surround

base info - اطلاعات اولیه

surround - احاطه

verb - فعل

/səˈraʊnd/

UK :

/səˈraʊnd/

US :

family - خانواده
surroundings
محیط اطراف
surround
احاطه
surrounding
اطراف
google image
نتیجه جستجوی لغت [surround] در گوگل
description - توضیح
example - مثال
  • Tall trees surround the lake.


    درختان بلند دور دریاچه را احاطه کرده اند.

  • the membranes surrounding the brain


    غشاهای اطراف مغز

  • The garden is surrounded by a wall.


    باغ با دیوار احاطه شده است.

  • As a child I was surrounded by love and kindness.


    در کودکی محبت و مهربانی مرا احاطه کرده بود.

  • I loved being surrounded by enthusiastic young people.


    دوست داشتم در محاصره جوانان مشتاق باشم.

  • The lake is surrounded with trees.


    این دریاچه با درختان احاطه شده است.

  • Police surrounded the building.


    پلیس ساختمان را محاصره کرد.

  • They've surrounded the building with police.


    آنها ساختمان را با پلیس محاصره کرده اند.

  • publicity surrounding the divorce


    تبلیغات پیرامون طلاق

  • the controversy/circumstances surrounding his death


    جنجال/شرایط پیرامون مرگ او

  • The report explores the issues surrounding the case.


    این گزارش به بررسی مسائل پیرامون این پرونده می پردازد.


  • دوست دارم اطرافم را با چیزهای زیبا احاطه کنم.

  • Will found himself immediately surrounded by screaming fans.


    ویل بلافاصله خود را در محاصره طرفدارانی که فریاد می زدند، یافت.

  • On one occasion armed guerrillas surrounded their jeep.


    در یک مورد، چریک های مسلح جیپ آنها را محاصره کردند.

  • Troops fanned out to surround the camp.


    نیروها برای محاصره کمپ به بیرون آمدند.

  • He has now surrounded his house with barbed wire.


    او اکنون خانه اش را با سیم خاردار محاصره کرده است.

  • Snow-capped mountains surround the city.


    کوه های پوشیده از برف شهر را احاطه کرده اند.

  • Gwen sat at her desk surrounded by books and papers.


    گوئن پشت میزش نشست و دورش را کتاب و کاغذ احاطه کرده بود.

  • Mystery still surrounds the exact circumstances of Stalin's death.


    معمایی هنوز شرایط دقیق مرگ استالین را احاطه کرده است.

  • She said that she wanted to die surrounded by the people she loves (= with them all present).


    او گفت که می‌خواهد در محاصره افرادی که دوستشان دارد بمیرد (= با حضور همه آنها).

  • Early this morning armed police surrounded (= moved into a position so that they were everywhere around) a house which they thought contained an escaped prisoner.


    اوایل صبح امروز، پلیس مسلح خانه ای را که فکر می کردند حاوی یک زندانی فراری بود، محاصره کردند.

  • Our bathtub has a tiled surround.


    وان حمام ما اطراف آن کاشی کاری شده است.

  • The house is set in lush surrounds and has views of the ocean.


    این خانه در محیطی سرسبز قرار دارد و منظره ای از اقیانوس دارد.

  • The house was surrounded by dense woods.


    اطراف خانه را جنگل های انبوه احاطه کرده بود.

  • I’m interested in the circumstances surrounding the accident.


    من به شرایط مربوط به حادثه علاقه مند هستم.

  • The controversy that surrounded the police action led to a number of investigations.


    جنجالی که در اطراف اقدام پلیس ایجاد شد، منجر به تحقیقات متعددی شد.

  • Hundreds of people fled from the city and are now living in the surrounding countryside.


    صدها نفر از شهر فرار کردند و اکنون در حومه اطراف زندگی می کنند.

synonyms - مترادف
  • enclose


    محصور کردن

  • encircle


    محاصره کردن

  • encompass


    شامل بودن


  • دایره

  • girdle


    کمربند


  • حلقه

  • gird


    حد و مرز گذاشتن

  • circumscribe


    مقید شده است

  • bound


    قطب نما

  • compass


    مرز


  • محیط زیست

  • environ


    دامن

  • skirt


    حاشیه

  • fringe


    محدود کردن

  • confine


    حاشیه، غیرمتمرکز


  • پذیرفتن


  • نزدیک

  • inclose


    اکلیل زدن

  • besiege


    گرفتار

  • wreathe


    پوشاندن

  • beset


    لبه

  • envelop


    محاصره کننده

  • rim


    محاصره

  • beleaguer


    گرد

  • blockade


    سرمایه گذاری


  • دور زدن


  • در بر گرفتن

  • verge


  • circumvent



  • enfold


antonyms - متضاد

  • اجازه

  • centreUK


    مرکز انگلستان

  • centerUS


    مرکز ایالات متحده


  • رایگان


  • از دست دادن


  • مجوز


  • رهایی


  • رها کردن

  • unloose


    باز کردن


  • باز کن


  • شکست


  • شل


  • داخل باشد

  • centralizeUS


    مرکزی ایالات متحده

  • centraliseUK


    centraliseUK

لغت پیشنهادی

refinements

لغت پیشنهادی

sparse

لغت پیشنهادی

boardroom