most
most - اکثر
determiner, pronoun - تعیین کننده، ضمیر
UK :
US :
داشتن بیشترین مقدار کیفیت خاص
به درجه ای بیشتر یا بیشتر از هر چیز دیگری
بسیار
تقریبا
تقریباً همه افراد یا چیزهای یک گروه یا تقریباً همه چیز
مقدار یا عددی بزرگتر از هر کسی یا هر چیز دیگری
بیشترین تعداد یا مقدار ممکن
نزدیکترین به چیزی
بیشترین تعداد یا مقدار؛ بیشتر از هر چیز یا هر کس دیگری
برای تشکیل مضاف بسیاری از صفت ها و قیدها استفاده می شود
تقریبا همه
هنگام گفتن بزرگترین مقدار یا عدد ممکن استفاده می شود
استفاده کامل از چیزی چون ممکن است مدت زیادی دوام نیاورد
به معنای دورترین استفاده می شود
بیشترین تعداد یا مقدار (از)، یا بیشتر از هر چیز یا هر کس دیگری؛ برتری بسیاری یا بسیار
Most برای تشکیل مضاعف بسیاری از صفت ها و قیدها استفاده می شود
اکثر نیز به معنای تقریباً همه است
اکثر نیز به معنای بسیار است
او بیشتر از آبجو تیره خوشش می آمد.
اگر با پاهایم بنشینم راحت تر است.
این وظیفه مدیریت محلی سرویس است که مؤثرترین استقرار منابع را برای دستیابی به اهداف عملکرد تعیین کند.
به نظر می رسد یکی از اساسی ترین خواسته های ما این است که غنای زندگی فیزیکی را بشناسیم و دراماتیک کنیم.
It is for the local management of the service to determine the most effective deployment of resources to meet performance targets.
زنان مدتهاست که هم بزرگترین جویندگان خدمات روانی و هم گروهی بودهاند که بهشدت قربانی آنها شدهاند.
One of our most fundamental desires, it seems, is to know and dramatize the richness of physical life.
داستان حتی مهم ترین رویدادها اغلب به پست بستگی داشت.
Women have long been both the greatest seekers of psy services and the group most heavily victimized by them.
این مهمترین بخش است!
جالب ترین تجربه بود
حدس می زنم غذایی که بیشتر می خورم پاستا باشد.
It was a most interesting experience.
چیزی که من را بیشتر نگران می کند تأثیر طلاق بر فرزندان است.
آنچه مردم اینجا بیش از همه به آن نیاز دارند غذا و آب تمیز است.
به نظر شما چه کسی بیشترین رای را کسب خواهد کرد؟
او بیشترین پول را از همه آنها داشت.
من بیشتر وقتم رو روی سوال اول گذاشتم.
چه کسی بیشتر خورد؟
کارگردان بیشترین ضرر را دارد.
من بیشتر سبزیجات را دوست دارم.
بیشتر موسیقی کلاسیک مرا به خواب می برد.
همانطور که بیشتر شما می دانید، من تصمیم گرفته ام استعفا بدهم.
اکثر افرادی که دعوت کرده بودم آمدند.
هزاران فعل در زبان انگلیسی وجود دارد و اکثر (آنها) منظم هستند.
به عنوان یک خبر، حداکثر ارزش یک پاراگراف کوتاه را دارد.
حداکثر 50 نفر آنجا بودند.
مشارکت کنندگان، در بیشتر موارد، دانشمندان حرفه ای هستند.
این اولین سفر خارج از کشور من است، بنابراین می خواهم از آن نهایت استفاده را ببرم.
او نمی داند چگونه از خود حداکثر استفاده را بکند (= خود را به بهترین شکل ممکن جلوه دهد).
بیشترین بردی که تا به حال در پوکر داشته اید چیست؟
کدام یک از شما بیشترین درآمد را دارد؟
او می خواست با 2000 دلار بهترین کار را انجام دهد، بنابراین آن را به خیریه داد.
بچه ها نمایشگاه را دوست داشتند، اما از ماشین های سپر بیشتر از همه لذت بردند.
جوآن باهوش ترین فردی است که می شناسم.
The department needs three more computers in order to work most effectively (= to work as effectively as possible).
این بخش به سه کامپیوتر دیگر نیاز دارد تا بتواند مؤثرترین کار را انجام دهد (= تا حد امکان مؤثرتر کار کند).
من گوشت نمیخورم اما بیشتر انواع ماهی را دوست دارم.
در این مدرسه اکثر بچه ها از جامعه چینی هستند.
زیباترین صبح بود
تقریباً هر روز عصر حدود ساعت شش او را در بار خواهید یافت.
حداکثر کار یک هفته طول می کشد.
روز زیبایی است - ما باید از آن نهایت استفاده را ببریم.
Dunnet Head is the northernmost part of the British mainland (= the part that is farther to the north than any other part).
Dunnet Head شمالی ترین قسمت سرزمین اصلی بریتانیا است (= بخشی که دورتر از هر بخش دیگری به سمت شمال است).
بچه ها سیرک را دوست داشتند و بیشتر از همه دلقک ها.
او با قانعکنندهترین حالت دربارهاش بحث کرد.
اکثر بازیکنان با اتوبوس بعدی می آیند.
بزرگترین
highest
بالاترین
largest
بزرگتر
biggest
سهم شیر
greater
بهترین
lion's share
بهتر
حداکثر
بیشترین
larger
بیشتر از همه
max
اوج
maximum
غالب
furthermost
رکورد
maximal
عالی
بالا
predominant
نهایی
prevailing
نهایت
کامل
supreme
بزرگ ترین
برترین
topmost
ایالات متحده بی نظیر
بی رقیب انگلستان
utmost
بی همتا
uttermost
بی نظیر
consummate
بی رقیب ایالات متحده
hugest
paramount
unequaledUS
unequalledUK
unmatched
unparalleled
unrivaledUS
کمترین
fewest
پایین ترین
lowest
کوچکترین
smallest
لخت ترین
littlest
پایین
minimum
حداقل
barest
ریزترین
ضعیف ترین
minimal
بی نهایت کوچک
tiniest
حداقل ممکن
feeblest
ناچیزترین
infinitesimal
پست ترین
merest
meagerest
دقیقه
meagrest
دقیقه ترین
meanest
فقیرترین
merest
خیلی کوچک
min
کم
minutest
بدترین
poorest
نیمه دل
slightest
نشانه
اسمی
worst
half-hearted
token
nominal