somehow
somehow - به نحوی
adverb - قید
UK :
US :
به نوعی، یا به نوعی، هر چند شما نمی دانید چگونه
به دلایلی که برای شما روشن نیست یا متوجه نمی شوید
به نحوی یا به وسیله ای که معلوم نیست یا بیان نشده است
به دلیلی که مشخص نیست
به نحوی که معلوم نیست یا بیان نشده است
اتوبوس اعتصاب دارد، اما من مطمئن هستم که ایان به نحوی به اینجا خواهد رسید.
و هیچ کس به کسی چیزی نمی پردازد مگر اینکه بتواند به نحوی آن را پس بگیرد.
There was somehow a smell of sulphur in the air now and Rohmer's eyes seemed to be glittering in triumph.
اکنون بوی گوگرد در هوا به مشام می رسید و به نظر می رسید که چشمان رومر در پیروزی می درخشد.
و به طرز عجیبی، این ناراحتی فزاینده به نحوی روی کار من برای بهتر شدن تأثیر گذاشت.
مارماهی ها به نوعی وارد آن می شوند، اما نه به گونه ای که بتوان آن را در یک روزنامه خانوادگی توصیف کرد.
روزنامه به نوعی به برخی از اسناد مخفی دولتی دست یافته بود.
همه چیز خوب بود، به نوعی، مرده بودن او.
یه جورایی حس میکردم میخوای اینو بگی
من آدرس او را به هر طریقی پیدا خواهم کرد.
اتفاق عجیبی افتاده بود؛ اتوبوس کادی به نوعی زندگی خود را به دست آورده بود.
به نوعی توانستند از پنجره حمام وارد شوند.
Fon somehow understood that the ancient rhythms of the words soothed Katherine as much as the message behind them.
فون به نوعی فهمید که ریتم های قدیمی کلمات به اندازه پیامی که پشت سر آنها بود کاترین را آرام می کرد.
ما باید به نحوی مانع از دیدن او شویم.
به هر نحوی باید شغل جدیدی پیدا کنم.
یه جورایی احساس نمیکنم بتونم بهش اعتماد کنم.
او به نوعی متفاوت به نظر می رسید.
کار آسانی نخواهد بود، اما ما به نوعی از رودخانه عبور خواهیم کرد.
من مطمئن نیستم که چگونه، اما به هر نحوی ما پول را جمع آوری خواهیم کرد.
من می دانم که کاری که ما انجام می دهیم قانونی است، اما به نوعی به نظر درست نیست.
پول بسیار کم بوده است، اما ما به نحوی موفق شده ایم.
He felt that everything was somehow connected.
او احساس می کرد که همه چیز به نوعی به هم مرتبط است.
someway
به نحوی
ish
ایش
یک راه یا دیگری
به نوعی
به نحوی یا دیگری
بعد از یک مد
به وسیله ای یا روشی دیگر
به نوعی صحبت کردن
به صورت تقریبی
به روشی خشن
تا حدودی
در راه خود