fresh
fresh - تازه
adjective - صفت
UK :
US :
طراوت
طراوت بخش
تازه شده
تازه کردن
تازه
با طراوت
---
اضافه کردن یا جایگزین کردن چیزی
خوب یا جالب است زیرا قبلا انجام نشده است، دیده نشده است
انجام شده، تجربه شده یا اخیرا اتفاق افتاده است
غذای تازه اخیراً چیده یا آماده شده است و منجمد یا نگهداری نشده است
گل های تازه اخیرا چیده شده اند
تمیز یا خنک
دلپذیر، روشن و تمیز
اگر باد تازه باشد، بسیار سرد و قوی است
پر انرژی چون خسته نیستی
جدید یا متفاوت
جدید و بنابراین جالب یا هیجان انگیز
به تازگی ساخته شده، انجام شده، وارد شده است، و غیره، و به خصوص هنوز با زمان تغییر نکرده است
If you are fresh out of something you have just finished or sold all of it so that there is no more left
اگر چیزی را تازه کرده اید، تازه تمام آن را تمام کرده اید یا فروخته اید، تا دیگر چیزی باقی نمانده باشد
(of food or flowers) in a natural condition rather than artificially preserved by a process such as freezing
(از غذا یا گل) در شرایط طبیعی به جای حفظ مصنوعی توسط فرآیندی مانند انجماد
(از هوا) پاک و خنک; به جای اینکه در اتاق باشد، در بیرون یافت می شود
هوای تازه خنک است، گاهی اوقات با باد
تمیز و دلپذیر
پر انرژی، مشتاق و خسته نباشید
(چهره) طبیعی، سالم و جوان
(of water) not salty
(از آب) شور نیست
being too confident and showing no respect or showing by your actions or words that you want to have sex with someone
اعتماد به نفس بیش از حد و عدم احترام، یا با اعمال یا کلمات خود نشان می دهید که می خواهید با کسی رابطه جنسی داشته باشید
good and attractive or stylish
خوب و جذاب یا شیک
recently done
اخیرا انجام شده است
(از غذا یا گل) که اخیراً چیده شده، ساخته شده یا پخته شده است
Fresh food is also food in a natural condition rather than artificially preserved by a process such as freezing.
غذای تازه نیز غذایی است در شرایط طبیعی به جای اینکه به طور مصنوعی توسط فرآیندی مانند انجماد حفظ شود.
اخیرا ساخته یا انجام شده است و هنوز با گذشت زمان تغییر نکرده است
متفاوت یا اضافی؛ جایگزین آنچه وجود دارد
(از هوا) تمیز و خنک، به نوعی تصور می شود که هوای دور از شهرها و ساختمان های بیرونی است
(از آب) از رودخانه ها و دریاچه ها و بنابراین شور نیست
پر انرژی و مشتاق؛ خسته نشده
بیش از حد اعتماد به نفس و نشان دادن عدم احترام
آیا این شیر تازه است؟
fresh bread/flowers/fish
نان/گل/ماهی تازه
مقدار زیادی میوه و سبزیجات تازه بخورید.
سرآشپزهای ما فقط از تازه ترین محصولات موجود استفاده می کنند.
سبزیجات تازه از باغ
آیا میوه تازه از درخت مزه خیلی بهتری ندارد؟
خمیر دندانی که طعم تازه ای را در دهان شما به جا می گذارد
برویم هوای تازه بخوریم (= برویم بیرون جایی که هوا خنک تر است).
موهایش بوی تازه و تازه شسته شده می داد.
اسب ها باید همیشه آب تازه و تمیز در دسترس داشته باشند.
مسیرهای تازه در برف
یک زخم تازه
بگذارید تا زمانی که هنوز در ذهنم تازه است بنویسم.
جنگ خیلی اخیر است و خاطرات خیلی تازه است.
پارک زیر پوششی از برف تازه فوق العاده به نظر می رسد.
یک لایه رنگ تازه
آیا می توانیم قهوه تازه سفارش دهیم؟
مدافعان شواهد جدیدی پیدا کرده اند که می تواند مبنای تجدیدنظرخواهی باشد.
This is the opportunity he needs to make a fresh start (= to try something new after not being successful at something else).
این فرصتی است که او برای شروعی تازه به آن نیاز دارد (= امتحان کردن چیزی جدید پس از عدم موفقیت در چیز دیگری).
گفته می شود که دولت نگاه تازه ای به این موضوع دارد.
بچه ها انبوهی از ایده های تازه را با خود می آورند.
من فکر می کنم زمان آن رسیده است که یک رویکرد جدید را امتحان کنیم.
کمبود آب شیرین در جزیره وجود دارد.
یک نسیم تازه
وزش باد در اواخر روز به احتمال زیاد تازه تر می شود.
امروز صبح تازه است، اینطور نیست؟
او با پیراهن سفید تمیز و تمیز به نظر می رسید.
مجموعه ای از لباس های تابستانی در رنگ های تازه
یک چهره تازه
ورزش منظم به شما کمک می کند تا احساس شادابی و تناسب اندام داشته باشید.
من موفق شدم در هواپیما بخوابم و با احساس شادابی مثل یک گل مروارید وارد هواپیما شدم.
crisp
ترد
earthy
خاکی
محکم
کل
طبیعی
unwilted
ناخواسته
unwithered
پژمرده نشده
در بهترین حالت
garden-fresh
باغ تازه
newly harvested
تازه برداشت شده
recently harvested
به تازگی برداشت شده است
ripe
رسیده
not expired
منقضی نشده است
not stale
کهنه نیست
در تاریخ مصرف
plump
چاق
سبز
juicy
آبدار
moist
مرطوب
usable
قابل استفاده
valid
معتبر
جاری
rotten
پوسیده
stale
کهنه
rotting
پوسیده شدن
putrid
فاسد
rancid
خاک شده
soiled
پوسیده شده است
decayed
تجزیه شد
decomposed
ناپاک
foul
رتبه
بوییدن
reeking
آمریکا خراب شده
spoiledUS
spoiltUK
spoiltUK
تبدیل شده است
turned
بد
در حال پوسیدگی
decaying
تجزیه شدن
decomposing
foetidUK
foetidUK
fetidUS
fetidUS
fusty
fusty
کپک زده
musty
ترش
sour
راکد
stagnant
متعفن
stinking
آلوده
tainted
تاریک
contaminated
متلاشی شدن
dank
بد بو
disintegrating
moldyUK
funky
malodorous
mouldyUK