explain
explain - توضیح
verb - فعل
UK :
US :
غیر قابل توضیح
توضیحی
قابل توضیح
---
---
---
به کسی در مورد چیزی به طریقی که واضح یا قابل درک باشد گفتن
دلیل آوردن برای چیزی یا دلیل بودن برای چیزی
برای دادن اطلاعاتی که به کسی برای درک چیزی نیاز دارد
توضیح دادن چیزی مردم اغلب به جای توضیح در مکالمات روزمره از گفتن استفاده می کنند
برای توضیح دادن به کسی که چگونه کاری را با انجام دادن آن انجام دهد در حالی که او شما را تماشا می کند
to explain to someone how to do something by doing it while they watch you especially when it is part of your job
برای توضیح دادن به کسی که چگونه کاری را با انجام دادن آن انجام دهد در حالی که شما را تماشا می کند، به خصوص زمانی که بخشی از کار شما باشد
توضیح دادن چیزی با دقت، به خصوص یک مرحله در یک زمان
برای تبیین یک سری ایده ها، دلایل یا نظرات به صورت سازمان یافته در نوشتار یا در یک سخنرانی
با توصیف یا ارائه اطلاعات در مورد آن چیزی را واضح یا قابل درک کند
تا برای رفتار خود دلیل بیاورید
توضیح دادن نیز دلیلی برای انجام کاری است
اما توضیح پویایی تفکر او هرگز آسان نبوده است.
It's not so complicated - let me explain.
خیلی پیچیده نیست - اجازه دهید توضیح دهم.
بگذارید به شما نشان دهم - توضیح دادن آن خیلی سخت است.
اون فقط منو دوست نداره چگونه می توانید رفتار او را توضیح دهید؟
من در واژگان رفتار انسانی خود چیزی برای توضیح او نداشتم.
همه ما متحیر بودیم: چه چیزی می تواند تغییر ذهنیت ناگهانی او را توضیح دهد؟
دکتر نحوه عملکرد کلینیک را توضیح داد.
The reason this requires explaining is that young women are different from other human beings in this respect.
دلیل اینکه این موضوع نیاز به توضیح دارد این است که زنان جوان از این نظر با دیگر انسان ها متفاوت هستند.
اگر متوجه شوخی نشدید، بعداً برای شما توضیح خواهم داد.
الان وقت توضیح دادن ندارم - فقط سریع با من بیا!
سارا توضیح داد که اخیراً حال خوبی نداشت.
ما با دقت گوش دادیم در حالی که پم روند را توضیح می داد.
میشه قوانین بازی رو برام توضیح بدین لطفا
من ترجیح میدهم معلم چیزها را به جای کامپیوتر توضیح دهد.
شکسپیر برای توضیح این موضوع وقت گذاشت. کارگردان جوسلین مورهاوس اینطور نیست.
توضیح دادن اینکه چرا پدرشان خانه را ترک می کند برای بچه ها سخت بود.
میشه توضیح بدی منظور شعر چیه؟
The problem may explain why Brady has not made more of an impact since exploding on the scene three years ago.
مشکل ممکن است توضیح دهد که چرا بردی از زمان انفجار در صحنه سه سال پیش تأثیر بیشتری نداشته است.
This may inpart, explain why current approaches seem so distant from those applied to other periods of the past.
این ممکن است تا حدی توضیح دهد که چرا رویکردهای فعلی بسیار دور از رویکردهای اعمال شده در سایر دوره های گذشته به نظر می رسد.
او دیشب نتوانست بخوابد، که توضیح می دهد که چرا امروز صبح حالش بد بود.
او سعی داشت تفاوت بین هیپ هاپ و رپ را توضیح دهد.
ابتدا قوانین بازی را توضیح می دهم.
این نظریه به تفصیل توضیح داده نشده است.
کمکی اضافه کرد: «اجازه بدهید توضیح دهم!»
توضیح این مفهوم برای مبتدیان دشوار بود.
توضیح دادم که به زودی آمبولانس می آید.
او توضیح داد که هر یک از افرادی که در عکس هستند چه کسانی هستند.
میشه توضیح بدید این دستگاه چطور کار میکنه؟
او دقیقاً به بچه ها توضیح داد که در مواقع اضطراری چه کاری انجام دهند.
او توضیح داد: «اینطوری کار میکند.
توضیح داده شد که حضور اجباری است.
سعی کرد توضیح بدهد اما او گوش نکرد.
الکس توضیح داد که ماشینش خراب شده است.
خوب، این توضیح نمی دهد که چرا تلفن نکردید.
لطفا دلایل خود را توضیح دهید.
خوب پس، این توضیح می دهد (= حالا می فهمم چرا اتفاقی افتاده است).
این پدیده تا حدی با این واقعیت توضیح داده می شود که دمای جهانی در حال افزایش است.
رشد آهسته در اقتصاد را باید با توجه به کمبود تقاضا توضیح داد.
اکنون دولت باید تصمیم خود را برای مردم توضیح دهد.
او توضیح داد: «اینجوری بود.
وقتی پدر و مادرتان به خانه می آیند، باید توضیحاتی ارائه دهید!
من واقعاً نمی دانم چرا باید خودم را برای شما توضیح دهم.
ممکن است کمی بیشتر توضیح دهید - من متوجه نشدم.
ببخشید من کاملا متوجه نشدم
دوست داری دوباره توضیح بدی؟ مطمئن نیستم که درست متوجه شده باشم.
متاسفم، من کاملاً (شما) را دنبال نمی کنم.
آیا می توانم فقط بررسی کنم که این کار را درست انجام داده ام؟
من کاملاً / دقیقاً در مورد / واقعاً مطمئن نیستم که باید چه کاری انجام دهم.
ببخشید میشه تکرارش کنید من نشنیدم چی گفتی
با عرض پوزش، دوست دارید آنچه را که گفتید تکرار کنید؟
اگر منظورتان را درست متوجه شده باشم، میخواهید با مشتری تماس بگیرم و عذرخواهی کنم؟
clarify
روشن کردن
توصیف کردن
تعريف كردن
نشان دادن
جزئیات
elucidate
فاش کردن
مشخص کن
disclose
اشاره کند
آشکار ساختن
بحث و گفتگو
نشان می دهد
درهم شکستن
characteriseUK
مشخص کردن ایالات متحده
characteriseUK
ترسیم کردن
characterizeUS
ابهام زدایی
delineate
توضیح دادن
demystify
عبور کردن
explicate
وارد جزئیات شوید
expound
ساده کردن
قرار دادن در سراسر
مشخص كردن
make plain
هجی کردن
آموزش دهید
specify
نور را روشن کن
spell out
اعلام
بگو
enlighten
obscure
مبهم
conceal
پنهان کردن، پوشاندن
obfuscate
ابر
گیج کردن
confuse
پنهان شدن
کفن
shroud
حجاب
veil
مه گرفتگی
befog
مسدود کردن
جلوگیری از
تاری
blur
شنل
cloak
پیچیده کردن
complicate
به هم ریختن
confound
پوشش
contort
سرپوش گذاشتن
ماسک
نادرست معرفی کنید
درهم ریختن
misrepresent
گل آلود
muddle
گره زدن
muddy
پیچ و تاب
tangle
متلاشی کردن
warp
تحریف کردن
discombobulate
جعل کردن
distort
رازآلود کردن
falsify
منحرف
mystify
خودداری کنید
pervert
مغشوش
withhold
garble