sweet

base info - اطلاعات اولیه

sweet - شیرین

adjective - صفت

/swiːt/

UK :

/swiːt/

US :

family - خانواده
sweet
شیرین
sweetener
شیرین کننده
sweetness
شیرینی
sweetie
عزیزم
sweeten
شیرین کردن
google image
نتیجه جستجوی لغت [sweet] در گوگل
description - توضیح
  • containing or having a taste like sugar


    حاوی یا دارای طعمی شبیه شکر است

  • kind gentle, and friendly


    مهربان، ملایم و دوستانه


  • زیبا و جذاب به نظر می رسند

  • making you feel pleased, happy and satisfied


    باعث می شود احساس خوشحالی، شادی و رضایت داشته باشید

  • having a pleasant smell


    داشتن بوی مطبوع

  • pleasant to listen to


    شنیدن لذت بخش


  • اگر آب یا هوا را شیرین توصیف می کنید، منظورتان این است که آب یا هوا تازه و تمیز است

  • sweet food or drink has had sugar added or contains natural sugars


    در غذا یا نوشیدنی شیرین شکر اضافه شده یا حاوی قندهای طبیعی است

  • sweet because a lot of sugar has been added


    شیرین است زیرا شکر زیادی اضافه شده است

  • tasting unpleasantly sweet


    طعم ناخوشایند شیرین

  • tasting or smelling unpleasantly sweet


    مزه یا بوی ناخوشایند شیرین


  • می گفت که فکر می کنی چیزی خیلی خوب است


  • یک تکه کوچک غذای شیرین از شکر یا شکلات

  • sweet food served after the meat and vegetables part of a meal


    غذای شیرینی که بعد از گوشت و سبزیجات بخشی از غذا سرو می شود

  • (especially of food or drink) having a taste similar to that of sugar; not bitter or salty


    (مخصوصاً از غذا یا نوشیدنی) که طعمی مشابه طعم شکر دارد. نه تلخ و نه شور

  • If an emotion or event is sweet it is very pleasant and satisfying


    اگر احساس یا رویدادی شیرین باشد، بسیار خوشایند و رضایت بخش است

  • If a sound is sweet it is pleasant and easy to like


    اگر صدایی شیرین باشد، خوشایند و آسان است

  • (especially of something or someone small) pleasant and attractive


    (به ویژه از چیزی یا کسی کوچک) دلپذیر و جذاب

  • kind and pleasant


    مهربان و دلنشین


  • یک تکه کوچک غذای شیرین، ساخته شده از شکر


  • هر غذایی که قند زیادی در آن باشد


  • غذای شیرینی که در پایان غذا خورده می شود


  • برای نشان دادن اینکه از چیزی خوشحال هستید یا فکر می کنید که خوب است استفاده می شود

  • (esp. of food or drink) having a taste similar to that of sugar or honey


    (به ویژه غذا یا نوشیدنی) که طعمی شبیه طعم شکر یا عسل دارد

  • If a smell or sound is sweet it is pleasant and enjoyable


    اگر بو یا صدایی شیرین باشد، خوشایند و لذت بخش است


  • می توان از شیرینی استفاده کرد، به ویژه از چیزی یا شخصی کوچک، به معنای جذاب و جذاب

  • Sweet can also mean kind generous, and likable


    شیرین همچنین می تواند به معنای مهربان، سخاوتمند و دوست داشتنی باشد

  • We've lost to them four times, so beating them was really sweet.


    ما چهار بار به آنها باختیم، بنابراین شکست دادن آنها واقعا شیرین بود.

  • Your belly is very furry and quite sweet.


    شکم شما بسیار پشمالو و بسیار شیرین است.

  • Oh thank you so much - you are sweet!


    اوه، خیلی ممنون - شما شیرین هستید!

  • Aromatherapy: massage with essential oils made from natural sources and blended with a neutral base such as sweet almond oils.


    رایحه درمانی: ماساژ با روغن های ضروری ساخته شده از منابع طبیعی و ترکیب شده با پایه های خنثی، مانند روغن بادام شیرین.

example - مثال

  • یک فنجان چای شیرین داغ


  • غذای شیرین

  • I had a craving for something sweet.


