nice
nice - خوب
adjective - صفت
UK :
US :
pleasant, attractive or enjoyable
خوشایند، جذاب یا لذت بخش
دوستانه، مهربان یا مودب
آنچه را که دوست دارید یا فکر می کنید خوب یا مفید است می گفت
used in a humorous or angry way when you really think that something or someone is not at all good or pleasant
زمانی که واقعاً فکر میکنید چیزی یا کسی اصلاً خوب یا خوشایند نیست، به صورت طنز یا عصبانی استفاده میشود
شامل یک تفاوت یا جزئیات بسیار کوچک است
داشتن استانداردهای بالای رفتار اخلاقی و اجتماعی
friendly kind or polite. In written and formal English, it is better to use a more specific and interesting adjective than nice
دوستانه، مهربان یا مودب در زبان انگلیسی نوشتاری و رسمی بهتر است از صفت خاص و جالب تری استفاده شود تا nice
دوستانه، مودب، و آسان برای صحبت کردن - به خصوص در مورد کسی که شما به خوبی نمی شناسید استفاده می شود
بسیار مهربان و مهربان
رفتاری مودبانه و دوستانه که باعث می شود مردم شما را دوست داشته باشند و بخواهند کارهایی را برای شما انجام دهند
جالب یا سرگرم کننده به گونه ای که باعث می شود مردم شما را دوست داشته باشند - یک کلمه نسبتاً رسمی
دوست داشتنی آسان و زیبا و دوستانه به نظر می رسد
داشتن یک شخصیت مهربان خوب و به راحتی عصبانی نمی شود
در مورد کسی که خیلی دوستش دارید و او را تحسین می کنید استفاده شده است
بسیار خوب، مهربان و صمیمی
pleasant or enjoyable
خوشایند یا لذت بخش
بسیار خوب
اگر چیزی سرگرم کننده است، از آن لذت می برید
به شما لذت می دهد
very enjoyable
بسیار لذت بخش
در مورد چیزی که خوشایند به نظر می رسد و دارای ویژگی های زیادی است استفاده می شود که باعث می شود آن را دوست داشته باشید
بسیار دلپذیر یا لذت بخش
یک تجربه یا احساس لذت بخش، چیزی است که از آن لذت می برید
a city on the Mediterranean coast of France, famous as a fashionable place for tourists to stay and also a port and industrial area
شهری در سواحل مدیترانه فرانسه که به عنوان مکانی شیک برای اقامت گردشگران و همچنین بندر و منطقه صنعتی معروف است.
pleasant, enjoyable, or satisfactory
خوشایند، لذت بخش یا رضایت بخش
pleasantly
خوشایند
مهربان، دوستانه یا مودب
بر اساس تفاوت های بسیار جزئی
مهربان یا دوستانه
بیا با خود ناهار پیک نیک ببریم. آره، خوب است.
او آمد و به من کمک کرد همه چیز را بگذارم که خیلی خوب بود.
یک روز خوب / لبخند / مکان
هوای خوب
آیا اوقات خوبی داشتی؟
خیلی خوب به نظر میای
همه ما هفته گذشته آنفولانزا داشتیم - خیلی خوب نبود.
«تو هم میخواهی بیایی؟» «بله، خوب است.»
بهترین چیز در مورد او این است که او هرگز از ما انتقاد نمی کند.
پایان دادن به فیلم همانطور که شروع شد، لمس خوبی بود.
این خوب است که می دانم کسی از کاری که من انجام می دهم قدردانی می کند.
از ملاقات شما خوشبختم! (= یک سلام دوستانه وقتی برای اولین بار با کسی ملاقات می کنید)
از آشنایی با شما خوشحال شدم
خیلی خوبه که میتونی با ما بیای
خیلی خوب می شد اگر به لندن برود.
یک حمام آب گرم خوب
یک پیاده روی طولانی خوب
این یک مکان کوچک خوب است که شما اینجا دارید.
او خوب و صمیمی به نظر می رسید.
دیروز خوب و گرم بود
همه خوب و زود رسیدند.
احساس خوبی داشتم و راحت
همسایه های جدید ما خیلی خوب هستند.
او واقعاً پسر خوبی است.
او یکی از خوب ترین افرادی است که تا به حال ملاقات کرده اید.
با من مهربان باش. احساس خوبی ندارم.
خیلی خوب بود که ما را دعوت کردند.
من از مدیر باشگاه شکایت کردم و او در این مورد بسیار خوب بود.
به زیباترین شکل ممکن از او خواستم سیگارش را خاموش کند.
این چیز خوبی است برای گفتن!
این یک راه خوب برای صحبت با مادرتان است!
یک نکته خوب قانونی (= چیزی که تصمیم گیری برای آن دشوار است)
او سعی می کرد با همسر سابقش خوب رفتار کند، حتی اگر هنوز از او عصبانی بود.
enjoyable
لذت بخش
delightful
خوب
عالی
دلپذیر
pleasant
رضایت بخش
pleasurable
قابل قبول
satisfying
حیرت آور
agreeable
دوست داشتني
باشکوه
شگفت انگیز انگلستان
magnificent
شگفت انگیز ایالات متحده
marvellousUK
فوق العاده
marvelousUS
سرگرم کننده
splendid
جذاب
superb
مطلوب ایالات متحده
مطلوب انگلستان
acceptable
خوشحال کننده
amusing
دلگرم کننده
charming
کامل
entertaining
خوش
favorableUS
پاداش
favourableUK
هیجان انگیز
زیبا
gratifying
heartwarming
pleasing
rewarding
thrilling
alluring
unpleasant
ناخوشایند
disagreeable
نامطلوب
horrible
ناگوار
خیلی بد و ناخوشایند
بد
dreadful
وحشتناک
detestable
نفرت انگیز
dismal
ناامید کننده
distressing
ناراحت کننده
foul
ناپاک
horrid
بدبخت
miserable
مورد ایراد
objectionable
پوسیده
rotten
اسفناک
abominable
افسرده کننده
deplorable
ناراضی کننده
depressing
دلگیر
displeasing
بی شادی
dissatisfying
قابل تاسف
dreary
کثیف
joyless
بی لذت
lamentable
تاسف آور
lousy
دافعه
pleasureless
غم انگیز
regrettable
ناراضی
repulsive
کسالت بار
tragic
unhappy
abhorrent
doleful
dolorous