show
show - نشان می دهد
verb - فعل
UK :
US :
بگذار کسی چیزی ببیند
to provide facts or information that make it clear that something is true that something exists, or that something has happened
ارائه حقایق یا اطلاعاتی که روشن می کند چیزی درست است، چیزی وجود دارد یا اتفاقی افتاده است
اجازه دهید احساسات، نگرش ها یا ویژگی های شخصی شما به وضوح دیده شود
به کسی توضیح دهید که چگونه کاری را انجام دهد، با انجام آن کار توسط خودتان یا استفاده از اقداماتی برای کمک به یادگیری
اگر یک تصویر، نقشه و غیره چیزی را نشان می دهد، می توانید آن را روی تصویر، نقشه و غیره مشاهده کنید
با کسی بروم و او را به جایی راهنمایی کنم
اجازه دادن به کسی که ببیند یک مکان یا چیز کجاست، به خصوص با اشاره به آن
قرار دادن یک فیلم یا برنامه تلویزیونی بر روی صفحه نمایش برای دیدن مردم یا حضور در یک صفحه نمایش
اگر چیزی نشان دهد، به راحتی قابل مشاهده است
اگر مواد کثیفی یا علامتی را نشان دهند، به راحتی می توان کثیفی یا علامت روی آن را دید
افزایش یا کاهش در چیزی یا سود یا زیان داشتن
مجموعه ای از نقاشی ها یا آثار هنری دیگر را در یک مکان قرار دهیم تا مردم بیایند و آنها را ببینند
برای قرار دادن یک حیوان در رقابت با حیوانات دیگر
برای رسیدن به جایی که کسی منتظر شماست
اجازه دادن به کسی که چیزی را ببیند، به خصوص با دراز کردن آن در مقابل خود
خیلی سریع چیزی را به کسی نشان دادن
چیزی را به کسی نشان دادن، مخصوصاً برای اینکه بتواند آن را بررسی کند، تعمیر کند و غیره
to let someone see or know about something that is usually hidden, or that you want to keep secret – often used about showing your feelings or private thoughts
اجازه دادن به کسی که چیزی را که معمولاً پنهان است یا می خواهید مخفی نگه دارید ببیند یا بداند - اغلب برای نشان دادن احساسات یا افکار خصوصی شما استفاده می شود
اجازه دادن به کسی که چیزی را ببیند که قبلاً دیده نمی شد
به کسی توضیح دهید که چگونه کاری را انجام دهد یا کاری را چگونه کار می کند، به خصوص با انجام آن کار توسط خودتان
برای نشان دادن نحوه انجام کاری یا نحوه عملکرد یک چیزی – به ویژه به گروهی از افراد
to show someone how to do something or how a process happens, especially something difficult or complicated
برای نشان دادن نحوه انجام کاری، یا چگونگی انجام یک فرآیند، به ویژه کاری دشوار یا پیچیده
a performance for the public especially one that includes singing, dancing, or jokes
نمایشی برای عموم، به ویژه اجرائی که شامل آواز خواندن، رقصیدن یا شوخی است
برنامه ای در تلویزیون یا رادیو
an occasion when a lot of similar things are brought together in one place so that people can come and look at them
مناسبتی که بسیاری از موارد مشابه در یک مکان گرد هم می آیند تا مردم بیایند و به آنها نگاه کنند
وقتی وانمود می کنید که کاری را انجام می دهید یا احساس می کنید
an impressive scene especially one that is very colourful
صحنه ای تاثیرگذار، به خصوص صحنه ای که بسیار رنگارنگ است
رقابت بین چیزها یا حیوانات مشابه برای انتخاب بهترین
کاری که در حال انجام یا سازماندهی است
an occasion when a lot of similar things are brought together in one place so that people can come and look at them or so that they can compete against each other
موقعیتی که بسیاری از چیزهای مشابه در یک مکان جمع می شوند تا مردم بیایند و به آنها نگاه کنند یا بتوانند با یکدیگر رقابت کنند.
تا امکان دیده شدن چیزی فراهم شود
ارقام به وضوح نشان می دهد که ادعاهای او نادرست است.
همانطور که نظرسنجی ها نشان می دهد محبوبیت دولت در حال کاهش است.
تحقیقات ما به ما نشان داد که زنان بیشتر از مردان به سلامت خود علاقه مند هستند.
این گزارش حاکی از افزایش فروش بود.
مطالعات نشان می دهد که بین سرطان و گوشت های فرآوری شده ارتباط وجود دارد.
کتاب جدید او نشان می دهد که او یک داستان نویس درجه یک است.
سوابق مالیاتی نشان می دهد که شکسپیر در سال 1599 در نزدیکی تئاتر گلوب زندگی می کند.
این نشان می دهد که مردم چگونه تحت تأثیر تبلیغات تلویزیونی قرار می گیرند.
تاریخ به ما نشان داده است که ناسیونالیسم چقدر می تواند خطرناک باشد.
هنگام ورود باید بلیط خود را نشان دهید.
اگر نامه ای از فرانسه وجود دارد، لطفاً آن را به من نشان دهید.
آیا کار خود را به کسی نشان داده اید؟
آیا به کسی کار خود را نشان داده اید؟
یک فیلم آموزشی به ما نشان داده شد.
او این تکنیک را به شاگردانش نشان داد.
در کتابم روشی را نشان دادم که بسیار سریع و آسان است.
چوب ها را مطابق شکل 37 روی کاغذ بچسبانید.
آیا می توانید به من نشان دهید که چگونه آن را انجام دهم؟
نمودار نحوه جمع آوری قفسه ها را نشان می دهد.
او موقعیت ما را روی نقشه به من نشان داد.
به من نشون بده کدوم عکس رو کشیدی
مهماندار ما را به صندلی هایمان نشان داد.
نامزدها نشان داده شدند.
The candidates were shown in.
من اول می روم و راه را به شما نشان می دهم.
برای نشان دادن شجاعت بزرگ
او تعهد خود را به هنر خود نشان داده است.
He has shown his commitment to his art.
او می خواهد توانایی خود را به دنیا نشان دهد.
او نشان داده بود که قادر به مقابله با پول نیست.
شما خود را یک تاکتیک دان چیره دست نشان داده اید.
او نشان داده است که آماده سازش است.
نمایشگاه
رویداد
تظاهرات
نمایش دادن
زیاده خواهی
extravaganza
جشن
ارائه
fete
تماشایی
مسابقه
spectacle
ویترین
expo
کارناوال
exposition
مجلل
pageant
همه جانبه
showcase
programUS
carnival
programmeUK
pageantry
پخش می شود
panoply
بازار
programUS
قرارداد
programmeUK
هیاهو
airing
نمایندگی
bazaar
نمایشگاه تجاری
رژه
fanfare
گذشته نگر
نشان دادن
سیرک
parade
نمایشگاه شهرستان
retrospective
showing
circus
marketplace