each

base info - اطلاعات اولیه

each - هر یک

determiner, pronoun, adverb - تعیین کننده، ضمیر، قید

/iːtʃ/

UK :

/iːtʃ/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [each] در گوگل
description - توضیح
  • every one of two or more things or people considered separately


    هر یک از دو یا چند چیز یا افراد، به طور جداگانه در نظر گرفته شود

  • every thing person etc. in a group of two or more considered separately


    هر چیز، شخص، و غیره در یک گروه دو یا چند نفره، جداگانه در نظر گرفته شود

  • used to say that everyone likes different things


    می گفت هرکسی چیزهای مختلفی را دوست دارد


  • اگر از هر طرف مقداری پول در مسابقه اسب دوانی بگذارید، اگر اسبی که انتخاب کرده اید اول، دوم یا سوم باشد، برنده خواهید شد.

  • every thing person etc., in a group of two or more considered separately


    هر چیز، شخص، و غیره، در یک گروه دو یا چند نفره، جداگانه در نظر گرفته شود

  • Draw a circle on it based on your decision as to how far you are prepared to travel to work each day.


    بر اساس تصمیم خود در مورد اینکه هر روز چقدر آماده سفر به محل کار هستید، یک دایره روی آن بکشید.

  • Find a partner-spouse, friend or coworker-who will pick an object for you to write about before work each day.


    یک شریک-همسر، دوست یا همکار پیدا کنید که هر روز قبل از کار، موضوعی را برای شما انتخاب کند تا در مورد آن بنویسید.

  • Nationwide studies reveal that savings card holders spend an average 33 percent more or $ 36, on groceries each week.


    مطالعات سراسری نشان می‌دهد که دارندگان کارت‌های پس‌انداز هر هفته به طور متوسط ​​33 درصد بیشتر یا 36 دلار برای خرید مواد غذایی هزینه می‌کنند.

  • Weigh at the same time and under the same conditions each day.


    هر روز در یک زمان و شرایط یکسان وزن کنید.


  • می توان آن را هر روز روشن و خاموش کرد، هرچند به سختی.

  • There is no classroom; students participate in a conference call each week for about two hours with an instructor.


    کلاس درس وجود ندارد؛ دانش آموزان هر هفته به مدت دو ساعت با یک مربی در یک کنفرانس تلفنی شرکت می کنند.

  • Treatment continued for seven weeks, and each day the hamsters were weighed and tumour areas were measured.


    درمان به مدت هفت هفته ادامه یافت و هر روز همسترها وزن شدند و نواحی تومور اندازه گیری شد.

  • Practice breathing in this way for twenty minutes each day until it becomes second nature.


    هر روز بیست دقیقه تنفس را به این روش تمرین کنید تا تبدیل به طبیعت دوم شود.

example - مثال
  • Each answer is worth 20 points.


    هر پاسخ 20 امتیاز دارد.

  • Each of the answers is worth 20 points.


    هر یک از پاسخ ها 20 امتیاز دارد.

  • The answers are worth 20 points each.


    پاسخ ها هر کدام 20 امتیاز دارند.

  • ‘Red or blue?’ ‘I'll take one of each please.’


    «قرمز یا آبی؟» «لطفاً یکی از هر کدام را می‌گیرم».

  • Look at the pictures and answer the questions about each one.


    به تصاویر نگاه کنید و به سوالات مربوط به هر یک پاسخ دهید.

  • We each have our own car.


    هر کدوم ماشین خودمونو داریم

  • There aren't enough books for everyone to have one each.


    آنقدر کتاب وجود ندارد که همه بتوانند هر کدام یک کتاب داشته باشند.

  • They lost $40 each.


    هر کدام 40 دلار ضرر کردند.

  • Each day that passed he grew more and more desperate.


    هر روز که می گذشت ناامیدتر می شد.

  • I look forward to seeing each and every one of you as we celebrate our 50th year.


    من مشتاقانه منتظر دیدن تک تک شما هستم که پنجاهمین سالگرد خود را جشن می گیریم.

  • Each student has been given his or her own email address.


    به هر دانش آموز آدرس ایمیل مخصوص به خود داده شده است.

  • Each student has been given their own email address.


    هر کدام آدرس ایمیل مخصوص به خود را دارند.

  • They each have their own email address.


    هر دانش آموز در کلاس توانایی قبولی در امتحان را دارد.

  • Every student in the class is capable of passing the exam.


    هر (یکی) از خانه ها کمی متفاوت بود.

  • Each (one) of the houses was slightly different.


    من یک دوجین تخم مرغ خریدم و هر کدام بد بود.

  • I bought a dozen eggs and every one of them was bad.


    وقتی می دوید، هر پا قبل از پایین آمدن پای دیگر زمین را ترک می کند.

  • When you run each foot leaves the ground before the other comes down.


    پنج جزوه وجود دارد - لطفاً از هر کدام یکی را بردارید.

  • There are five leaflets - please take one of each.


    هر یک از این شرکت ها از یک موسسه خیریه محلی حمایت می کنند.

  • Each of the companies supports a local charity.


    هر کدام از گل ها رنگ و بوی خاص خود را دارند.

  • Each and every one of the flowers has its own colour and smell.


    هرکدام (= هر یک از ما) اتاق خواب با بالکن را می خواستیم، بنابراین برای تصمیم گیری یک سکه انداختیم.

  • We each (= every one of us) wanted the bedroom with the balcony, so we tossed a coin to decide.


    صورتحساب به 79 پوند می رسد، بنابراین هر کدام حدود 10 پوند است.

  • The bill comes to £79, so that's about £10 each.


    شما واقعاً جاز مدرن را دوست دارید، آیا؟ هر کدوم به خودشون

  • You actually like modern jazz, do you? Each to their own.


    من یک شرط 50 پوندی در هر طرف روی Blue Streak گذاشتم.

  • I laid a bet of £50 each way on Blue Streak.


    پنج جزوه وجود دارد - لطفاً یکی از هر کدام را بردارید.

  • There are five leaflets – please take one of each.


    هر کدام از برادران شخصیت متفاوتی دارند.

  • Each of the brothers has a different personality.


    هر طرف 500 مایل است.

  • It’s 500 miles each way.


    صورتحساب به 80 دلار می رسد، بنابراین هر کدام 20 دلار است.

  • The bill comes to $80, so that’s $20 each.


synonyms - مترادف
antonyms - متضاد

لغت پیشنهادی

gareth

لغت پیشنهادی

divestiture

لغت پیشنهادی

abided