court
court - دادگاه
noun - اسم
UK :
US :
the place where a trial is held, or the people there especially the judge and the jury who examine the evidence and decide whether someone is guilty or not guilty
محل برگزاری محاکمه، یا افرادی که در آنجا هستند، به ویژه قاضی و هیئت منصفه که شواهد را بررسی می کنند و تصمیم می گیرند که آیا فردی مجرم است یا خیر.
منطقه ای که برای انجام بازی هایی مانند تنیس ساخته شده است
مکانی که یک پادشاه یا ملکه در آن زندگی و کار می کند
پادشاه، ملکه، خانواده آنها و دوستان، مشاوران آنها و غیره
a courtyard
یک حیاط
شخصی که به دلیل جرمی محاکمه می شود
وکلایی که برای متهم کار می کنند
وکلایی که تلاش می کنند ثابت کنند که متهم مجرم است
مقام مسئول دادگاه که تصمیم می گیرد مجرمان چگونه باید مجازات شوند
a group of people usually 12 people who listen to the facts and decide whether the defendant is guilty or not guilty
گروهی از افراد، معمولاً 12 نفر، که به حقایق گوش می دهند و تصمیم می گیرند که آیا متهم گناهکار است یا نه.
کسی که در دادگاه آنچه را که در مورد جرم می داند توضیح می دهد
بیانیه رسمی در دادگاه حقوقی در مورد یک موقعیت یا عمل خاص
تصمیم هیئت منصفه مبنی بر مجرم بودن یا بی گناهی متهم
سخت تلاش کردن برای راضی کردن کسی، به خصوص به این دلیل که چیزی از او می خواهید
اگر مردی با زنی خواستگاری کند، وقت خود را صرف خوش رفتاری با او می کند، زیرا امیدوار است با او ازدواج کند
the people in a court especially the judge other officials, and the JURY (=ordinary people who decide certain cases). The phrase is often used when talking about what a judge or jury think or decide about a case
افراد در یک دادگاه، به ویژه قاضی، سایر مقامات، و هیئت منصفه (=مردم عادی که در مورد موارد خاص تصمیم گیری می کنند). این عبارت اغلب هنگام صحبت در مورد آنچه که یک قاضی یا هیئت منصفه در مورد یک پرونده فکر می کند یا تصمیم می گیرد استفاده می شود
a place where all the information concerning a crime or disagreement is given so that it can be judged
مکانی که در آن تمام اطلاعات مربوط به یک جرم یا اختلاف نظر داده می شود تا بتوان در مورد آن قضاوت کرد
to behave nicely towards someone because you want them to do something for you or you want to get something from them
رفتار خوبی با کسی داشته باشید چون می خواهید کاری برای شما انجام دهد یا می خواهید چیزی از او بگیرید
if one company courts another it has discussions with the other company about the possibility of a friendly takeover or MERGER (=combining the companies)
اگر یک شرکت دیگر را محاکمه کند، با شرکت دیگر در مورد امکان تصاحب دوستانه یا ادغام (=ترکیب شرکت ها) بحث می کند.
a place where trials and other legal cases happen or the people present in such a place especially the officials and those deciding if someone is guilty
جایی که محاکمه و سایر پرونده های حقوقی در آنجا اتفاق می افتد یا افراد حاضر در چنین مکانی، به ویژه مسئولان و کسانی که تصمیم می گیرند آیا فردی مجرم است یا خیر.
اقدام قانونی علیه کسی
حل اختلاف حقوقی بدون اقدام قانونی
منطقه ای کشیده شده روی زمین که برای انجام ورزش هایی مانند تنیس و بسکتبال استفاده می شود
an area or a short road that is not covered by a roof and is mostly or completely surrounded by buildings
منطقه یا جاده کوتاهی که با سقف پوشانده نشده و عمدتاً یا کاملاً توسط ساختمان احاطه شده است
در نام برخی از جاده ها و ساختمان های حاوی آپارتمان استفاده می شود
خانه رسمی یک ملکه یا پادشاه
the important people who live in the official home of a queen or king or who work for or advise them
افراد مهمی که در خانه رسمی یک ملکه یا پادشاه زندگی می کنند یا برای آنها کار می کنند یا به آنها مشاوره می دهند
سعی کنید کسی را راضی کنید زیرا می خواهید او به شما بپیوندد
تلاش برای جلب چیزی، به ویژه توجه یا حمایت دیگران
به خطر انداختن چیزی ناخوشایند، به ویژه با رفتار احمقانه یا بی احتیاطی
داشتن رابطه عاشقانه با کسی که امیدوارید با او ازدواج کنید
the civil/criminal courts
دادگاه های مدنی / کیفری
وکیل او در خارج از دادگاه بیانیه ای داد.
بستگان دختر مرده در دادگاه حضور داشتند.
او فردا در دادگاه حاضر می شود.
آنها صاحبخانه خود را به دلیل نقض قرارداد به دادگاه بردند.
پرونده پنج سال طول کشید تا به دادگاه رسید (= در دادگاه رسیدگی شود).
شواهد کافی برای آوردن پرونده به دادگاه (= شروع محاکمه) وجود نداشت.
قضیه خارج از دادگاه حل و فصل شد (= بدون محاکمه تصمیم گرفته شد).
او در دادگاه پیروز شد و غرامت دریافت کرد.
او نمی تواند مالیات خود را بپردازد و با دادگاه مواجه است.
در جلسه دادگاه، دادستان گفت که او خواستار حداکثر مجازات زندان است.
لطفا به دادگاه بگویید چه اتفاقی افتاده است.
دادگاه شنید که چگونه مرد پس از ضربات چاقو سقوط کرد.
دادگاه به نفع ادعای او رای داد.
این موردی نیست که در دادگاه تصمیم گیری شود.
این شواهد در دادگاه مطرح نشد.
شرکت های هواپیمایی ممکن است به دنبال حکم دادگاه در مورد تأخیر پرواز با قبوض غرامت هنگفتی روبرو شوند.
زمین تنیس / اسکواش / بسکتبال
او تنها پس از 52 دقیقه در زمین پیروز شد.
بازیکنان خارج از زمین دوستان خوبی هستند و با هم تمرین می کنند.
دربار ملکه ویکتوریا
او در دربار به ملکه معرفی شد.
این نقاشی امپراتور را با دربارش نشان می دهد.
این ساختمان در یک دادگاه قرون وسطایی در بالای مایل سلطنتی ادینبورگ واقع شده است.
آنها به من پیشنهاد کار داده اند، بنابراین اکنون توپ در زمین من است.
من با گیلز ملاقات کردم که با چند توریست در یک کافه دادگاه برگزار می کرد.
تمام تلاش های او برای توضیح به سادگی در خارج از دادگاه مورد خنده قرار گرفت.
اتهامات از دادگاه بیرون انداخته شد.
خب این تئوری من خارج از دادگاه است.
زندان روبروی دادگاه قانون است.
من با خواهرش در مدرسه بودم.
condemn
محکوم کردن
انکار
displease
نارضایتی
disregard
بی توجهی
چشم پوشی
neglect
توهین کردن
offend
رد کردن
دفع کردن
اجتناب کنید
repel
خاموش کردن
repulse
تحریک کردن
shun
دلسرد کردن
پاسخ
irritate
راست کردن
discourage
افسون کردن
انزجار
straighten
گردن کلفت
disenchant
منصرف کردن
disgust
bully
dissuade