all-out
all-out - همه جانبه
adverb - قید
UK :
US :
به روشی بسیار مصمم و با انرژی یا عصبانیت زیاد انجام می شود
کامل و با تلاش هر چه بیشتر
کامل و با استفاده از تلاش هر چه بیشتر
Grant launched an all-out attack on these defenses during the gusty, , rainy, and misty dawn of May 12.
گرانت در طلوع طوفان، بارانی و مه آلود 12 می حمله همه جانبه ای را به این دفاع ها آغاز کرد.
His conclusion also was that our next operation must be an all-out effort to destroy the enemy carriers.
نتیجه گیری او همچنین این بود که عملیات بعدی ما باید تلاشی همه جانبه برای انهدام ناوهای دشمن باشد.
ما به یک جنگ سوادآموزی همه جانبه در ایالات متحده نیاز داریم.
آن زمان، زمان آغاز پیشگیری همه جانبه از جنگ بود.
همانطور که از پیگیری همه جانبهاش برای رومن ناراضی بود، دانا خواهری بود که در تمام زندگیاش دوستش داشت.
Union sources thought last night that an all-out strike was unlikely although various forms of non-co-operation might be considered.
منابع اتحادیه شب گذشته تصور کردند که اعتصاب همه جانبه بعید است، اگرچه ممکن است اشکال مختلفی از عدم همکاری در نظر گرفته شود.
ویت مین این تحول را با هشدار دید و اعلامیه جنگ همه جانبه صادر شد.
ترس از یک جنگ همه جانبه وجود دارد.
ما تمام تلاشمان را می کنیم تا برنده شویم.
ما تمام تلاش خود را انجام دادیم تا پروژه به موقع به پایان برسد.
یک جنگ تمام عیار قیمت/جنگ تجاری
مقامات تجاری ایالات متحده تلاش همه جانبه ای را برای ارتقای روابط تجاری با برزیل انجام می دهند.
جمع
کامل
thorough
جامع
کاملا
downright
دقیق
outright
طبقه بندی شده
thoroughgoing
در مقیاس کامل
categoric
فاقد صلاحیت
categorical
تمیز
exhaustive
قطعی
full-scale
مشخص
unqualified
تخت
پر شده
consummate
بیشترین
definite
شاقول
determined
کاهش نیافته
مطلق
ترتیب
maximum
خالص
plumb
رتبه
unmitigated
منظم
مصمم
arrant
خالص، ناب
ساده
شدید
سنگ
resolute
sheer
stark
cursory
گذرا
half-hearted
نیمه دل
off-hand
بدون مقدمه، بداهه
perfunctory
سرسری
unenthusiastic
غیر مشتاق
halfway
نیمه راه
partial
جزئي
indifferent
بي تفاوت
casual
گاه به گاه
sketchy
طرح دار
offhand
سطحی
superficial
بی علاقه
uninterested
بی فکر
unthinking
بی دغدغه
desultory
گذراندن
unconcerned
خلاصه
passing
زودگذر
summary
مختصر
fleeting
عجولانه
عجله کرد
hasty
سریع
hurried
بی توجه
نشانه
inattentive
مکانیکی
token
فقیر
mechanical
سهل انگاری
lackadaisical
بی تفاوت
negligent
apathetic
disinterested
careless
