audience

base info - اطلاعات اولیه

audience - حضار

noun - اسم

/ˈɔːdiəns/

UK :

/ˈɔːdiəns/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [audience] در گوگل
description - توضیح
example - مثال
  • The audience was/were clapping for 10 minutes.


    تماشاگران به مدت 10 دقیقه کف زدند.

  • The museum is trying to attract a wider audience.


    این موزه در تلاش است تا مخاطبان بیشتری را جذب کند.

  • The debate was televised in front of a live audience.


    این مناظره در مقابل تماشاچیان زنده پخش شد.

  • an audience of 10 000


    مخاطب 10000 نفر

  • Audience members voted on their favorite presentations.


    اعضای حضار در مورد ارائه های مورد علاقه خود رای دادند.


  • ما مشارکت مخاطبان را در طول نمایش خود تشویق می کنیم.

  • TV/television/cinema/movie audiences


    مخاطبان تلویزیون / تلویزیون / سینما / فیلم

  • His book reached an even wider audience when it was made into a movie.


    کتاب او زمانی که به یک فیلم تبدیل شد مخاطبان بیشتری را جذب کرد.

  • This book will appeal to a broad audience.


    این کتاب برای مخاطبان گسترده ای جذاب خواهد بود.

  • She has generated a massive online audience since uploading her first clip three years ago.


    او از سه سال پیش که اولین کلیپ خود را بارگذاری کرد، مخاطبان آنلاین زیادی ایجاد کرده است.

  • The target audience for this advertisement was mainly teenagers.


    مخاطبان این تبلیغ عمدتاً نوجوانان بودند.

  • An audience of millions watched the wedding on TV.


    میلیون ها مخاطب این مراسم عروسی را از تلویزیون تماشا کردند.

  • Most companies now have their own websites which address mass audiences.


    اکنون اکثر شرکت ها وب سایت های مخصوص به خود را دارند که مخاطبان انبوه را مخاطب قرار می دهد.

  • They aim to make art accessible to the widest possible audience.


    هدف آنها این است که هنر را برای گسترده ترین مخاطبان ممکن در دسترس قرار دهند.

  • an audience with the Pope


    حضور پاپ

  • He prefers playing to live audiences.


    او بازی را به تماشاگران زنده ترجیح می دهد.

  • He sought a private audience with the Queen.


    او به دنبال یک مخاطب خصوصی با ملکه بود.

  • He was trying to convince his audience of his seriousness.


    او سعی می کرد مخاطب خود را به جدیت خود متقاعد کند.


  • مخاطبان اصلی او بالای 35 سال سن دارند.

  • Most movies are designed to appeal to a mainstream audience.


    بیشتر فیلم‌ها به گونه‌ای طراحی شده‌اند که مخاطبان جریان اصلی را جذب کنند.

  • She regales her audience with funny stories.


    او مخاطبان خود را با داستان های خنده دار شاد می کند.

  • She sought a private audience with the Japanese emperor.


    او به دنبال یک مخاطب خصوصی با امپراتور ژاپن بود.

  • Some scenes in the movie risk alienating a female audience.


    برخی از صحنه های فیلم خطر بیگانگی بینندگان زن را دارد.

  • Such a well-known politician should draw a big audience.


    چنین سیاستمدار معروفی باید مخاطبان زیادی را به خود جلب کند.

  • The Pope granted him an audience.


    پاپ به او حاضر شد.

  • The audience cheered loudly.


    حضار با صدای بلند تشویق کردند.

  • The audience roared with laughter.


    حضار از خنده غرش کردند.

  • The audience was visibly moved.


    تماشاگران به وضوح متاثر شدند.

  • The film has thrilled audiences throughout the country.


    این فیلم تماشاگران را در سراسر کشور به وجد آورده است.

  • These artists remain relatively unknown to Western audiences.


    این هنرمندان برای مخاطبان غربی نسبتا ناشناخته مانده اند.

  • We want to reach a target audience that's younger in age.


    ما می‌خواهیم به مخاطب هدفی دست یابیم که سن کمتری دارند.

synonyms - مترادف
  • spectators


    تماشاگران


  • جمعیت

  • gathering


    جمع آوری

  • assemblage


    مجموعه

  • assembly


    مونتاژ

  • congregation


    جماعت

  • onlookers


    آلبوم عکس


  • مشتریان

  • patrons


    مشارکت

  • turnout


    طرفداران

  • fans


    پیروان

  • followers


    خانه


  • شنوندگان

  • listeners


    ازدحام

  • throng


    بینندگان

  • viewers


    شرکت


  • علاقه مندان

  • aficionados


    علاقمندان

  • buffs


    فدائیان

  • devotees


    مخاطبین

  • addressees


    تحسین کنندگان

  • admirers


    حضور

  • attendance


    قرعه کشی


  • شنوایی

  • hearers


    شنونده

  • hearership


    ناظران

  • listenership


    عمومی

  • observers


    نوازنده ها


  • غرفه ها

  • punters


  • stalls


antonyms - متضاد

لغت پیشنهادی

ack

لغت پیشنهادی

ducked

لغت پیشنهادی

windy