damage

base info - اطلاعات اولیه

damage - خسارت

noun - اسم

/ˈdæmɪdʒ/

UK :

/ˈdæmɪdʒ/

US :

family - خانواده
damaging
آسیب رسان
damage
خسارت
google image
نتیجه جستجوی لغت [damage] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [damage] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [damage] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [damage] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [damage] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [damage] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [damage] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [damage] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [damage] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [damage] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [damage] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [damage] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [damage] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [damage] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [damage] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [damage] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [damage] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [damage] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [damage] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [damage] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [damage] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [damage] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [damage] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [damage] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [damage] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [damage] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [damage] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [damage] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [damage] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [damage] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [damage] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [damage] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [damage] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [damage] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [damage] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [damage] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [damage] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [damage] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [damage] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [damage] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [damage] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [damage] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [damage] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [damage] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [damage] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [damage] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [damage] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [damage] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [damage] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [damage] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [damage] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [damage] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [damage] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [damage] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [damage] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [damage] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [damage] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [damage] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [damage] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [damage] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [damage] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [damage] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [damage] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [damage] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [damage] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [damage] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [damage] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [damage] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [damage] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [damage] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [damage] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [damage] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [damage] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [damage] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [damage] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [damage] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [damage] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [damage] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [damage] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [damage] در گوگل
description - توضیح
example - مثال
  • serious/severe damage


    آسیب جدی / شدید

  • The building suffered extensive damage by fire in 1925.


    این ساختمان در سال 1925 در اثر آتش سوزی آسیب زیادی دید.

  • permanent/irreparable/irreversible damage


    آسیب دائمی / جبران ناپذیر / غیر قابل برگشت

  • The accident caused no permanent damage.


    این حادثه خسارت دائمی نداشته است.

  • She suffered minor brain damage at birth.


    او در بدو تولد دچار آسیب مغزی جزئی شد.

  • liver/nerve/kidney damage


    آسیب کبد / عصب / کلیه

  • flood/storm/smoke/water/fire damage


    خسارت سیل / طوفان / دود / آب / آتش سوزی

  • The earthquake caused damage to property estimated at $6 billion.


    این زمین لرزه به اموالی که حدود 6 میلیارد دلار تخمین زده می شود خسارت وارد کرد.

  • The storm didn't do much damage.


    طوفان خسارات زیادی نداشت.

  • Industry could inflict further damage on the island's ecology.


    صنعت می تواند آسیب بیشتری به اکولوژی جزیره وارد کند.

  • It could take years to repair the damage.


    ممکن است سال ها طول بکشد تا آسیب جبران شود.

  • Make sure you insure your camera against loss or damage.


    مطمئن شوید که دوربین خود را در برابر آسیب یا آسیب بیمه می کنید.

  • The children suffered psychological and emotional damage.


    بچه ها دچار آسیب های روحی و روانی شدند.

  • irreparable/permanent/lasting damage


    آسیب جبران ناپذیر/دائمی/پایدار

  • This could cause serious damage to the country's economy.


    این می تواند آسیب جدی به اقتصاد کشور وارد کند.

  • It will be hard to repair the damage to his reputation.


    ترمیم آسیب به شهرت او سخت خواهد بود.

  • Don't you think you've done enough damage already?


    آیا فکر نمی کنید قبلاً آسیب کافی وارد کرده اید؟

  • He was ordered to pay damages totalling £30 000.


    او به پرداخت غرامت مجموعاً 30000 پوند محکوم شد.

  • They intend to sue for damages.


    آنها قصد دارند برای جبران خسارت شکایت کنند.

  • Ann was awarded £6 000 (in) damages.


    به آن 6000 پوند خسارت پرداخت شد.

  • She was awarded damages of £6 000 .


    به او غرامت 6000 پوندی پرداخت شد.


  • آگاهی از آسیب های زیست محیطی ناشی از خودروها در حال افزایش است.

  • All three compounds caused substantial DNA damage.


    هر سه ترکیب باعث آسیب قابل توجهی به DNA شدند.

  • He was prosecuted for criminal damage to a vehicle.


    وی به جرم آسیب رساندن به خودرو تحت تعقیب قرار گرفت.

  • In war there is always collateral damage.


    در جنگ همیشه خسارت جانبی وجود دارد.


  • در حال حاضر ارزیابی میزان خسارت دشوار است.

  • Let's take a look at the damage.


    بیایید نگاهی به آسیب ها بیندازیم.

  • I insist on paying for the damage.


    اصرار دارم خسارت را بپردازم.

  • Crops are sprayed with chemicals to prevent damage from insects.


    برای جلوگیری از آسیب حشرات، محصولات را با مواد شیمیایی سمپاشی می کنند.

  • The attempt at stopping the floods turned into a damage-limitation exercise.


    تلاش برای توقف سیل به یک تمرین محدودسازی خسارت تبدیل شد.

  • The insurance policy covers the building for accidental damage.


    بیمه نامه ساختمان را برای خسارت تصادفی پوشش می دهد.

synonyms - مترادف
  • harm


    صدمه


  • جراحت


  • تخریب

  • detriment


    ضرر

  • impairment


    اختلال

  • devastation


    ویرانی


  • ضرر - زیان


  • مثله کردن

  • mutilation


    خراب کردن

  • ruin


    تخریب چهره

  • defacement


    آلودگی

  • defilement


    هتک حرمت

  • desecration


    تغییر شکل

  • disfigurement


    جای زخم

  • scarring


    رنج کشیدن

  • suffering


    وندالیسم

  • vandalism


    خرابکاری

  • vandalization


    خرابه

  • wreckage


    مصیبت

  • affliction


    فرسایش

  • attrition


    کتک زدن

  • battering


    خرد کردن

  • crushing


    زوال

  • deterioration


    اصطکاک

  • erosion


    درهم شکستن

  • friction


    لکه دار شدن

  • havoc


    ویران کردن

  • shattering


    سایش

  • vitiation


  • wrecking


  • abrasion


antonyms - متضاد
  • reparation


    جبران خسارت


  • بهبود

  • rebuilding


    بازسازی

  • reconstruction


    جوان سازی

  • renewal


    مرمت

  • rejuvenation


    اصلاح

  • restoration


    ساختمان


  • ساخت و ساز


  • ایجاد


  • توسعه


  • ارتقاء


  • نوسازی

  • upgrading


    دگرگونی

  • renovation


    استقرار مجدد


  • افزایش

  • re-establishment


  • refurbishment


  • enhancement


لغت پیشنهادی

nationwide

لغت پیشنهادی

implicitly

لغت پیشنهادی

traditional