confidence
confidence - اعتماد به نفس
noun - اسم
UK :
US :
قابل اعتماد
محرمانه بودن
محرمانه
رام کن
با اطمینان
به صورت محرمانه
این احساس که میتوانید به کسی یا چیزی اعتماد کنید که خوب است، خوب کار میکند یا نتایج خوبی به بار میآورد
این باور که شما توانایی انجام کارها را به خوبی یا کنار آمدن با موقعیت ها با موفقیت دارید
احساس اینکه چیزی قطعی یا واقعی است
if you tell someone something in confidence you tell them something on the understanding that they will not tell anyone else
اگر محرمانه به کسی چیزی بگویید، با درک و فهم به او چیزی می گویید که به دیگران نگویند
راز یا بخشی از اطلاعات که خصوصی یا شخصی است
the feeling that you have the ability to do things well and to not make mistakes or be nervous in new situations
این احساس که شما توانایی انجام کارها را به خوبی دارید و در موقعیت های جدید مرتکب اشتباه و عصبی نشوید
a strong belief that you can do things well and that other people will like you which means you behave confidently in most situations
اعتقاد قوی به اینکه می توانید کارها را به خوبی انجام دهید و دیگران شما را دوست خواهند داشت، به این معنی که در اکثر موقعیت ها با اعتماد به نفس رفتار می کنید.
the level of confidence satisfaction and hope that people feel especially a group of people who work together
سطح اعتماد، رضایت و امیدی که افراد احساس می کنند، به ویژه گروهی از افرادی که با هم کار می کنند
a feeling of calm confidence in your own abilities, especially because you have a lot of experience
احساس آرامش و اعتماد به توانایی های خود، به خصوص به این دلیل که تجربه زیادی دارید
این احساس که شما فردی هستید که لایق دوست داشتن و احترام است
این احساس که میتوانید به کسی یا چیزی اعتماد کنید تا آنچه را که میگوید انجام دهد، درست کار کند و غیره
احساسی که کسب و کارها و سرمایه گذاران دارند که وضعیت اقتصادی چندان بد نخواهد شد
کیفیت مطمئن بودن از توانایی های خود یا اعتماد به افراد، برنامه ها یا آینده
رازی که به کسی می گویی
اگر چیزی را محرمانه به کسی بگویید، نمی خواهید که او به دیگری بگوید
اسرار خود را با کسی در میان بگذارید و به او اعتماد کنید که به دیگران نگوید
a feeling of having little doubt about yourself and your abilities, or a feeling of trust in someone or something
احساس شک کمی نسبت به خود و توانایی های خود، یا احساس اعتماد به کسی یا چیزی
یک راز، یا احساس اعتماد به اینکه رازی حفظ خواهد شد
احساس اینکه میتوانید به کسی یا چیزی اعتماد کنید تا خوب کار کند یا همانطور که انتظار دارید رفتار کند
احساس بهبود وضعیت اقتصادی
کیفیت مطمئن بودن از توانایی خود برای انجام کارها به خوبی
if you tell someone something in confidence it is with the agreement that they will not tell anyone else
اگر محرمانه به کسی چیزی بگویید، با توافق است که به دیگران نگویند
یک گلف باز حرفه ای سعی می کند یک ترفند اعتماد به نفس علیه بدن خود انجام دهد.
برای اینکه معلم خوبی باشید به صبر و اعتماد به نفس نیاز دارید.
She sensed his waiting for her confidence but knew he would never pressure her into saying anything she would rather not.
او انتظار او را برای اعتماد به نفس او احساس کرد، اما می دانست که هرگز او را تحت فشار قرار نخواهد داد تا چیزی بگوید که ترجیح می دهد نکند.
At the present uncertain stage in the economic cycle the commodity most urgently lacking is confidence.
در مرحله نامطمئن کنونی در چرخه اقتصادی، کالایی که فوراً کمبود آن وجود دارد اعتماد است.
نظرسنجی ها نشان می دهد که رای دهندگان اعتماد خود را به دولت از دست داده اند.
در نتیجه میدانم که به تواناییهایم اعتماد بیشتری پیدا کردم و نمراتم را بالا بردم.
The country's highly respected Finance Ministry is facing a crisis of confidence that will be difficult to reverse.
وزارت دارایی بسیار محترم این کشور با بحران اعتماد مواجه است که برگشت آن دشوار خواهد بود.
من با اعتماد به نفس وارد آزمون شدم، اما سخت تر از آن چیزی بود که تصور می کردم.
An obligation of confidence can arise through contract either express or implied.
تعهد اطمینان می تواند از طریق قرارداد، اعم از صریح یا ضمنی، ناشی شود.
