participate
participate - شرکت کردن
verb - فعل
UK :
US :
برای شرکت در یک فعالیت یا رویداد
برای انجام یک فعالیت همراه با افراد دیگر
to participate in something. Take part is less formal that participate and is more common in everyday English
در چیزی شرکت کردن شرکت در شرکت کردن رسمی کمتر است و در زبان انگلیسی روزمره بیشتر رایج است
شرکت در کاری به نحوی مفید
به نوعی در یک فعالیت شرکت کنند
مشارکت فعال در کار یک سازمان مانند یک گروه سیاسی یا کلیسا
برای شرکت در یک مسابقه یا مسابقه
if someone participates in the management of a company they help make important decisions, for example by being on the BOARD OF DIRECTORS
اگر شخصی در مدیریت یک شرکت مشارکت داشته باشد، به تصمیم گیری های مهم کمک می کند، مثلاً با حضور در هیئت مدیره.
اگر کارکنان یک شرکت در سود آن شرکت کنند، بخشی از آن را دریافت می کنند
if investors who are members of MUTUALs (=financial institutions such as some insurance companies, without shareholders) participate in their profits, they receive a share of the profits in addition to the normal payments from their investments
اگر سرمایه گذارانی که عضو MUTUAL هستند (=موسسات مالی مانند برخی شرکت های بیمه بدون سهامدار) در سود خود مشارکت داشته باشند، علاوه بر پرداخت های عادی از سرمایه گذاری های خود، سهمی از سود دریافت می کنند.
برای شرکت یا درگیر شدن در یک فعالیت
درگیر شدن یا درگیر شدن در یک فعالیت
برای شرکت در یک رویداد یا فعالیت
برای دریافت سهمی از سود یک شرکت
تماشاگر بودن به اندازه شرکت کردن لذت بخش نبود.
بحث های کلاسی به طور منظم وجود دارد، اما برخی از دانش آموزان هرگز شرکت نمی کنند.
ما از یکی از سخنگویان شرکت خواستیم که به مناظره بپیوندد، اما او از شرکت در آن خودداری کرد.
Essential equipment to enable a child to participate in a group may be provided, opportunities for training may be shared.
تجهیزات ضروری برای توانمند ساختن کودک برای شرکت در یک گروه ممکن است فراهم شود، فرصتهایی برای آموزش ممکن است به اشتراک گذاشته شود.
اعضا می توانند در هر یک از سفرهای سازماندهی شده توسط باشگاه شرکت کنند.
اما او در دوره ای دراماتیک بزرگ شد و نقاشی هایش در آن مشارکت دارند.
تقریباً 90 میلیون عضو در 9 دهه آن شرکت کرده اند.
Until now the Bush administration has refused to participate in such a programme.
تاکنون دولت بوش از شرکت در چنین برنامه ای خودداری کرده است.
کارکنان ما تشویق می شوند تا در فرآیند تصمیم گیری شرکت کنند.
اما زمانی که نتایج همه پرسی مشخص شد، با شرکت در نظام جدید موافقت کرد.
In addition when employees participated in the problem-solving process-they were much more willing to implement solutions to the problems.
علاوه بر این، زمانی که کارکنان در فرآیند حل مسئله شرکت میکردند، تمایل بیشتری برای اجرای راهحلهای مشکلات داشتند.
بیش از 300 شرکت محلی در این نظرسنجی شرکت کردند.
Instead separate Centers of Competence explored issues of interest to the consultants who participated in them.
در عوض، مراکز مجزای صلاحیت موضوعات مورد علاقه مشاورانی را که در آنها مشارکت داشتند بررسی کردند.
هر کشور شرکت کننده، تصویب قانونی خود را در مورد هزینه های دفاعی فراهم خواهد کرد.
Anyone who wishes to participate is welcome.
هر کس که مایل به شرکت است خوش آمدید.
She didn't participate in the discussion.
او در بحث شرکت نکرد.
to participate in a study/programme
برای شرکت در یک مطالعه/برنامه
to participate in an activity/event
برای شرکت در یک فعالیت/رویداد
ما دانشجویان را به مشارکت کامل در اداره کالج تشویق می کنیم.
زنان فعالانه در خلق آثار هنری شرکت کردند.
Other countries were invited to participate in the project.
کشورهای دیگر نیز برای شرکت در این پروژه دعوت شدند.
کلیه کارکنان حداقل 21 سال واجد شرایط شرکت در این مسابقه هستند.
جزئیات مسابقه در تمامی فروشگاه های شرکت کننده موجود است.
از خانواده و دوستانش برای شرکت در این مراسم دعوت شده بود.
I had the opportunity to participate in a student exchange program.
من این فرصت را داشتم که در یک برنامه تبادل دانشجو شرکت کنم.
او به خوبی در فعالیت های کلاسی شرکت می کند.
زنان با شور و شوق در کلاس های سوادآموزی شرکت کردند.
They will have the opportunity to participate actively in the decision-making process.
آنها این فرصت را خواهند داشت تا فعالانه در فرآیند تصمیم گیری شرکت کنند.
بیست و چهار نفر به طور داوطلبانه در مطالعه شرکت کردند.
اکثر مردان با کمال میل در جنگ شرکت کردند.
We teach students how to participate effectively in our society.
ما به دانش آموزان یاد می دهیم که چگونه در جامعه ما مشارکت موثر داشته باشند.
او از فیلمنامه متنفر بود و شروع به تعجب کرد که چرا موافقت کرده است.
از او خواسته شد در جشنواره بازی کند، اما از شرکت در آن امتناع کرد.
او در تلاش بود تا مخاطبان را به مشارکت برساند.
این کمک مالی بین شش موسسه مشارکت کننده تقسیم خواهد شد.
هنرمندان شرکت کننده هر کدام یک اثر هنری ارائه کردند.
This treaty will require participating countries to develop appropriate environmental labelling.
این معاهده کشورهای شرکت کننده را ملزم به ایجاد برچسب زیست محیطی مناسب می کند.
او هرگز در هیچ یک از بحث های ما شرکت نمی کند، اینطور نیست؟
معلم سعی می کند همه را در بحث کلاسی شرکت دهد.
Participation in the program was voluntary.
شرکت در برنامه داوطلبانه بود.
Participatory sports are becoming more popular.
ورزش های مشارکتی محبوبیت بیشتری پیدا می کنند.
از کلیه کارکنان جهت مشارکت در پروژه دعوت می شود.
چندین هتل در این برنامه شرکت می کنند.
همه کارکنان ما در صورت وجود سود در سود شرکت می کنند.
partake
بخور
مشغول کردن
پیوستن
اشتراک گذاری
abet
شریک
collaborate
همکاری
وارد
facilitate
تسهیل کردن
کمک کند
حمایت کردن
در گیر شدن
همکاری کردن
cooperate
کمک
انجام دادن
شرکت داشتن
شرکت کننده باشد
رقابت کنند
مشارکت
مشارکت کنید
بازی
مهمانی باشد
کمک به
دست داشتن
نقش بازی کن
خود را با
با
مرتبط باشد
علاقه داشتن
تراشه در