eventual

base info - اطلاعات اولیه

eventual - نهایی

adjective - صفت

/ɪˈventʃuəl/

UK :

/ɪˈventʃuəl/

US :

family - خانواده
event
رویداد
non-event
بدون رویداد
eventuality
احتمال
uneventfulness
بی اتفاقی
eventful
پر حادثه
uneventful
بی حادثه
uneventfully
بدون حادثه
eventually
در نهایت
google image
نتیجه جستجوی لغت [eventual] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [eventual] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [eventual] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [eventual] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [eventual] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [eventual] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [eventual] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [eventual] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [eventual] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [eventual] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [eventual] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [eventual] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [eventual] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [eventual] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [eventual] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [eventual] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [eventual] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [eventual] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [eventual] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [eventual] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [eventual] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [eventual] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [eventual] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [eventual] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [eventual] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [eventual] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [eventual] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [eventual] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [eventual] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [eventual] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [eventual] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [eventual] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [eventual] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [eventual] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [eventual] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [eventual] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [eventual] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [eventual] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [eventual] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [eventual] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [eventual] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [eventual] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [eventual] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [eventual] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [eventual] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [eventual] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [eventual] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [eventual] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [eventual] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [eventual] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [eventual] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [eventual] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [eventual] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [eventual] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [eventual] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [eventual] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [eventual] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [eventual] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [eventual] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [eventual] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [eventual] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [eventual] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [eventual] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [eventual] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [eventual] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [eventual] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [eventual] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [eventual] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [eventual] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [eventual] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [eventual] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [eventual] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [eventual] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [eventual] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [eventual] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [eventual] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [eventual] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [eventual] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [eventual] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [eventual] در گوگل
description - توضیح
  • happening at the end of a long period of time or after a lot of other things have happened


    در پایان یک دوره زمانی طولانی یا پس از وقوع بسیاری از چیزهای دیگر اتفاق می افتد

  • happening or existing at a later time or at the end especially after a lot of effort problems, etc.


    اتفاق افتادن یا وجود در زمان بعدی یا در پایان، به ویژه پس از تلاش زیاد، مشکلات و غیره.

  • happening at a later time or as a result at the end


    در زمان بعدی یا در نتیجه در پایان اتفاق می افتد

  • They are potential rivals, maybe eventual allies, in the Democratic primary.


    آنها رقبای بالقوه و شاید متحدان نهایی در انتخابات مقدماتی دموکرات ها هستند.

  • Despite his eventual betrayal of me-for which I have forgiven him-Hu was a superb implementer and an outstanding public servant.


    هو علیرغم خیانت نهایی او به من - که من او را بخشیدم - یک مجری عالی و یک کارمند دولتی برجسته بود.

  • The procedures cover each stage from initial reporting of a problem through to eventual correction.


    رویه ها هر مرحله از گزارش اولیه یک مشکل تا اصلاح نهایی را پوشش می دهند.

  • No one was sure what the eventual outcome of the war would be.


    هیچ کس مطمئن نبود که نتیجه نهایی جنگ چه خواهد بود.


  • با این حال، هر اقدام، یک عامل هزینه را به قیمت نهایی برق برای مصرف کننده اضافه می کند.

  • The motor industry remains hopeful of eventual success.


    صنعت موتور همچنان به موفقیت نهایی امیدوار است.

example - مثال
synonyms - مترادف

  • نهایی

  • end


    پایان

  • concluding


    نتیجه گیری

  • closing


    بسته شدن

  • ending


    پایان دادن

  • endmost


    نهایی ترین


  • آخر

  • terminal


    پایانه


  • عقب ترین

  • hindmost


    دومی


  • آخرین

  • latest


    خاتمه دادن

  • terminating


    قطعی

  • conclusive


    تاخیر

  • lag


    به پایان رساندن

  • finishing


    دورترین

  • rearmost


    پایین ترین

  • farthest


    بیرونی ترین

  • bottommost


    اوج می گیرد

  • outermost


    تاج گذاری

  • culminating


    اوج گیری

  • crowning


    از راه دور

  • climactic


    مفرط

  • furthest


    بیشترین

  • remotest


    بعد از همه


  • خالص

  • utmost


    نهایت

  • aftermost


    عقبی ترین

  • net


  • uttermost


  • hindermost


antonyms - متضاد

لغت پیشنهادی

electrode

لغت پیشنهادی

glen

لغت پیشنهادی

filtration