implement

base info - اطلاعات اولیه

implement - پیاده سازی

verb - فعل

/ˈɪmplɪment/

UK :

/ˈɪmplɪment/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [implement] در گوگل
description - توضیح
example - مثال
  • to implement changes/decisions/policies/reforms


    برای اجرای تغییرات/تصمیمات/سیاست ها/اصلاحات

  • A new work programme for young people will be implemented.


    برنامه کاری جدید برای جوانان اجرا خواهد شد.

  • It's a simple easily implemented system.


    این یک سیستم ساده و به راحتی قابل پیاده سازی است.

  • The decision was hard to implement.


    اجرای این تصمیم سخت بود.


  • اجرای این تصمیم دشوار خواهد بود.

  • The government failed to implement the plan.


    دولت نتوانست این طرح را اجرا کند.

  • The proposed changes were never actually implemented.


    تغییرات پیشنهادی هرگز عملاً اجرا نشدند.

  • These reforms have now been widely implemented in schools.


    این اصلاحات اکنون به طور گسترده در مدارس اجرا شده است.

  • We are implementing a new system of stock control.


    ما در حال پیاده سازی یک سیستم جدید کنترل سهام هستیم.

  • The changes to the national health system will be implemented next year.


    تغییرات در نظام سلامت کشور از سال آینده اجرایی می شود.

  • garden/household/agricultural implements


    باغ / لوازم خانگی / کشاورزی

  • Shopkeepers are not supposed to sell knives and other sharp implements to children.


    مغازه داران قرار نیست به کودکان چاقو و سایر وسایل تیز بفروشند.

  • Congress refused to pass the bill that would implement tax reforms.


    کنگره از تصویب لایحه ای برای اجرای اصلاحات مالیاتی خودداری کرد.

  • They've involved their workers in the development and implementation of the new program.


    آنها کارگران خود را در توسعه و اجرای برنامه جدید مشارکت داده اند.

  • farm implements


    ادوات کشاورزی

  • The corporation has implemented a new compensation plan for its sales force.


    این شرکت طرح جبرانی جدیدی را برای نیروی فروش خود اجرا کرده است.

  • to implement a change/program/recommendation


    برای اجرای یک تغییر/برنامه/توصیه

  • The purchased package or the new IT infrastructure is implemented by specialists in that technology.


    بسته خریداری شده یا زیرساخت جدید فناوری اطلاعات توسط متخصصان آن فناوری پیاده سازی می شود.

synonyms - مترادف

  • ابزار

  • utensil


    وسایل آشپزی


  • دستگاه


  • تدبیر

  • apparatus


    تجهیزات

  • contrivance


    ساخت و ساز


  • عامل

  • gadget


    دستگاه صرفه جویی در کار

  • contraption


    Gizmo

  • appliance


    سازوکار


  • دنده


  • ویجت

  • labour-saving device


    برخورد با

  • gizmo


    حیله


  • دوهکی


  • دوداد

  • widget


    چیزماباب

  • tackle


    لوازم جانبی

  • gimmick


    whatchamacallit

  • doohickey


    چیزماجیگ

  • doodad


    کیت

  • thingamabob


    کمک

  • paraphernalia


    سخت افزار

  • whatchamacallit


    اختراع

  • thingamajig


    این چیست

  • kit


  • aid


  • hardware


  • invention


  • accessory


  • whatsit


antonyms - متضاد

  • جلوگیری کردن

  • hinder


    مانع شود


  • تاخیر انداختن


  • متوقف کردن

  • halt


    مکث

  • impede


    مانع

  • cease


    دست کشیدن

  • hamper


    خنثی کردن


  • مسدود کردن

  • thwart


    جلوگیر کردن


  • قطع کردن

  • forestall


    فویل

  • interrupt


    ممنوع کرده است

  • foil


    مهار کند

  • obstruct


    رهگیری

  • prohibit


    سرکوب کردن

  • inhibit


    حد

  • intercept


    واژگون شدن

  • repress


    لغو


  • لغو کردن


  • لغو کند

  • overturn


    باطل کردن

  • repeal


    باطل

  • abrogate


    وتو

  • abolish


  • invalidate


  • nullify


  • annul


  • cancel


  • rescind


  • veto


لغت پیشنهادی

biotechnology

لغت پیشنهادی

flunks

لغت پیشنهادی

altruistic