    هوس یه چیز شیرین داشتم

  • roast duck with a sweet and sour sauce


    اردک کباب با سس ترش و شیرین

  • sweet sherry


    شری شیرین

  • This wine is too sweet for me.


    این شراب برای من خیلی شیرین است.

  • I found the dessert a bit sweet for my taste.


    من دسر را برای ذائقه خودم کمی شیرین یافتم.

  • a sweet-smelling rose


    گل رز خوشبو

  • The air was sweet with incense.


    هوا از عود شیرین بود.


  • صدای شیرین


  • هوای شیرین یک روستای کوهستانی

  • Goodnight. Sweet dreams.


    شب بخیر. رویاهای شیرین.

  • I can't tell you how sweet this victory is.


    نمی توانم به شما بگویم این پیروزی چقدر شیرین است.

  • He played a sweet shot onto the final green (= in golf).


    او یک شوت شیرین به سمت سبز نهایی (= در گلف) زد.

  • an act of sweet revenge


    یک عمل انتقام شیرین

  • His sister's a sweet young thing.


    خواهرش جوان شیرینی است.

  • You look sweet in this photograph.


    شما در این عکس شیرین به نظر می رسید.

  • We stayed in a sweet little hotel on the seafront.


    ما در یک هتل کوچک شیرین در کنار دریا اقامت کردیم.

  • She gave him her sweetest smile.


    شیرین ترین لبخندش را به او تحویل داد.

  • He's one of the sweetest people I know.


    او یکی از شیرین ترین افرادی است که می شناسم.

  • It was sweet of them to offer to help.


    پیشنهاد کمک کردن از جانب آنها بسیار شیرین بود.

  • He’s not what you’d call sweet-tempered!


    او آن چیزی نیست که شما به آن می گویید خوش اخلاق!

  • Free tickets? Sweet!


    بلیط رایگان؟ شیرین!

  • He always does the work but in his own sweet time.


    او همیشه کار را انجام می دهد، اما در زمان شیرین خودش.

  • She just ignores all the criticism and continues on her own sweet way.


    او تمام انتقادات را نادیده می گیرد و به راه شیرین خودش ادامه می دهد.

  • You’d better keep her sweet if you want her to lend you the money.


    اگر می خواهید پول را به شما قرض دهد، بهتر است او را شیرین نگه دارید.

  • We haven't much time so I'll keep it short and sweet.


    وقت زیادی نداریم پس کوتاه و شیرین می گویم.

  • to whisper sweet nothings in somebody’s ear


    زمزمه کردن چیزهای شیرین در گوش کسی

  • She booked a hotel suite overlooking Central Park.


    او یک سوئیت هتلی مشرف به پارک مرکزی رزرو کرد.

  • Add some honey to make it sweet.


    مقداری عسل اضافه کنید تا شیرین شود.

  • Suck this sweet—it might soothe your throat.


    این شیرینی را بمکید - ممکن است گلوی شما را آرام کند.

synonyms - مترادف
  • sugary


    قندی

  • sweetened


    شیرین شده

  • saccharine


    ساخارین

  • candied


    آب نبات

  • honeyed


    عسل شده

  • sugared


    شکر

  • cloying


    cloying

  • glacé


    گلاسه

  • sickly


    مریض

  • sugarcoated


    با شکر

  • sugar-coated


    روکش شکر

  • syrupy


    شربتی

  • treacly


    خزانه دار

  • glazed


    لعاب دار

  • iced


    یخ زده

  • sacchariferous


    ساخاری

  • sickly-sweet


    مریضی-شیرین

  • sweet-flavored


    با طعم شیرین

  • candy-coated


    روکش آب نبات

  • like candy


    مثل آب نبات


  • مثل عسل

  • nectarous


    شهد آور

  • toothsome


    دندان گیر

  • oversweet


    بیش از حد شیرین

  • sickly sweet


    مریضی شیرین

  • dulcet


    دمنوش


  • خیلی شیرین

  • cloyingly sweet


    به طرز عجیبی شیرین

antonyms - متضاد
  • unsweetened


    شیرین نشده

  • nonsweet


    غیر شیرین

  • sugarfree


    بدون قند

  • sugarless


    نا شیرین

  • unsugared


  • unsweet


لغت پیشنهادی

gang

لغت پیشنهادی

aggregate

لغت پیشنهادی

absolutely