most

base info - اطلاعات اولیه

most - اکثر

determiner, pronoun - تعیین کننده، ضمیر

/məʊst/

UK :

/məʊst/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [most] در گوگل
description - توضیح
example - مثال
  • Who do you think will get (the) most votes?


    به نظر شما چه کسی بیشترین رای را کسب خواهد کرد؟

  • She had the most money of all of them.


    او بیشترین پول را از همه آنها داشت.

  • I spent most time on the first question.


    من بیشتر وقتم رو روی سوال اول گذاشتم.

  • Who ate the most?


    چه کسی بیشتر خورد؟

  • The director has the most to lose.


    کارگردان بیشترین ضرر را دارد.

  • I like most vegetables.


    من بیشتر سبزیجات را دوست دارم.

  • Most classical music sends me to sleep.


    بیشتر موسیقی کلاسیک مرا به خواب می برد.

  • As most of you know I've decided to resign.


    همانطور که بیشتر شما می دانید، من تصمیم گرفته ام استعفا بدهم.

  • Most of the people I had invited turned up.


    اکثر افرادی که دعوت کرده بودم آمدند.

  • There are thousands of verbs in English and most (of them) are regular.


    هزاران فعل در زبان انگلیسی وجود دارد و اکثر (آنها) منظم هستند.

  • As a news item it merits a short paragraph at most.


    به عنوان یک خبر، حداکثر ارزش یک پاراگراف کوتاه را دارد.

  • There were 50 people there at the very most.


    حداکثر 50 نفر آنجا بودند.

  • The contributors are, for the most part professional scientists.


    مشارکت کنندگان، در بیشتر موارد، دانشمندان حرفه ای هستند.

  • It's my first trip abroad so I'm going to make the most of it.


    این اولین سفر خارج از کشور من است، بنابراین می خواهم از آن نهایت استفاده را ببرم.


  • او نمی داند چگونه از خود حداکثر استفاده را بکند (= خود را به بهترین شکل ممکن جلوه دهد).

  • What's the most you've ever won at poker?


    بیشترین بردی که تا به حال در پوکر داشته اید چیست؟

  • Which of you earns the most money?


    کدام یک از شما بیشترین درآمد را دارد؟

  • He wanted to do the most good he could with the $2,000, so he gave it to charity.


    او می خواست با 2000 دلار بهترین کار را انجام دهد، بنابراین آن را به خیریه داد.

  • The kids loved the fair but they enjoyed the bumper cars most of all.


    بچه ها نمایشگاه را دوست داشتند، اما از ماشین های سپر بیشتر از همه لذت بردند.

  • Joanne is the most intelligent person I know.


    جوآن باهوش ترین فردی است که می شناسم.


  • این بخش به سه کامپیوتر دیگر نیاز دارد تا بتواند مؤثرترین کار را انجام دهد (= تا حد امکان مؤثرتر کار کند).

  • I don't eat meat but I like most types of fish.


    من گوشت نمیخورم اما بیشتر انواع ماهی را دوست دارم.

  • In this school most of the children are from the Chinese community.


    در این مدرسه اکثر بچه ها از جامعه چینی هستند.

  • It was a most beautiful morning.


    زیباترین صبح بود

  • You'll find her in the bar most every evening about six o'clock.


    تقریباً هر روز عصر حدود ساعت شش او را در بار خواهید یافت.


  • حداکثر کار یک هفته طول می کشد.


  • روز زیبایی است - ما باید از آن نهایت استفاده را ببریم.

  • Dunnet Head is the northernmost part of the British mainland (= the part that is farther to the north than any other part).


    Dunnet Head شمالی ترین قسمت سرزمین اصلی بریتانیا است (= بخشی که دورتر از هر بخش دیگری به سمت شمال است).

  • The kids loved the circus, and most of all the clowns.


    بچه ها سیرک را دوست داشتند و بیشتر از همه دلقک ها.

  • He argued his case most persuasively.


    او با قانع‌کننده‌ترین حالت درباره‌اش بحث کرد.

  • Most of the players are coming on the next bus.


    اکثر بازیکنان با اتوبوس بعدی می آیند.

synonyms - مترادف

  • بزرگترین

  • highest


    بالاترین

  • largest


    بزرگتر

  • biggest


    سهم شیر

  • greater


    بهترین

  • lion's share


    بهتر


  • حداکثر


  • بیشترین

  • larger


    بیشتر از همه

  • max


    اوج

  • maximum


    غالب

  • furthermost


    رکورد

  • maximal


    عالی


  • بالا

  • predominant


    نهایی

  • prevailing


    نهایت


  • کامل

  • supreme


    بزرگ ترین

  • top


    برترین

  • topmost


    ایالات متحده بی نظیر


  • بی رقیب انگلستان

  • utmost


    بی همتا

  • uttermost


    بی نظیر

  • consummate


    بی رقیب ایالات متحده

  • hugest


  • paramount


  • unequaledUS


  • unequalledUK


  • unmatched


  • unparalleled


  • unrivaledUS


antonyms - متضاد

  • کمترین

  • fewest


    پایین ترین

  • lowest


    کوچکترین

  • smallest


    لخت ترین

  • littlest


    پایین

  • minimum


    حداقل

  • barest


    ریزترین


  • ضعیف ترین

  • minimal


    بی نهایت کوچک

  • tiniest


    حداقل ممکن

  • feeblest


    ناچیزترین

  • infinitesimal


    پست ترین


  • merest

  • meagerest


    دقیقه

  • meagrest


    دقیقه ترین

  • meanest


    فقیرترین

  • merest


    خیلی کوچک

  • min


    کم

  • minutest


    بدترین

  • poorest


    نیمه دل

  • slightest


    نشانه


  • اسمی

  • low


  • worst


  • half-hearted


  • token


  • nominal


لغت پیشنهادی

wining

لغت پیشنهادی

all-out

لغت پیشنهادی

anomia