union
union - اتحاد. اتصال
noun - اسم
UK :
US :
an organization formed by workers to protect their rights
سازمانی که توسط کارگران برای حمایت از حقوق آنها تشکیل شده است
در نام برخی از باشگاه ها یا سازمان ها استفاده می شود
عمل به هم پیوستن دو یا چند چیز به هم یا حالت به هم پیوستن
گروهی از کشورها یا ایالات با یک دولت مرکزی
ازدواج
فعالیت جنسی، یا موقعیتی که این اتفاق می افتد
گروهی از کشورها با همان دولت مرکزی
عمل یا حالت به هم پیوستن
(در جنگ داخلی آمریکا) ایالت هایی که از ایالات متحده جدا نشدند
آ اتحادیه کارگری انگلستان
پیوند دو نفر به ازدواج اشاره دارد.
یک واحد سیاسی متشکل از دو یا چند واحد مجزا مانند ایالت ها
در جنگ داخلی آمریکا، اتحادیه به ایالت هایی اطلاق می شود که از ایالات متحده جدا نشدند.
یک اتحادیه کارگری
In the American Civil War the Union refers to the states that did not separate from the United States.
سازمانی که نماینده افرادی است که در یک صنعت خاص کار می کنند، از حقوق آنها محافظت می کند و ممکن است حقوق، شرایط کار و غیره را با کارفرمایان خود به توافق برساند.
گروهی متشکل از دو یا چند کشور که با هم کار می کنند یا دارای یک دولت هستند
an organization that represents the people who work in a particular industry protects their rights and may agree pay working conditions, etc. with their employers
اعضای اتحادیه
اتحادیه ملی کشاورزان
یوکاتان، اگرچه کاملاً آرام نشده بود، در ماه ژوئیه مجدداً به اتحادیه فدرال ادغام شد.
union members
رئیس جمهور نمی توانست به حمایت اتحادیه های کارگری تکیه کند.
اتحادیه ملی کارگران معدن
بزرگترین اتحادیه معلمان از اصلاحات آموزش و پرورش حمایت می کند.
از نظر استراتژیک، این یک پیروزی برای نیروهای اتحادیه شمال بود.
برخی از کارگران از عضویت در اتحادیه خودداری کردند.
آلاسکا و هاوایی هر دو در سال 1959 به اتحادیه پیوستند.
آنها مطمئناً درجه ای از امنیت را از دست می دهند، و به همین دلیل اتحادیه های آنها اغلب با هرگونه تهدید علیه وضعیت انحصاری آنها مخالف هستند.
حزب کارگر و اتحادیه های کارگری می گویند که کارگران کشاورز باید محافظت شوند و باید به عنوان یک مورد خاص با آنها رفتار شود.
او سعی کرد وارد موضوع اتحادیه های کارگری شود.
They certainly lose a degree of security and for that reason their unions often oppose any threat to their monopoly status.
The Labour party and trade unions say farmworkers need to be protected and need to be treated as a special case.
I've joined the union.
من به اتحادیه پیوستم
اتحادیه های معلمان در انگلیس خواستار بهبودی مشابه اسکاتلند هستند.
رهبر/مقام/نماینده/فعال اتحادیه
حق تشکیل اتحادیه
آیا شما عضو اتحادیه هستید؟
این اتحادیه نماینده پنج میلیون کارگر است.
اتحادیه های بخش دولتی
اتحادیه اصلی کارگران یونان
یک عضو اتحادیه
عضو یک اتحادیه
کاهش عضویت در اتحادیه
اتحادیه راگبی اسکاتلند
اتحاد جماهیر شوروی سابق
اتحادیه اروپا
چرچیل با تلاش این قاره برای تشکیل اتحادیه مخالف نبود.
این بحران در نشست این هفته رهبران اتحادیه آفریقا مورد بحث قرار خواهد گرفت.
اتحادیه و کنفدراسیون
سخنرانی رئیس جمهور درباره وضعیت اتحادیه
نشستی برای بحث در مورد اتحادیه اقتصادی و ارزی
اتحاد ایرلند شمالی با بریتانیا
اتحاد بین سرزمین اصلی تانزانیا و جزیره زنگبار
پیوند جنسی
اتحادیه آنها دارای برکت شش فرزند بود.
او در اتحادیه معلمان فعال شد.
اتحادیه پرستاران برای افزایش 3 درصدی دستمزدها مذاکره کرد.
این اتحادیه 40 درصد از کل کارکنان بیمارستان را تشکیل می دهد.
این اتحادیه تهدید کرد که در صورت برآورده نشدن خواسته هایش دست به اعتصاب خواهد زد.
وی در نشست اتحادیه سراسری روزنامه نگاران این سخنان را بیان کرد.
این ارقام از نظرسنجی اتحادیه های بخش دولتی به دست آمده است.
این خبر روز گذشته پس از نشست مدیران و نمایندگان صنفی مشخص شد.
اقدام غیر رسمی که توسط رهبری اتحادیه مجاز نیست
unification
اتحاد
merger
ادغام
ترکیبی
merging
متحد کردن
uniting
پیوستن
joining
ائتلاف
ذوب
fusion
اتصال
junction
مخلوط کردن
amalgamation
ترکیب کردن
blend
پیوستگی
combining
تثبیت
conjunction
مخلوط
consolidation
ادغام شدن
سنتز
amalgamating
ذوب شدن
integration
کنفدراسیون
synthesis
برقراری ارتباط
blending
ارتباط
fusing
جفت
confederation
فدراسیون
connecting
ربط دادن
آمالگام
coupling
اختلاط
federation
ترکیب
linking
الحاق
amalgam
تلاقی
commingling
compound
concatenation
confluence
disunion
جدایی
parting
فراق
separation
جدایش، جدایی
breakup
شکاف
انحلال
dissolution
تقسیم
اختلاف
discord
تقسیم کردن
splitting
شکستن
breaking
کناره گیری
detachment
تقسیم بندی
partition
قطع ارتباط
disconnection
طلاق
بریدگی
rift
اختلاف نظر
disagreement
شقاق
schism
واگرایی
scission
تضاد
severance
تفکیک
splitting up
مخالفت
divergence
عدم وابستگی
antagonism
خواهری
dissociation
زنگ تفريح
تفاوت
disassociation
شخصی
disaffiliation
sisterhood
break-up