش بود.
من هرگز نگاه وحشت محض در چهره او را فراموش نمی کنم.
او به سختی از وحشت تند رودخانه جان سالم به در برد.
وحشت، اگر نه واقعیت، این بیماری تا زمان ما باقی مانده است.
Trapped between twin terrors, he allowed his body to sink within the folds of jackets and overcoats.
او که بین ترس های دوقلو گرفتار شده بود، اجازه داد بدنش در چین های کت و پالتو فرو رود.
گاهی اوقات شما یک احساس وحشت خالص و رقیق نشده دارید.
روی تپه بلند در تاریکی روان نشسته بود و منتظر بود که نمی دانست چه وحشتی دارد.
صورتشان سفید و چشمانشان پر از وحشت بود.
مردان سوار بر قایق کتک خورده و لرزان از وحشت دیوانه شده بودند.
احساس وحشت محض/محض
چشمانش از وحشت وحشی شده بود.
مردم وحشت زده از انفجار فرار کردند.
او در وحشت از (= دائماً می ترسد) شغل خود را از دست بدهد زندگی می کند.
برخی از زنان ترس از دست دادن کنترل در روند زایمان را دارند.
همین نام دشمن وحشت را در دل آنها انداخت.
این باندهای خیابانی به وحشت محله تبدیل شده اند.
وحشت شب گذشته بود.
مرگ هیچ ترسی برای من (= نمی ترساند و نگران نمی کند).
یک کمپین ترور
terror tactics/groups
تاکتیک ها/گروه های تروریستی
رئیس جمهور اعلام جنگ علیه ترور (= مبارزه علیه استفاده از ترور) کرد.
بچه های آنها وحشت های کوچک واقعی هستند.
الف) ترس از پرواز
هیچ ترسی از خود نشان نداد.
یک لحظه ناگهانی وحشت داشتم.
دکتر گفت هیچ دلیلی برای هشدار وجود ندارد.
او از ترس فریاد زد.
او هر کسی را که ملاقات می کرد، الهام بخش وحشت می کرد.
از این منظره مملو از وحشت مطلق شد.
او در وحشت پنهان شده بود.
صورتش از وحشت سفید شده بود.
از ترس و هیجان می لرزید.
سه بچه در وحشت زندگی می کردند.
او گفت که تمام جهان باید برای مبارزه با ترور در همه اشکال آن متحد شوند.
این گروه برای رسیدن به آنچه می خواهد به ترور متوسل شده است.
افرادی که اقدامات تروریستی انجام می دهند
آنها با وحشت از شهر فرار کردند.
وقتی به اتاق برگشت، وحشت محض/محروبی در چشمانش موج می زد.
آنچه او گفت در دلم وحشت ایجاد کرد (= مرا بسیار ترساند).
ارتفاعات برای من هیچ ترسی ندارند (= مرا نترسان).
ترس
alarm
زنگ خطر. هشدار
اضطراب
dread
وحشت
trepidation
دلهره
panic
حیرت
ناراحتی
fright
آلارم
fearfulness
ترساندن
consternation
شوکه شدن
dismay
فانک
alarum
هیبت
scare
ارعاب
ترس شدید
funk
ترس و لرز
awe
آشفتگی
trepidity
نگران بودن
intimidation
عصبی بودن
دلواپسی
پیش بینی
apprehension
تحریک
disquiet
بی قراری
perturbation
uneasiness
nervousness
apprehensiveness
foreboding
unease
agitation
disquietude
assurance
اطمینان
calm
آرام
calmness
آرامش
cheer
تشویق کردن
composure
خونسردی
اعتماد به نفس
contentment
قناعت
انتظار
glee
شادی
happiness
امنیت
صلح
شجاعت
آرامش انگلستان
bravery
آرامش ایالات متحده
tranquillityUK
سهولت
tranquilityUS
راحتی
لذت
تشویق
زیبایی
encouragement
رضایت
آرام گرفتن
serenity
لذت بسیار
تسکین
peacefulness
جمع آوری
repose
equanimity
delight
collectedness
contentedness