eventual
eventual - نهایی
adjective - صفت
UK :
US :
بدون رویداد
احتمال
بی اتفاقی
پر حادثه
بی حادثه
بدون حادثه
در پایان یک دوره زمانی طولانی یا پس از وقوع بسیاری از چیزهای دیگر اتفاق می افتد
اتفاق افتادن یا وجود در زمان بعدی یا در پایان، به ویژه پس از تلاش زیاد، مشکلات و غیره.
در زمان بعدی یا در نتیجه در پایان اتفاق می افتد
آنها رقبای بالقوه و شاید متحدان نهایی در انتخابات مقدماتی دموکرات ها هستند.
Despite his eventual betrayal of me-for which I have forgiven him-Hu was a superb implementer and an outstanding public servant.
هو علیرغم خیانت نهایی او به من - که من او را بخشیدم - یک مجری عالی و یک کارمند دولتی برجسته بود.
رویه ها هر مرحله از گزارش اولیه یک مشکل تا اصلاح نهایی را پوشش می دهند.
هیچ کس مطمئن نبود که نتیجه نهایی جنگ چه خواهد بود.
با این حال، هر اقدام، یک عامل هزینه را به قیمت نهایی برق برای مصرف کننده اضافه می کند.
صنعت موتور همچنان به موفقیت نهایی امیدوار است.
the eventual winner of the tournament
برنده نهایی مسابقات
نمی توان پیش بینی کرد که نتیجه نهایی چه خواهد بود.
مدرسه روستا ممکن است در نهایت با تعطیلی مواجه شود.
دوک ها برندگان نهایی این رقابت بودند.
Although the original budget for the project was $1 billion the eventual cost is likely to be 50 percent higher.
اگرچه بودجه اولیه این پروژه 1 میلیارد دلار بوده است، اما احتمالاً هزینه نهایی 50 درصد بیشتر خواهد بود.
هزینه نهایی تاسیسات جدید مشخص نشده است.
شما در مدرسه چیزهای زیادی یاد می گیرید، اما در نهایت بیشتر آن ها را فراموش می کنید.
نهایی
پایان
concluding
نتیجه گیری
closing
بسته شدن
ending
پایان دادن
endmost
نهایی ترین
آخر
terminal
پایانه
عقب ترین
hindmost
دومی
آخرین
latest
خاتمه دادن
terminating
قطعی
conclusive
تاخیر
lag
به پایان رساندن
finishing
دورترین
rearmost
پایین ترین
farthest
بیرونی ترین
bottommost
اوج می گیرد
outermost
تاج گذاری
culminating
اوج گیری
crowning
از راه دور
climactic
مفرط
furthest
بیشترین
remotest
بعد از همه
خالص
utmost
نهایت
aftermost
عقبی ترین
uttermost
hindermost
