lovely
lovely - دوست داشتني
adjective - صفت
UK :
US :
زیبا یا جذاب
بسیار خوشایند، لذت بخش یا خوب
دوستانه و دلنشین
می گفت چیزی اصلا لذت بخش یا خوب نیست
برای نشان دادن اینکه از چیزی راضی هستید استفاده می شود
pleasant or enjoyable
خوشایند یا لذت بخش
زیبا
برای توصیف شخصی که مهربان، صمیمی و خوشایند است استفاده می شود
a sexually attractive woman
یک زن جذاب از نظر جنسی
به عنوان یک شکل دوستانه از آدرس استفاده می شود
attractive and beautiful or pleasant and enjoyable
جذاب و زیبا، یا دلپذیر و لذت بخش
Anna's perfume smells lovely.
عطر آنا بوی دلپذیری دارد.
باغ زیبا به نظر می رسید.
آیا خواهران شولتز دوست داشتنی به نظر نمی رسند؟
او در آن شب به همسرش گفت که او هرگز دوست داشتنی تر به نظر نمی رسید.
بیلی آن شخص دوست داشتنی و سالم بود.
تپه ها در این زمان از سال دوست داشتنی خواهند بود.
رزی بچه دوست داشتنی است.
چه بچه دوست داشتنی!
آنها یک خانه بزرگ و دوست داشتنی در کشور دارند.
خانه بزرگ و دوستداشتنی بود با یک باغ بزرگ در پشت.
از شما برای هدیه تولد دوست داشتنی تشکر می کنم.
کلر جوان و دوست داشتنی بود، اما خجالتی بود.
لباس خیلی دوست داشتنی بود، آبی تیره که واقعاً به او می آمد.
شما خیلی خوش شانس هستید که اینجا با این همه روستای دوست داشتنی در اطراف شما زندگی می کنید.
آنها سه بچه دوست داشتنی دارند.
دکتر مکینتاش پیر مرد دوست داشتنی بود.
از Thaxted به یک میخانه کاهگلی قدیمی و دوست داشتنی به نام Ashtree در برتون اند رفتیم.
There was a lovely picture of him on telly last night peering woefully over the fence dressed in snazzy suit.
دیشب یک عکس دوست داشتنی از او در تلویزیون پخش شد که با کت و شلوار شیک پوشیده شده بود با تاسف از روی حصار نگاه می کرد.
موهایش یک سایه دوست داشتنی از قرمز است.
کارکنان هتل دوست داشتنی بودند - بسیار مفید و مودب.
She looked particularly lovely that night.
او در آن شب بسیار دوست داشتنی به نظر می رسید.
او صدای دوست داشتنی دارد.
You've got lovely eyes.
تو چشمای دوست داشتنی داری
ما از طریق روستاهای دوست داشتنی سفر کردیم.
She's got an absolutely lovely face.
او یک چهره کاملا دوست داشتنی دارد.
«میتوانم چیزی برایت بیاورم؟» «یک فنجان چای دوستداشتنی خواهد بود.»
چه سورپرایز دوست داشتنی!
چقدر دیدنت دوست داشتنی!
روز دوست داشتنی نیست؟
به ما خوش گذشت
این یک مزرعه قدیمی دوست داشتنی است.
خیلی دوست داشتنی است که شما اینجا هستید.
شما خود را در یک آشفتگی دوست داشتنی گرفتار کرده اید، اینطور نیست؟
برای بو کردن / مزه / صدای دوست داشتنی
مادرش زن دوست داشتنی بود.
او یک پسر کوچک دوست داشتنی است.
او یک پیرزن دوست داشتنی و همیشه پر از خنده است.
اینجا دوست داشتنی و گرم است
او آن شب به طرز خیره کننده ای زیبا به نظر می رسید.
او چهره بسیار زیبایی دارد
او را قد بلند، تیره و خوش تیپ توصیف کردند.
She’s a very attractive woman.
او یک زن بسیار جذاب است.
او با یک مرد بسیار خوش قیافه وارد شد.
شما زرق و برق دار به نظر می رسید!
دیشب خیلی خوش گذشت.
The weather was absolutely wonderful.
هوا کاملاً فوق العاده بود.
چه روز دوست داشتنی! (= هوا خیلی خوبه)
حضور شما در اینجا بسیار خوب است.
یک دهکده ماهیگیری کوچک دلپذیر
آب خنک پس از قرار گرفتن در آفتاب داغ احساس دوست داشتنی می کرد.
ایده شما از یک روز در ساحل زیبا به نظر می رسد.
زیبا
بسیار
جذاب
handsome
خوش قیافه
good-looking
خوش تیپ
charming
شیرین
مسحور کننده
appealing
نفیس
enchanting
شایان ستایش
exquisite
درگیر کننده
adorable
خوشگل
comely
ناک اوت
engaging
دلربا
gorgeous
خیره کننده
beauteous
جادوگر
bonny
نمایشگاه
knockout
با شخصیت
ravishing
مناسب
stunning
فریبنده
alluring
اغوا کننده
bewitching
خوش طعم
cute
برنده شدن
برنده
personable
glamorous
seductive
sightly
tasty
winning
winsome
زشت
hideous
زشت و زننده
unattractive
غیر جذاب
unbeautiful
نازیبا
unhandsome
ناخوشایند
unpretty
جلگه
plain
نا دوست داشتنی
unlovely
گروتسک
grotesque
معمولی
ناز
uncute
نامطلوب
undesirable
خانگی
unpleasing
دافع
unsightly
شورش
homely
خشک
repellent
دافعه
revolting
غیر زیبایی
drab
بد اقبال انگلستان
repulsive
بدخواه ایالات متحده
unaesthetic
نفرت انگیز
uncomely
ناچیز
unpleasant
با ویژگی های ساده
ill-favouredUK
ظاهر ساده
ill-favoredUS
متناقض
abhorrent
insignificant
loathsome
odious
plain-featured
plain-looking
repugnant