fresh

base info - اطلاعات اولیه

fresh - تازه

adjective - صفت

/freʃ/

UK :

/freʃ/

US :

family - خانواده
refreshment
طراوت
refreshing
طراوت بخش
refreshed
تازه شده
freshen
تازه کردن
refresh
تازه
freshly
با طراوت
refreshingly
---
google image
نتیجه جستجوی لغت [fresh] در گوگل
description - توضیح
  • adding to or replacing something


    اضافه کردن یا جایگزین کردن چیزی

  • good or interesting because it has not been done, seen etc before


    خوب یا جالب است زیرا قبلا انجام نشده است، دیده نشده است

  • done, experienced, or having happened recently


    انجام شده، تجربه شده یا اخیرا اتفاق افتاده است

  • fresh food has recently been picked or prepared, and is not frozen or preserved


    غذای تازه اخیراً چیده یا آماده شده است و منجمد یا نگهداری نشده است

  • fresh flowers have recently been picked


    گل های تازه اخیرا چیده شده اند

  • pleasantly clean or cool


    تمیز یا خنک

  • pleasant, bright and clean


    دلپذیر، روشن و تمیز


  • اگر باد تازه باشد، بسیار سرد و قوی است


  • پر انرژی چون خسته نیستی


  • جدید یا متفاوت


  • جدید و بنابراین جالب یا هیجان انگیز

  • recently made, done, arrived, etc., and especially not yet changed by time


    به تازگی ساخته شده، انجام شده، وارد شده است، و غیره، و به خصوص هنوز با زمان تغییر نکرده است


  • اگر چیزی را تازه کرده اید، تازه تمام آن را تمام کرده اید یا فروخته اید، تا دیگر چیزی باقی نمانده باشد

  • (of food or flowers) in a natural condition rather than artificially preserved by a process such as freezing


    (از غذا یا گل) در شرایط طبیعی به جای حفظ مصنوعی توسط فرآیندی مانند انجماد

  • (of air) clean and cool; found outside rather than in a room


    (از هوا) پاک و خنک; به جای اینکه در اتاق باشد، در بیرون یافت می شود


  • هوای تازه خنک است، گاهی اوقات با باد

  • clean and pleasant


    تمیز و دلپذیر

  • energetic, enthusiastic, and not tired


    پر انرژی، مشتاق و خسته نباشید

  • (of a face) natural healthy and young looking


    (چهره) طبیعی، سالم و جوان

  • (of water) not salty


    (از آب) شور نیست

  • being too confident and showing no respect or showing by your actions or words that you want to have sex with someone


    اعتماد به نفس بیش از حد و عدم احترام، یا با اعمال یا کلمات خود نشان می دهید که می خواهید با کسی رابطه جنسی داشته باشید

  • good and attractive or stylish


    خوب و جذاب یا شیک

  • recently done


    اخیرا انجام شده است

  • (of food or flowers) recently picked, made, or cooked


    (از غذا یا گل) که اخیراً چیده شده، ساخته شده یا پخته شده است

  • Fresh food is also food in a natural condition rather than artificially preserved by a process such as freezing.


    غذای تازه نیز غذایی است در شرایط طبیعی به جای اینکه به طور مصنوعی توسط فرآیندی مانند انجماد حفظ شود.

  • recently made or done, and not yet changed by time


    اخیرا ساخته یا انجام شده است و هنوز با گذشت زمان تغییر نکرده است

  • different or additional; replacing what exists


    متفاوت یا اضافی؛ جایگزین آنچه وجود دارد

  • (of air) clean and cool in a way thought typical of air away from cities and outside buildings


    (از هوا) تمیز و خنک، به نوعی تصور می شود که هوای دور از شهرها و ساختمان های بیرونی است

  • (of water) from rivers and lakes and therefore not salty


    (از آب) از رودخانه ها و دریاچه ها و بنابراین شور نیست

  • energetic and enthusiastic; not tired


    پر انرژی و مشتاق؛ خسته نشده


  • بیش از حد اعتماد به نفس و نشان دادن عدم احترام

example - مثال
synonyms - مترادف
  • crisp


    ترد

  • earthy


    خاکی


  • محکم


  • کل


  • طبیعی

  • unwilted


    ناخواسته

  • unwithered


    پژمرده نشده


  • در بهترین حالت

  • garden-fresh


    باغ تازه

  • newly harvested


    تازه برداشت شده

  • recently harvested


    به تازگی برداشت شده است

  • ripe


    رسیده

  • not expired


    منقضی نشده است

  • not stale


    کهنه نیست

  • within use-by date


    در تاریخ مصرف

  • plump


    چاق


  • سبز

  • juicy


    آبدار

  • moist


    مرطوب

  • usable


    قابل استفاده

  • valid


    معتبر


  • جاری

antonyms - متضاد
  • rotten


    پوسیده

  • stale


    کهنه

  • rotting


    پوسیده شدن

  • putrid


    فاسد

  • rancid


    خاک شده

  • soiled


    پوسیده شده است

  • decayed


    تجزیه شد

  • decomposed


    ناپاک

  • foul


    رتبه


  • بوییدن

  • reeking


    آمریکا خراب شده

  • spoiledUS


    spoiltUK

  • spoiltUK


    تبدیل شده است

  • turned


    بد

  • bad


    در حال پوسیدگی

  • decaying


    تجزیه شدن

  • decomposing


    foetidUK

  • foetidUK


    fetidUS

  • fetidUS


    fusty

  • fusty


    کپک زده

  • musty


    ترش

  • sour


    راکد

  • stagnant


    متعفن

  • stinking


    آلوده

  • tainted


    تاریک

  • contaminated


    متلاشی شدن

  • dank


    بد بو

  • disintegrating


    moldyUK

  • funky


  • malodorous


  • mouldyUK


لغت پیشنهادی

surreptitious

لغت پیشنهادی

premeditated

لغت پیشنهادی

ameliorate