lose
lose - از دست دادن
verb - فعل
UK :
US :
از داشتن یک نگرش، کیفیت، توانایی و غیره خاص دست بردارید یا به تدریج کمتر از آن برخوردار شوید
برای برنده نشدن در یک بازی، بحث، انتخابات، جنگ و غیره
ناتوان شدن در یافتن کسی یا چیزی
if you lose something that is important or necessary you then no longer have it especially because it has been taken from you or destroyed
اگر چیزی را که مهم یا ضروری است از دست بدهید، دیگر آن را ندارید، به خصوص به این دلیل که از شما گرفته شده یا از بین رفته است.
برای مردن
اگر یکی از اقوام یا دوستان خود را از دست بدهید، آنها می میرند - وقتی می خواهید از گفتن کلمه بمیر خودداری کنید، از این استفاده کنید.
اگر پول از دست بدهید، پس از آن پول کمتری نسبت به قبل دارید
اگر زمان را از دست بدهید، آنقدر سریع که می خواهید یا باید پیشرفت نمی کنید
اگر ساعت، ساعت و غیره زمان را از دست بدهد، خیلی کند کار می کند و زمان را زودتر از آنچه باید نشان می دهد
اگر کسی را از دست بدهید که شما را تعقیب می کند، می توانید از دست او فرار کنید
برای گیج کردن کسی وقتی می خواهید چیزی را برای او توضیح دهید
حذف بخشی یا ویژگی از چیزی که لازم یا خواسته نیست
اینکه دیگر چیزی نداشته باشم یا چیزی کمتر داشته باشیم
پول کمتری نسبت به قبل داشته باشید یا بیشتر از چیزی که دریافت می کنید خرج کنید
به رقم یا قیمت پایین تر سقوط کند
برای کاهش ارزش یا از دست دادن یک مزیت
برای از دست دادن پول زیادی
دیگر چیزی نداشته باشید زیرا نمی دانید کجاست
چیزی یا کسی را از شما گرفته اند
متوقف کردن احساس چیزی
داشتن چیزی کمتر از قبل
اگر زمان را از دست بدهید، آن را تلف می کنید
اگر یک ساعت زمان را از دست بدهد، کندتر از آنچه که باید حرکت می کند
خلاص شدن از چیزی
کسب و کاری که در حال از دست دادن پول است، بیشتر از چیزی که دریافت می کند، پول خرج می کند
عدم موفقیت در یک بازی، رقابت و غیره
تا نتوان چیزی پیدا کرد
دیگر چیزی را نداشته باشید، زیرا به طور تصادفی یا عمدی از شما گرفته شده است
اگر کسی را از دست بدهید، آن شخص می میرد
اگر پولی را که ریسک کرده اید از دست بدهید، سودی به دست نمی آورید و پول خود را پس نمی گیرید.
کسب و کاری که در حال از دست دادن پول است، بیشتر از چیزی که دریافت می کند، پول خرج می کند.
کلیدهایم را گم کرده ام
به نظر می رسد بلیط ها گم شده اند.
شوهرش را در میان جمعیت از دست داد.
او یک پای خود را در یک تصادف رانندگی از دست داد.
برخی از خانواده ها همه چیز (= تمام دارایی خود) را در سیل از دست دادند.
سه ماه پس از حاملگی نوزاد خود را از دست داد (= سقط جنین شد).
هر دو پسر خود را در جنگ از دست دادند (= کشته شدند).
کشتی در دریا گم شد (= غرق شد).
بسیاری از مردم جان خود را از دست دادند (= کشته شدند).
کارش را از دست داده
اگر سفارش را لغو کنید، سپرده خود را از دست خواهید داد.
بشین وگرنه صندلیت رو گم میکنی
دولت کنترل شهر را از دست داده است.
ما نمی توانیم دیگر اعضای ارشد کارکنان را از دست بدهیم.
یک کسب و کار به طور متوسط هر سال 20 درصد از مشتریان خود را از دست می دهد.
اگر پرداخت ها را ادامه ندهید، خطر از دست دادن خانه خود را دارید.
این شرکت تجارت زیادی را به رقبای خود از دست داده است.
برای از دست دادن مو / دندان خود را
برای از دست دادن بینایی / بینایی / شنوایی / حافظه خود
امید جدیدی برای افرادی که سعی در کاهش وزن دارند وجود دارد.
از زمانی که این رژیم را شروع کردم ده پوند وزن کم کردم.
به نظر می رسید علاقه اش به غذا را از دست داده بود.
از دست دادن ایمان / اعتماد به نفس
او در آخرین لحظه اعصاب خود را از دست داد.
در همین لحظه تعادل خود را از دست داد و به زمین افتاد.
قطار در حال از دست دادن سرعت بود.
او هرگز توانایی خنداندن مردم را از دست نداد.
آنها تا کنون هیچ بازی را باخته اند.
از دست دادن یک مسابقه / یک انتخابات / یک نبرد / یک جنگ
به تیم قدرتمندتری باختیم.
او با کمتر از 100 رای شکست خورد.
misplace
نابجا
mislay
گمراه کردن
displace
جابجا کند
misfile
فایل غلط
قادر به پیدا کردن نیست
متحمل از دست دادن
از دست دادن مسیر
پشت سر گذاشتن
قادر به قرار دادن نیست
محل نگهداری را فراموش کنید
فراموش کردن مکان
place wrongly
اشتباه قرار دهید
place unwisely
جای نابخردانه
در جای اشتباه قرار دادن
در جای اشتباه قرار دهید
فراموش کن کسی چیزی را کجا گذاشته است
mislook
بد نگاه کردن
از دست دادن
رها کردن
فراموش کردن
برداشتن
confuse
گیج کردن
scatter
پراکنده کردن
disorganize
به هم ریختن
disturb
مزاحم
مخلوط کردن
بی نظمی
dishevel
ژولیده
muss
muss
disarrange
بر هم زدن
unsettle
بی قرار
پیدا کردن
شناسایی کنید
مشخص کردن
pinpoint
نقطه
تشخیص
تمیز دادن
اطلاع
تشخیص انگلستان
recogniseUK
ایالات متحده را بشناسد
recognizeUS
تشخیص دادن
discern
جاسوسی
espy
منظره
رسیدن به
شکار کردن
hunt down
نور بر
شانس به
بینی بیرون
سنجاق کردن
pin down
ریشه کن کردن
سیگار بکش
بو کشیدن
sniff out
رهگیری
سقوط بر
tumble upon
نوبت دادن
تمرکز و توجه روی یک چیز مشخص
اجرا کردن
hunt out
سفر در