transcend

base info - اطلاعات اولیه

transcend - فراتر رفتن

verb - فعل

/trænˈsend/

UK :

/trænˈsend/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [transcend] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [transcend] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [transcend] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [transcend] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [transcend] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [transcend] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [transcend] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [transcend] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [transcend] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [transcend] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [transcend] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [transcend] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [transcend] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [transcend] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [transcend] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [transcend] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [transcend] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [transcend] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [transcend] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [transcend] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [transcend] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [transcend] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [transcend] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [transcend] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [transcend] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [transcend] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [transcend] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [transcend] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [transcend] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [transcend] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [transcend] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [transcend] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [transcend] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [transcend] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [transcend] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [transcend] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [transcend] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [transcend] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [transcend] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [transcend] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [transcend] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [transcend] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [transcend] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [transcend] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [transcend] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [transcend] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [transcend] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [transcend] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [transcend] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [transcend] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [transcend] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [transcend] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [transcend] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [transcend] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [transcend] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [transcend] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [transcend] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [transcend] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [transcend] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [transcend] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [transcend] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [transcend] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [transcend] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [transcend] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [transcend] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [transcend] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [transcend] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [transcend] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [transcend] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [transcend] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [transcend] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [transcend] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [transcend] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [transcend] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [transcend] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [transcend] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [transcend] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [transcend] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [transcend] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [transcend] در گوگل
description - توضیح

  • فراتر از حد معمول چیزی


  • فراتر رفتن، بالاتر رفتن، یا مهمتر یا بهتر بودن از چیزی، به ویژه یک حد


  • فراتر رفتن یا بالاتر رفتن از یک حد، یا بزرگتر از چیزی معمولی

  • She doesn't worry about transcending anything or tuning in to universal themes.


    او نگران فراتر رفتن از چیزی نیست، یا با مضامین جهانی سازگاری دارد.

  • Others see it as impersonal, transcending gender.


    دیگران آن را غیرشخصی و فراتر از جنسیت می دانند.

  • The mystic is seeking to transcend his ego and acquire a disciplined compassion - a crucial virtue in all religions.


    عارف در پی فراتر رفتن از نفس خود و کسب شفقت منظم است - فضیلتی حیاتی در همه ادیان.

  • Who at this point remembers a single moment in the Whitewater hearings that transcended hyperventilating partisanship?


    در این لحظه چه کسی لحظه ای را در جلسات وایت واتر که فراتر از حزب گرایی افراطی بود را به خاطر می آورد؟

  • Many of the partnerships transcended school district boundaries because companies operate regionally, but they all had strong community roots.


    بسیاری از مشارکت ها از مرزهای ناحیه مدرسه فراتر رفتند زیرا شرکت ها به صورت منطقه ای فعالیت می کنند، اما همه آنها ریشه های اجتماعی قوی داشتند.

  • According to the ancient wisdom spiritual growth involves transcending the limited and short-sighted Ego to make way for the Self.


    طبق حکمت باستانی، رشد معنوی شامل فراتر رفتن از نفس محدود و کوته بینانه برای ایجاد راه برای خود است.

  • This is role playing at its worst; we must transcend these roles.


    این ایفای نقش در بدترین حالت آن است. ما باید از این نقش ها فراتر برویم.

  • We must somehow transcend this and create an atmosphere at our meetings which is welcoming to people from all types of background.


    ما باید به نحوی از این فراتر برویم و در جلسات خود فضایی ایجاد کنیم که پذیرای مردم از هر نوع پیشینه باشد.

  • The beauty of her songs transcend words and language.


    زیبایی آهنگ های او فراتر از کلمات و زبان است.

example - مثال
  • His works by far transcend anything that has gone before.


    آثار او بسیار فراتر از هر چیزی است که پیش از این رفته است.

  • What we felt for each other transcended all other emotions.


    آنچه ما نسبت به یکدیگر احساس می کردیم فراتر از همه احساسات بود.

  • The best films are those which transcend national or cultural barriers.


    بهترین فیلم ها آنهایی هستند که از موانع ملی یا فرهنگی فراتر می روند.

  • The underlying message of the film is that love transcends everything else.


    پیام اصلی فیلم این است که عشق فراتر از هر چیز دیگری است.

  • The group makes music that transcends traditional pop categories.


    این گروه موسیقی هایی می سازد که فراتر از مقوله های پاپ سنتی است.

synonyms - مترادف
  • surpass


    پیشی گرفتن

  • top


    بالا

  • eclipse


    کسوف


  • تجاوز

  • outdo


    براق کردن

  • outshine


    ضرب و شتم


  • برتری

  • outclass


    بهتر

  • outstrip


    برتری داشتن


  • تحت الشعاع قرار دادن

  • excel


    ترامپ

  • overshadow


    کلاه لبه دار

  • trump


    بهترین

  • cap


    بالای صحنه


  • همسانی

  • upstage


    دوری

  • outmatch


    تفنگ

  • outdistance


    بالای سر

  • outrival


    بالاتر از رتبه

  • outgun


    فراتر رفتن

  • overtop


    برج

  • outvie


    فراتر از

  • outrank


    پشت سر گذاشتن

  • overstep


    بالا برود


  • در سایه انداختن


  • برتر باشد


  • برو بالا



  • be superior



antonyms - متضاد

  • شکست


  • از دست دادن

  • surrender


    تسلیم شدن

  • be inferior


    پست تر بودن


  • عقب افتادن


  • کمک


  • دست برداشتن از

  • subceed


    تسلیم کردن

  • aid


    پست تر از

  • be inferior to


    کم آوردن


  • چیدمان


  • دنبال کردن


  • کمتر از


  • توضیح


  • روشن


  • بازده


  • دريافت كردن


  • از دست دادن به


  • مورد ضرب و شتم قرار گرفتن


  • بی توجهی

  • be beaten by


    چشم پوشی

  • disregard


    معرفی کنید


  • شروع کنید


  • فراموش کردن


  • شروع



لغت پیشنهادی

dwindles

لغت پیشنهادی

sexuality

لغت پیشنهادی

afloat