profit

base info - اطلاعات اولیه

profit - سود

noun - اسم

/ˈprɑːfɪt/

UK :

/ˈprɒfɪt/

US :

family - خانواده
profitability
سودآوری
profiteering
سودجویی
profiteer
سودجو
profitable
سودآور
unprofitable
بی سود
profitless
سود
profit
بدون سود
profitably
---
profitlessly
---
google image
نتیجه جستجوی لغت [profit] در گوگل
description - توضیح
example - مثال
  • annual/pre-tax/corporate profits


    سود سالانه / قبل از مالیات / شرکت

  • Profits before tax grew from £615m to £1 168m.


    سود قبل از مالیات از 615 میلیون پوند به 168 میلیون پوند افزایش یافت.

  • a rise/an increase/a jump/a drop/a fall in profits


    افزایش / افزایش / جهش / کاهش / کاهش سود

  • to maximize/increase profits


    برای به حداکثر رساندن/افزایش سود

  • to report/post profits of £50 million


    برای گزارش / ارسال سود 50 میلیون پوندی

  • The club may turn a profit (= make a profit) by the end of the year.


    باشگاه ممکن است تا پایان سال سود کند (= سود کند).

  • The sale generated record profits.


    این فروش سود بی سابقه ای ایجاد کرد.

  • Net profit (= after you have paid costs and tax) was up 16.1 per cent.


    سود خالص (= پس از پرداخت هزینه ها و مالیات) 16.1 درصد افزایش یافت.

  • The business recorded a gross profit of (= before you pay costs and tax) £1.45 million last year


    این تجارت در سال گذشته سود ناخالص (= قبل از پرداخت هزینه ها و مالیات) 1.45 میلیون پوند را ثبت کرد.

  • The division's profit margins are being squeezed.


    حاشیه سود بخش در حال فشرده شدن است.

  • The directors are driven only by the profit motive.


    مدیران فقط با انگیزه سود هدایت می شوند.


  • شرکت از این معامله سود سالمی به دست آورد.

  • Profit from exports rose 7.7 per cent.


    سود حاصل از صادرات 7.7 درصد افزایش یافت.

  • The radio station earns a profit from its advertising.


    رادیو از تبلیغات خود سود می برد.

  • There was little or no profit in the products themselves.


    در خود محصولات سود کمی یا بدون سود وجود داشت.


  • این روزها راه اندازی یک رستوران سود چندانی ندارد.


  • ما باید بتوانیم خانه را با سود کلان بفروشیم.

  • The agency is voluntary and not run for profit.


    آژانس داوطلبانه است و برای کسب سود اداره نمی شود.

  • Future lawyers could study this text with profit.


    وکلای آینده می توانند این متن را با سود مطالعه کنند.

  • She's only interested in making a quick profit.


    او فقط به کسب سود سریع علاقه دارد.

  • Patents allowed inventors to profit from ownership of their inventions.


    ثبت اختراع به مخترعان اجازه می داد تا از مالکیت اختراعات خود سود ببرند.

  • With his long white beard, he looks like an Old Testament prophet.


    او با ریش بلند سفیدش شبیه یک پیامبر عهد عتیق است.

  • At whose expense are those obscene profits made?


    آن سودهای ناپسند به قیمت چه کسی حاصل می شود؟

  • Damaged goods mean lost profit.


    کالاهای آسیب دیده به معنای سود از دست رفته است.

  • He's only interested in making a quick profit.


    سرمایه گذاران سود خواهند برد.

  • Investors will take the profits.


    یاکوب به سود شخصی 240000 دلار دست یافته بود.

  • Jakob had realized a personal profit of $240 000.


    سود 41 درصد افزایش یافت و به 13 میلیون پوند رسید.

  • Profits surged 41 per cent to £13 million.


    این شرکت در سال اول شروع به نشان دادن سود کرد.

  • The company started to show a profit in its first year.


    سود مورد انتظار محقق نشده است.

  • The expected profits have not materialized.


    اجناس برای سود فروخته شد.

  • The goods were sold for profit.


synonyms - مترادف

  • برگشت


  • کسب کردن

  • turnover


    حجم معاملات


  • درآمد


  • بازده

  • proceeds


    درآمد حاصل می شود


  • مازاد

  • surplus


    علاقه


  • پاداش

  • remuneration


    برمی گرداند

  • returns


    گرفتن


  • چکمه


  • سود سهام

  • dividend


    اضافی

  • excess


    دستاوردها

  • gains


    ورودی ها


  • کشتن

  • incomings


    سود


  • خالص

  • lucre


    بازپرداخت

  • net


    درصد

  • payback


    پر کردن

  • payoff


    حقوق دریافتی


  • دروازه

  • bunce


    ناخالص

  • emoluments


    رسیدها


  • برداشت ها

  • gross


    برنده ها

  • receipts


  • takings


  • winnings


antonyms - متضاد

  • ضرر - زیان


  • بدهی

  • deficiency


    کمبود


  • معوقه

  • arrears


    عوارض

  • shortage


    بی کفایتی

  • shortfall


    کمبود عرضه

  • dues


    ناکافی بودن

  • inadequacy


    انقباض

  • undersupply


    تخلیه

  • debit


    پیش فرض

  • inadequateness


    خشکسالی

  • dearth


    از دست دادن

  • shrinkage


    شکست

  • depletion


    بدهکاری

  • default


    عدم سود

  • drought


    هزینه

  • insufficiency


    منهای مبلغ پول

  • losings


    قربانی

  • shortcoming


    مصادره شدن


  • علت

  • indebtedness


    ورودی



  • minus sum of money



  • sacrifice


  • forfeiture



  • input


لغت پیشنهادی

misidentified

لغت پیشنهادی

enjoy

لغت پیشنهادی

cha