اقدامات رئیس جمهور به سختی باعث ایجاد اعتماد به نفس می شود.
بازیکنان همه به سرمربی خود اعتماد دارند.
او معتقد است که اصلاحات او اعتماد به بازارهای مالی را باز خواهد گرداند.
این نظرسنجی عدم اعتماد به دولت را نشان داد.
She has the utmost confidence in her students' abilities.
او نهایت اطمینان را به توانایی های شاگردانش دارد.
Our aim is to increase public confidence in the democratic process.
هدف ما افزایش اعتماد عمومی به روند دموکراتیک است.
The university is facing a crisis of confidence about its future role.
دانشگاه در مورد نقش آینده خود با بحران اعتماد مواجه است.
قراردادهای جدید اعتماد کارکنان را تضعیف کرده است.
مردم اغلب وقتی مورد انتقاد قرار می گیرند اعتماد به نفس خود را از دست می دهند.
He gained confidence when he went to college.
وقتی به دانشگاه رفت اعتماد به نفس پیدا کرد.
دریافت تعریف و تمجید از همکارانم باعث افزایش اعتماد به نفس من شده است.
این دوره به شما کمک می کند اعتماد به نفس خود را افزایش دهید و مهارت های مطالعه خود را توسعه دهید.
While girls lack confidence boys often overestimate their abilities.
در حالی که دختران فاقد اعتماد به نفس هستند، پسرها اغلب توانایی های خود را بیش از حد ارزیابی می کنند.
او از کمبود اعتماد به نفس رنج می برد.
او با اطمینان به سوالات پاسخ داد.
در مدرسه هیچ اعتمادی به خودم نداشتم.
برنده شدن این جایزه به من اعتماد به نفس بیشتری نسبت به نوشته هایم داده است.
برنامه های آموزشی به کارگران این اطمینان را داده است که مسئولیت بیشتری را بر عهده بگیرند.
او گفت که آرزو دارد اعتماد به نفس او را به اشتراک بگذارد.
آنها نمی توانستند با اطمینان بگویند که او پس از تصادف می تواند دوباره راه برود.
هیچ کس نمی تواند با اطمینان کامل پیش بینی کند که در بازارهای مالی چه اتفاقی خواهد افتاد.
او ابراز اطمینان کرد که آنها پیروز خواهند شد.
مدت زیادی طول کشید تا اعتماد به نفس او را به دست آورد (= باعث شود او احساس کند می تواند به من اعتماد کند).
Eva told me about their relationship in confidence.
اوا از رابطه آنها محرمانه به من گفت.
این در نهایت اطمینان است.
The girls exchanged confidences.
دختران اعتماد به نفس را رد و بدل کردند.
من هرگز نمی توانستم مایک را به خاطر خیانت به اعتماد به نفس ببخشم.
گفته می شود که او بسیار مورد اعتماد رئیس جمهور است.
او مرا به اعتماد خود گرفت و از مشکلاتی که با آن روبرو بود به من گفت.
او فکر کرد که ممکن است لئو را به اعتماد به نفس خود جذب کند.
آیا ما باید به مردی اعتماد کنیم که نمی تواند یک تماس تلفنی را که در هفته گذشته انجام داده به خاطر بیاورد؟
self-assurance
اعتماد به نفس
aplomb
اطمینان
assurance
محکومیت
یقین - اطمینان - قطعیت
self-confidence
شجاعت
assuredness
خود اتکایی
certainty
عصب
خود داری
self-reliance
اذعان
certitude
جسارت
اطمينان خاطر
self-possession
خونسردی
assertiveness
بی شک
boldness
استحکام
cocksureness
متانت
composure
مثبت بودن
doubtlessness
تضمینی
firmness
élan
poise
صلابت
positiveness
سطح سر بودن
surety
بلغم
cool-headedness
élan
fortitude
level-headedness
mettle
phlegm
self-assuredness
self-esteem
self-trust
sureness
insecurity
ناامنی
شک
shyness
خجالتی بودن
incertitude
عدم اطمینان
insecureness
خودآگاهی
self-consciousness
بی ادعایی
unassertiveness
عدم قطعیت
uncertainty
اضطراب
تردی
fragility
بازداری
inhibition
عدم اعتماد به نفس
nonconfidence
شک به خود
self-doubt
آسیب پذیری
unconfidence
نگران بودن
vulnerability
اختلاف نظر
بلاتکلیفی
diffidence
بی ثباتی
indecision
عصبی بودن
instability
بی اعتمادی به خود
irresolution
ناراحتی
nervousness
نوسان
self-distrust
دلهره
unease
ترس
uneasiness
نرمی
unsureness
ترسو بودن
vacillation
apprehension
meekness
timidness