sorry
sorry - متاسف
adjective - صفت
UK :
US :
احساس شرم یا نارضایتی از کار بدی که انجام داده اید
احساس غمگینی از یک موقعیت، و آرزوی متفاوت بودن آن
خیلی بد است، به خصوص به شکلی که باعث می شود شما احساس ترحم یا عدم تایید کنید
از کسی می خواستی چیزی را تکرار کند که به درستی نشنیده ای
feeling sadness, sympathy, or disappointment, especially because something unpleasant has happened or been done
احساس غم، همدردی یا ناامیدی، به ویژه به این دلیل که اتفاق ناخوشایندی رخ داده یا انجام شده است.
to feel sad because you have a problem and you feel that it is not fair that you are suffering so much
غمگین شدن برای اینکه مشکلی داری و احساس می کنی این انصاف نیست که اینقدر رنج می کشی
برای نشان دادن اینکه چیزی که باید گفته شود باعث ناراحتی یا ناامیدی می شود استفاده می شود
used to say that you wish you had not done what you have done, especially when you want to be polite to someone you have done something bad to
می گفت ای کاش کاری را که انجام می دادی انجام نمی دادی، به خصوص وقتی می خواهی با کسی مودب رفتار کنی که کار بدی به او کرده ای.
برای نشان دادن ادب به هنگام امتناع از چیزی یا مخالفت استفاده می شود
یک وضعیت یا وضعیت بد
هنگام عذرخواهی برای چیزی استفاده می شود
وقتی مودبانه از کسی میخواهیم چیزی را تکرار کند یا وقتی مودبانه حرف کسی را قطع میکنیم استفاده میشود
احساس بدی دارید زیرا برای شخص دیگری مشکل یا مشکل ایجاد کرده اید
Sorry is also used as a polite way to show your sympathy to someone because of a loss problem or trouble the person has had
عذرخواهی همچنین به عنوان روشی مودبانه برای نشان دادن همدردی شما با کسی به دلیل از دست دادن، مشکل یا مشکلی که آن شخص داشته است استفاده می شود.
Sorry is also used as a polite way of asking someone to excuse you for having done something that might have annoyed the person
متاسفم همچنین به عنوان روشی مودبانه برای درخواست از کسی برای عذرخواهی شما برای انجام کاری که ممکن است باعث آزار آن شخص شده باشد استفاده می شود.
به عنوان روشی مودبانه برای ابراز امتناع یا مخالفت استفاده می شود
آنقدر بد که باعث ایجاد احساس همدردی شود
اوه، ببخشید، من روی صندلی شما نشسته ام؟
بعدها پشیمان شد و خیلی بعد قدردانی کرد.
متاسفم، اما آن قسمت موجود نیست.
خب، متاسفم، اما برای من، مواد مخدر خنده دار نیست.
تمام این قسمت متأسفانه نشان می دهد که چقدر اوضاع بد شده است.
اما من نمی توانم برای او متاسف باشم.
I feel sorry for the besotted, exhausted businessmen, but it is the schoolkids on the train who break my heart.
من برای تاجران داغدار و خسته متاسفم، اما این بچه های مدرسه ای در قطار هستند که قلب من را می شکنند.
متاسفم که مادر این را از دست داد، او به من افتخار می کرد.
همه چیز یک نمایش متأسفانه بود.
Sir Oliver is sorry to hear that; but would he not be too smartly dressed to look like a money-lender?
سر الیور از شنیدن این موضوع متاسف است. اما آیا او آنقدر هوشمندانه لباس نمی پوشد که شبیه یک وام دهنده باشد؟
جیم مایر از رفتن او متاسف شد.
فرم صورتی خود را - متاسفم، فرم سبز خود را - تا فردا تغییر دهید.
بابت خسارت وارده به ماشین شما بسیار متاسفیم.
بابت بهم ریختگی متاسفم—هنوز فرصتی برای مرتب کردن وسایل نداشتم.
او آشکارا از کاری که انجام داده عمیقا متاسف است.
بابت تاخیر متاسفیم و امیدواریم قطار به زودی دوباره حرکت کند.
او می گوید واقعا متاسفم که ماشین را بدون درخواست بردم.
از اینکه اعصابش را از دست داده بود متاسف بود.
خیلی متاسفم که این اتفاق افتاد.
اگر بگویید متاسفید، شما را می بخشیم.
متاسفم که شوهرت شغلش را از دست داد.
از اینکه پدرت دوباره در بیمارستان بستری است متأسفیم.
از رفتنش متاسف شدم.
هیچ کس بیشتر از من برای اتفاقی که افتاده است ناراحت نیست.
از رفتاری که بابا با تو داشت متاسفم.
برای مادرت متاسفم امیدوارم به زودی حالش بهتر شود
من برای از دست دادن شما بسیار متاسفم (= ابراز همدردی در هنگام مرگ کسی).
او از اینکه ارتباطش را با مری قطع کرده بود متاسف بود.
من تو را متاسف خواهم کرد که تا به حال به دنیا آمدی!
اگه گیرت بیارم پشیمون میشی!
من واقعا متاسفم که دانشگاه را ترک کردم.
او تقریباً متأسف بود که کار را متوقف کند.
کسب و کار در وضعیت متأسفانه است.
زمانی که در نهایت از قایق پیاده شدند، منظره تاسف باری داشتند.
او تصمیم گرفت به جان کمک کند زیرا برای او متاسف بود.
او تصمیم گرفت از سفر در شب اجتناب کند. کار از محکم کاری عیب نمیکنه.
دیگر برای خود متأسف نشوید و برای تغییر به فکر دیگران باشید.
میچ کمی برای خودش متاسف شد.
I'm sorry I forgot.
ببخشید یادم رفت
اوه متاسفم. اونی که میخواستی رو گرفتم؟
متاسفم. من نمیتونم فردا برسم
متاسفم که قطع می کنم، اما یک تماس فوری برای شما وجود دارد.
I'm sorry I don't agree.
متاسفم، من موافق نیستم.
regretful
پشیمان
contrite
توبه کننده
remorseful
عذرخواهی
repentant
فرسوده
apologetic
غمگین
attritional
ماتم زده
penitent
توبه
rueful
خود سرزنش کننده
mournful
احساس گناه
penitential
گناهکار
self-reproachful
افتضاح
guilt-ridden
تنبیه شده
اجباری
sorrowful
تسکین دهنده
abject
گوسفند
chastened
شرمنده
compunctious
بد
propitiatory
وجدان زده
sheepish
خود متهم کننده
ashamed
تضرع
می ترسد
conscience-stricken
در گونی و خاکستر
self-incriminating
روی زانو
shamefaced
خود محکوم کننده
supplicating
پر از حسرت
on one's knees
self-accusing
self-condemnatory
unrepentant
توبه نکردن
remorseless
پشیمان
unremorseful
بی عذرخواهی
unapologetic
غیرتمند
impenitent
متعصب
defiant
بی شرم
unabashed
بی حیا
uncontrite
اصلاح نشده
unregretful
سرسخت
shameless
خم نشدنی
unashamed
توبه ناپذیر
unreformed
متاسفم
obdurate
بی احساس
unbending
پشیمان نیست
unrepenting
متاسف نبودن
unsorry
تسلیم ناپذیر
callous
اصلاح ناپذیر
not contrite
بی وجدان
خوشحال
unyielding
سخت شده
incorrigible
بی رحم
conscienceless
غیر قابل اصلاح
گستاخ
hardened
بازسازی نشده
unmerciful
رها شده است
unreformable
غیر قابل درمان
brazen
unregenerate
abandoned
pitiless
incurable