invite

base info - اطلاعات اولیه

invite - دعوت

verb - فعل

/ɪnˈvaɪt/

UK :

/ɪnˈvaɪt/

US :

family - خانواده
invitation
دعوت
invite
ناخوانده
uninvited
دعوت کردن
inviting
بی دعوت
uninviting
دعوت کننده
invitingly
---
google image
نتیجه جستجوی لغت [invite] در گوگل
description - توضیح
example - مثال
  • Have you been invited to their party?


    آیا به مهمانی آنها دعوت شده اید؟

  • She very kindly invited me to lunch.


    خیلی مهربانانه مرا به ناهار دعوت کرد.

  • I'd have liked to have gone but I wasn't invited.


    دوست داشتم می رفتم اما دعوت نشدم.

  • My mother invited a few friends that she hadn't seen for 20 years.


    مادرم چند دوست را دعوت کرد که 20 سال بود ندیده بود.

  • Let's invite them all for dinner.


    همه را برای شام دعوت کنیم.

  • They have invited me to go to Paris with them.


    آنها از من دعوت کرده اند که با آنها به پاریس بروم.

  • The bishop invited representatives from all the parishes in the diocese.


    اسقف نمایندگانی را از همه بخش های اسقف دعوت کرد.

  • Successful candidates will be invited for interview next week.


    نامزدهای موفق هفته آینده برای مصاحبه دعوت خواهند شد.

  • Clarke was not invited to the meeting.


    کلارک به جلسه دعوت نشد.

  • The ministry had invited tenders for the demolition of the buildings.


    این وزارتخانه برای تخریب ساختمان ها مناقصه دعوت کرده بود.

  • He invited questions from the audience.


    او از حضار سؤالاتی را دعوت کرد.

  • Readers are invited to email their comments to us.


    از خوانندگان دعوت می شود نظرات خود را برای ما ایمیل کنند.

  • He was invited to attend the Paris Peace Conference in 1919.


    از او برای شرکت در کنفرانس صلح پاریس در سال 1919 دعوت شد.

  • Audience members are invited to participate in the discussion.


    از مخاطبان دعوت می شود در بحث شرکت کنند.

  • In 1956 she was invited to join the Bolshoi Ballet as a soloist.


    در سال 1956 از او برای پیوستن به باله بولشوی به عنوان سولیست دعوت شد.

  • Such comments are just inviting trouble.


    چنین نظراتی فقط باعث ایجاد دردسر می شود.

  • Such harsh punishments invited prisoners to respond with defiance.


    چنین مجازات های سختی، زندانیان را به پاسخ سرکشی دعوت می کرد.

  • Would you like to come for a meal on Saturday?


    آیا دوست دارید شنبه برای یک وعده غذایی بیایید؟

  • There's a presentation of our new product at the conference on Tuesday. Would you be interested in coming along?


    ارائه محصول جدید ما در کنفرانس روز سه شنبه وجود دارد. آیا شما علاقه مند به همراهی هستید؟

  • I'm going to the game on Saturday—how about joining me?


    من روز شنبه به بازی می روم - چطور به من ملحق شوید؟

  • We're going to Boston—do you want to come with us?


    ما به بوستون می رویم - آیا می خواهید با ما بیایید؟


  • خیلی خوب خواهد بود، متشکرم

  • I'd love to thanks very much.


    خیلی دوست دارم، خیلی ممنون.

  • I'm sorry. I've already got something on at the weekend.


    متاسفم. من قبلاً در آخر هفته چیزی دارم.

  • I'm sorry. I already have plans on Saturday.


    متاسفم. من از قبل برای شنبه برنامه هایی دارم.

  • Thank you I'll check my diary and let you know.


    ممنون، دفتر خاطراتم را چک می کنم و به شما اطلاع می دهم.

  • Thank you I'll check my calendar and let you know.


    ممنون، تقویمم را بررسی می کنم و به شما اطلاع می دهم.

  • You are cordially invited to attend the annual parish meeting.


    از شما صمیمانه دعوت به عمل می آید تا در جلسه سالانه انجمن شرکت کنید.

  • If he has any complaints to make I invite him to do so.


    اگر شکایتی دارد از او دعوت می کنم که این کار را بکند.

  • The film seems to invite comparison with ‘The Italian Job’.


    به نظر می رسد این فیلم با «شغل ایتالیایی» مقایسه شود.

  • The hype and fervour surrounding the event positively invited scepticism.


    هیاهو و شور و شوق پیرامون این رویداد به طرز مثبتی باعث ایجاد شک و تردید شد.

synonyms - مترادف
antonyms - متضاد
  • bar


    بار

  • forbid


    منع

  • ban


    ممنوع کردن


  • مسدود کردن

  • prohibit


    ممنوع کرده است

  • disallow


    اجازه ندادن

  • interdict


    امر کردن

  • enjoin


    مانع

  • preclude


    انکار


  • محدود کردن

  • restrict


    دبار

  • debar


    رد کردن


  • حذف کردن

  • exclude


    متوقف کردن


  • تعلیق کند

  • suspend


    خنثی کردن

  • thwart


    حد


لغت پیشنهادی

counters

لغت پیشنهادی

returnees

لغت پیشنهادی

vest