county

base info - اطلاعات اولیه

county - شهرستان

noun - اسم

/ˈkaʊnti/

UK :

/ˈkaʊnti/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [county] در گوگل
description - توضیح

  • منطقه ای از ایالت یا کشوری که دولت خود را برای رسیدگی به امور محلی دارد

  • a political division of the UK or Ireland, forming the largest unit of local government or the largest political division of a state in the US


    یک بخش سیاسی بریتانیا یا ایرلند، که بزرگترین واحد دولت محلی را تشکیل می دهد، یا بزرگترین تقسیم سیاسی یک ایالت در ایالات متحده

  • behaving in a way that is typical of rich people with a high social position who live in large houses in the countryside


    رفتاری شبیه به افراد ثروتمند با موقعیت اجتماعی بالا که در خانه های بزرگ در حومه شهر زندگی می کنند.

  • the largest political division of most states in the US


    بزرگترین بخش سیاسی اکثر ایالت های ایالات متحده است

  • County elections are set for April 29.


    انتخابات شهرستان 29 آوریل تعیین شده است.

  • He served as a churchwarden from 1856 to 1863 and as a county magistrate.


    او از سال 1856 تا 1863 به عنوان سرپرست کلیسا و به عنوان قاضی بخش خدمت کرد.

  • The actual definition of key settlements, the hierarchies of settlement types and the nomenclature adopted for these vary enormously among counties.


    تعریف واقعی سکونتگاه‌های کلیدی، سلسله‌مراتب انواع سکونتگاه‌ها و نام‌گذاری اتخاذ شده برای این سکونتگاه‌ها به شدت در میان شهرستان‌ها متفاوت است.

  • Rural counties such as Gwynedd suffer particularly since they often have very low density settlements, rugged terrain and relatively poor roads.


    شهرستان های روستایی مانند Gwynedd به ویژه از آنجایی که اغلب دارای سکونتگاه های بسیار کم تراکم، زمین های ناهموار و جاده های نسبتا ضعیف هستند، آسیب می بینند.

  • On rare occasions, owners fail to redeem their property and the county government deeds it over to the investor.


    در موارد نادر، صاحبان اموال خود را بازخرید نمی کنند و دولت شهرستان آن را به سرمایه گذار واگذار می کند.

  • People have a great sense of affection for the county and for their district.


    مردم نسبت به شهرستان و منطقه خود احساس محبت زیادی دارند.

  • If the county meets state-set goals for such collections, it receives a bonus that can be used on any program.


    اگر شهرستان به اهداف تعیین شده ایالتی برای چنین مجموعه هایی دست یابد، پاداشی دریافت می کند که می تواند در هر برنامه ای استفاده شود.

  • Then the county reversed field and decided to award two separate contracts.


    سپس شهرستان میدان را معکوس کرد و تصمیم به اعطای دو قرارداد جداگانه گرفت.

  • While Williamson County shares problems with those other fast-growing counties, local officials have handled the growth better than most.


    در حالی که شهرستان ویلیامسون با سایر شهرستان‌های با رشد سریع مشکلات مشترک دارد، مقامات محلی بهتر از بسیاری از این رشدها را مدیریت کرده‌اند.

example - مثال
  • rural counties west of the Mississippi


    شهرستان های روستایی در غرب می سی سی پی

  • Oxfordshire and neighbouring counties


    آکسفوردشایر و شهرستان های مجاور

  • the southern/northern counties


    شهرستان های جنوبی/شمالی


  • اورنج کانتی

  • Originally county boundaries often followed the course of a river.


    در اصل، مرزهای شهرستان اغلب از مسیر رودخانه پیروی می کردند.


  • خطرناک ترین جاده در شهرستان

  • Most towns and villages throughout the county have experienced a population increase.


    اکثر شهرها و روستاها در سراسر شهرستان افزایش جمعیت را تجربه کرده اند.

  • Children from schools across the county will be taking part.


    کودکان از مدارس سراسر شهرستان شرکت خواهند کرد.

  • Public meetings are being planned at various locations around the county.


    جلسات عمومی در نقاط مختلف شهرستان در حال برنامه ریزی است.

  • Fairfax County Department of Family Services


    اداره خدمات خانواده شهرستان فیرفکس

  • He returned to his home county in North Carolina.


    او به شهرستان خود در کارولینای شمالی بازگشت.

  • He was elected MP for his native county of Merioneth.


    او به عنوان نماینده مجلس زادگاهش مریونت انتخاب شد.

  • London and its surrounding counties


    لندن و شهرستان های اطراف آن

  • She represents the county in Parliament.


    او نماینده شهرستان در پارلمان است.

  • The river forms the county boundary.


    رودخانه مرز شهرستان را تشکیل می دهد.


  • افرادی که در این شهرستان زندگی می کنند

  • the Welsh border counties


    شهرستان های مرزی ولز

  • the historic county of Westmorland


    شهرستان تاریخی وست مورلند

  • the town of Sierra Blanca, the county seat of Hudspeth County Texas


    شهر سیرا بلانکا، مقر شهرستان شهرستان هادسپت، تگزاس

  • The US state of California is divided into 58 counties.


    ایالت کالیفرنیا به 58 شهرستان تقسیم شده است.

  • The pit closures had the greatest effect in the northern counties of England.


    بسته شدن گودال بیشترین تأثیر را در شهرستان های شمالی انگلستان داشت.

  • County Antrim


    شهرستان آنتریم

  • A county usually consists of several towns and the rural areas that surround them.


    یک شهرستان معمولاً شامل چندین شهر و مناطق روستایی است که آنها را احاطه کرده است.

  • Rutland is the smallest county in England.


    روتلند کوچکترین شهرستان انگلستان است.

  • Texas is divided into 254 counties.


    تگزاس به 254 شهرستان تقسیم شده است.

  • She mixes with a very county set.


    او با یک مجموعه بسیار شهرستانی مخلوط می شود.

synonyms - مترادف
antonyms - متضاد

لغت پیشنهادی

balefully

لغت پیشنهادی

molecule

لغت پیشنهادی

mine