will
will - اراده
verb - فعل
UK :
US :
برای ساختن زمان های آینده استفاده می شود
برای نشان دادن اینکه کسی مایل است یا آماده انجام کاری است استفاده می شود
از کسی می خواستم کاری انجام دهد
برای گفتن آنچه که همیشه در یک موقعیت خاص اتفاق می افتد یا به طور کلی درست است می گفت
مانند can برای نشان دادن آنچه ممکن است استفاده می شود
می گفت که شما فکر می کنید چیزی درست است
برای دستور دادن یا بیان قاعده استفاده می شود
برای ارائه چیزی به کسی یا دعوت او به کاری
برای توصیف عادات شخصی استفاده می شود، به خصوص زمانی که فکر می کنید آزار دهنده هستند
عزم راسخ برای انجام کاری که تصمیم گرفته اید انجام دهید، حتی اگر این کار سخت باشد
یک سند قانونی که می گوید می خواهید پول و دارایی شما پس از مرگ به چه کسی داده شود
چیزی که کسی می خواهد در یک موقعیت خاص اتفاق بیفتد
سعی کنید با فکر کردن به آن چیزی اتفاق بیفتد
رسماً چیزی را که مالک آن هستید پس از مرگ به شخص دیگری بدهید
خواستن اتفاقی بیفتد
یک سند قانونی که می گوید می خواهید پول و دارایی خود را هنگام مرگ به چه کسی بدهید
به وصیت خود چیزی را به کسی واگذار کنی
used to talk about what is going to happen in the future especially things that you are certain about or things that are planned
برای صحبت در مورد آنچه قرار است در آینده اتفاق بیفتد، به خصوص چیزهایی که در مورد آنها مطمئن هستید یا چیزهایی که برنامه ریزی شده اند صحبت می کرد
برای صحبت در مورد آنچه کسی یا چیزی قادر است یا مایل به انجام آن است صحبت می کند
به عنوان روشی مودبانه برای دعوت از کسی برای انجام کاری، یا ارائه چیزی به کسی استفاده می شود
در جملات شرطی با اگر استفاده می شود
برای اشاره به آنچه محتمل است استفاده می شود
هنگام عصبانیت استفاده می شود تا به کسی بگوید کاری انجام دهد
برای اشاره به چیزی که همیشه یا معمولاً اتفاق می افتد استفاده می شود
قدرت ذهنی که برای کنترل و هدایت افکار و اعمال شما استفاده می شود، یا عزم برای انجام کاری، علیرغم هرگونه مشکل یا مخالفت
the mental power used to control and direct your thoughts and actions, or a determination to do something despite any difficulties or opposition
چیزی که کسی می خواهد اتفاق بیفتد
بیانیه رسمی از آنچه که شخص تصمیم گرفته است پس از مرگ با پول و دارایی او انجام شود
an official statement of what a person has decided should be done with their money and property after their death
اگر می خواهید اتفاقی بیفتد، سعی می کنید با قدرت افکارتان آن را محقق کنید
چیزی خواستن
ترتیب دادن پول یا اموال به دیگران پس از مرگ
اسمش را هر چه می خواهید بگذارید، هنوز مشکل است.
کلر ماه آینده پنج ساله خواهد شد.
قطار ساعت 8:58 حرکت می کند، بنابراین تا زمان ناهار در اسکاتلند خواهیم بود.
فردا میبینمش./فردا میبینمش.
سوزی آنجا خواهد بود؟
پیدا کردن منشی دیگری کار آسانی نخواهد بود.
وقتی او بفهمد مشکلی پیش خواهد آمد.
من شما را آسانسور می کنم.
از گابریلا بپرسید که آنها را می گیرد یا خیر.
من از او خواسته ام اما او نمی آید.
ماشین روشن نمی شود
این لازانیا به شش نفر غذا می دهد.
آدرسش را به من میدهی؟
لطفا وقتی تونی را دیدید آن را به او می دهید؟
ایوی برای یک فنجان قهوه به ما ملحق میشوی؟
آیا برای مدتی وارد می شوید؟
تو کمی کیک می خوری، نه، چارلی؟
اگر دوباره دیر کند، خیلی عصبانی می شوم.
من با کریستوفر منتظر می مانم اگر مادرش اینجا نباشد وقتی تو بروی.
اسکات پشت در خواهد بود.
این مادرش با او خواهد بود.
همانطور که همه می دانید، روز انتخابات هفته آینده است.
آیا دست از این درد نمی کشی!
میری بالا و همونطور که بابات گفته مستقیم میخوابی!
Accidents will happen.
حوادث رخ خواهد داد.
میوه ها مدت بیشتری در یخچال نگهداری می شوند.
محصول با نام تجاری شناخته شده تر همیشه فروش بهتری خواهد داشت.
او اکنون 85 سال دارد، اما اصرار دارد که تمام کارهای خانه اش را خودش انجام دهد.
او از کودکی اراده بسیار قوی داشت.
After six months in hospital she began to lose the will to live (= the desire and determination to stay alive).
پس از شش ماه بستری شدن در بیمارستان، او شروع به از دست دادن اراده برای زندگی کرد (= تمایل و عزم برای زنده ماندن).
It was God's will.
خواست خدا بود.
determination
عزم
راندن
تعهد
وضوح
برطرف کردن
backbone
ستون فقرات
self-control
خود کنترلی
self-discipline
خود انضباطی
self-restraint
خویشتن داری
self-mastery
تسلط بر خود
single-mindedness
تک فکری
spine
سختی
tenacity
هدف
فداکاری
dedication
سرسختی
doggedness
هدفمندی
مصمم بودن
purposefulness
قدرت اراده
resoluteness
خودداری
willpower
قصد
continence
انگیزه
شور
خویشتن داری - خودداری - پرهیز
خود فرمانی
restraint
خود مهاری
self-command
خودگردانی
self-containment
خود داری
self-government
روح
self-possession
tenaciousness
unwillingness
عدم تمایل
reluctance
بی میلی
disinclination
تردید
hesitation
تلفیق
nolition
بیزاری
aversion
دودلی
hesitance
بی حوصلگی
hesitancy
بی اختیاری
averseness
اعتراض
demurral
مخالفت
indisposedness
امتناع
objection
مقاومت
انزجار
refusal
تردید دارد
انکار
antipathy
بی تفاوتی
qualms
نفرت
denial
ظلم ها
indifference
دوست نداشتن
repugnance
شک
scruples
تردیدها
dislike
اختلاف نظر
نوسان
misgivings
بی اعتنایی کردن
apathy
متزلزل
disagreement
indisposition
vacillation
loathing
disrelish
wavering