will

base info - اطلاعات اولیه

will - اراده

verb - فعل

/wɪl/

UK :

/wɪl/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [will] در گوگل
description - توضیح
example - مثال
  • Call it what you will it's still a problem.


    اسمش را هر چه می خواهید بگذارید، هنوز مشکل است.

  • Clare will be five years old next month.


    کلر ماه آینده پنج ساله خواهد شد.

  • The train leaves at 8:58, so we'll be in Scotland by lunchtime.


    قطار ساعت 8:58 حرکت می کند، بنابراین تا زمان ناهار در اسکاتلند خواهیم بود.

  • I'll see him tomorrow./I'll be seeing him tomorrow.


    فردا میبینمش./فردا میبینمش.

  • Will Susie be there?


    سوزی آنجا خواهد بود؟

  • It won't be easy to find another secretary.


    پیدا کردن منشی دیگری کار آسانی نخواهد بود.

  • There'll be trouble when she finds out.


    وقتی او بفهمد مشکلی پیش خواهد آمد.

  • I'll give you a lift.


    من شما را آسانسور می کنم.

  • Ask Gabriela if she'll take them.


    از گابریلا بپرسید که آنها را می گیرد یا خیر.

  • I've asked her but she won't come.


    من از او خواسته ام اما او نمی آید.

  • The car won't start.


    ماشین روشن نمی شود

  • This lasagne will feed six people.


    این لازانیا به شش نفر غذا می دهد.

  • Will you give me her address?


    آدرسش را به من میدهی؟

  • Will you give that to Tony when you see him please?


    لطفا وقتی تونی را دیدید آن را به او می دهید؟


  • ایوی برای یک فنجان قهوه به ما ملحق میشوی؟

  • Will you come in for a while?


    آیا برای مدتی وارد می شوید؟

  • You'll have some cake won't you Charlie?


    تو کمی کیک می خوری، نه، چارلی؟

  • If he's late again I'll be very angry.


    اگر دوباره دیر کند، خیلی عصبانی می شوم.

  • I'll wait with Christopher if his mother isn't here when you go.


    من با کریستوفر منتظر می مانم اگر مادرش اینجا نباشد وقتی تو بروی.

  • That'll be Scott at the door.


    اسکات پشت در خواهد بود.

  • That'll be his mother with him.


    این مادرش با او خواهد بود.


  • همانطور که همه می دانید، روز انتخابات هفته آینده است.


  • آیا دست از این درد نمی کشی!

  • You'll go upstairs and you'll go straight to bed like your father told you!


    میری بالا و همونطور که بابات گفته مستقیم میخوابی!

  • Accidents will happen.


    حوادث رخ خواهد داد.

  • Fruit will keep longer in the fridge.


    میوه ها مدت بیشتری در یخچال نگهداری می شوند.

  • The product with the better-known brand name will always sell better.


    محصول با نام تجاری شناخته شده تر همیشه فروش بهتری خواهد داشت.

  • She's 85 now but she will insist on doing all her own housework.


    او اکنون 85 سال دارد، اما اصرار دارد که تمام کارهای خانه اش را خودش انجام دهد.

  • From an early age she had a very strong will.


    او از کودکی اراده بسیار قوی داشت.

  • After six months in hospital she began to lose the will to live (= the desire and determination to stay alive).


    پس از شش ماه بستری شدن در بیمارستان، او شروع به از دست دادن اراده برای زندگی کرد (= تمایل و عزم برای زنده ماندن).

  • It was God's will.


    خواست خدا بود.

synonyms - مترادف
  • determination


    عزم


  • راندن


  • تعهد


  • وضوح


  • برطرف کردن

  • backbone


    ستون فقرات

  • self-control


    خود کنترلی

  • self-discipline


    خود انضباطی

  • self-restraint


    خویشتن داری

  • self-mastery


    تسلط بر خود

  • single-mindedness


    تک فکری

  • spine


    سختی

  • tenacity


    هدف

  • aim


    فداکاری

  • dedication


    سرسختی

  • doggedness


    هدفمندی


  • مصمم بودن

  • purposefulness


    قدرت اراده

  • resoluteness


    خودداری

  • willpower


    قصد

  • continence


    انگیزه


  • شور


  • خویشتن داری - خودداری - پرهیز


  • خود فرمانی

  • restraint


    خود مهاری

  • self-command


    خودگردانی

  • self-containment


    خود داری

  • self-government


    روح

  • self-possession



  • tenaciousness


antonyms - متضاد
  • unwillingness


    عدم تمایل

  • reluctance


    بی میلی

  • disinclination


    تردید

  • hesitation


    تلفیق

  • nolition


    بیزاری

  • aversion


    دودلی

  • hesitance


    بی حوصلگی

  • hesitancy


    بی اختیاری

  • averseness


    اعتراض

  • demurral


    مخالفت

  • indisposedness


    امتناع

  • objection


    مقاومت


  • انزجار

  • refusal


    تردید دارد


  • انکار

  • antipathy


    بی تفاوتی

  • qualms


    نفرت

  • denial


    ظلم ها

  • indifference


    دوست نداشتن

  • repugnance


    شک

  • scruples


    تردیدها

  • dislike


    اختلاف نظر


  • نوسان

  • misgivings


    بی اعتنایی کردن

  • apathy


    متزلزل

  • disagreement


  • indisposition


  • vacillation


  • loathing


  • disrelish


  • wavering


لغت پیشنهادی

interactivity

لغت پیشنهادی

stance

لغت پیشنهادی

blotch