enable

base info - اطلاعات اولیه

enable - فعال کردن

verb - فعل

/ɪˈneɪbl/

UK :

/ɪˈneɪbl/

US :

family - خانواده
ability
توانایی
inability
عجز
disability
ناتوانی
able
قادر است
unable
قادر نیست
disabled
معلول
disable
غیر فعال کردن
ably
توانا
google image
نتیجه جستجوی لغت [enable] در گوگل
description - توضیح
example - مثال
  • This new programme will enable older people to study at college.


    این برنامه جدید افراد مسن را قادر می سازد تا در کالج تحصیل کنند.

  • This approach enables the company to focus on its core business.


    این رویکرد شرکت را قادر می سازد تا بر تجارت اصلی خود تمرکز کند.

  • Insulin enables the body to use and store sugar.


    انسولین بدن را قادر به استفاده و ذخیره قند می کند.

  • The tool enables users to test their computer's exposure to a wide range of online threats.


    این ابزار کاربران را قادر می سازد تا قرار گرفتن رایانه خود را در معرض طیف گسترده ای از تهدیدات آنلاین آزمایش کنند.

  • a new train line to enable easier access to the stadium


    یک خط قطار جدید برای دسترسی آسان تر به استادیوم

  • To enable this feature go to Account Settings and click ‘Security’.


    برای فعال کردن این ویژگی، به تنظیمات حساب بروید و روی امنیت کلیک کنید.

  • His desire to enable all students to achieve their musical potential.


    آرزوی او برای قادر ساختن همه دانش آموزان برای دستیابی به پتانسیل موسیقی خود.

  • The app enables you to create your own designs and share them with friends.


    این برنامه به شما امکان می دهد طرح های خود را ایجاد کرده و آنها را با دوستان خود به اشتراک بگذارید.


  • کاهش قیمت به دولت این امکان را می دهد که قبوض برق را کاهش دهد.

  • This diagram illustrates the process of paper-making./This diagram shows how paper is made.


    این نمودار روند تولید کاغذ را نشان می دهد./این نمودار نحوه ساخت کاغذ را نشان می دهد.

  • First/First of all logs are delivered to a paper mill, where the bark is removed and the wood is cut into small chips.


    اول/ اول از همه، کنده ها به کارخانه کاغذ تحویل داده می شوند، جایی که پوست آن جدا می شود و چوب به تراشه های کوچک بریده می شود.

  • Next/Second, the wood chips are pulped, either using chemicals or in a pulping machine.


    بعد/دوم، تراشه‌های چوب یا با استفاده از مواد شیمیایی یا در دستگاه خمیرسازی خمیر می‌شوند.

  • Pulping breaks down the internal structure of the wood and enables/allows the natural oils to be removed.


    خمیرسازی ساختار داخلی چوب را می شکند و روغن های طبیعی را قادر می سازد/اجازه می دهند.

  • Once/After the wood has been pulped, the pulp is bleached in order to remove impurities. /…is bleached so that impurities can be removed.


    یک بار/بعد از خمیر شدن چوب، خمیر را سفید می کنند تا ناخالصی ها از بین برود. /...سفید می شود تا ناخالصی ها از بین برود.

  • The next stage is to feed the pulp into the paper machine where it is mixed with water and then poured onto a wire conveyor belt.


    مرحله بعدی این است که خمیر را به دستگاه کاغذ وارد کنید، در آنجا با آب مخلوط شده و سپس روی نوار نقاله سیمی ریخته می شود.

  • As the pulp travels along the conveyor belt the water drains away. This causes the solid material to sink to the bottom forming a layer of paper.


    همانطور که خمیر در امتداد تسمه نقاله حرکت می کند، آب تخلیه می شود. این باعث می شود مواد جامد به پایین فرو برود و لایه ای از کاغذ را تشکیل دهد.

  • At this point the new paper is still wet so it is passed between large heated rollers, which press out the remaining water and simultaneously dry the paper/…dry the paper at the same time.


    در این مرحله، کاغذ جدید هنوز مرطوب است، بنابراین بین غلتک‌های بزرگ گرم شده عبور داده می‌شود، که آب باقیمانده را فشار می‌دهد و همزمان کاغذ را خشک می‌کند/… کاغذ را در همان زمان خشک می‌کند.

  • The final stage is to wind the paper onto large rolls./Finally, the paper is wound onto large rolls.


    مرحله آخر این است که کاغذ را روی رول های بزرگ بپیچید./در نهایت کاغذ روی رول های بزرگ پیچیده می شود.

  • The irrigation scheme has enabled the development of many small farms.


    طرح آبیاری امکان توسعه بسیاری از مزارع کوچک را فراهم کرده است.

  • Many types of spyware enable the creation of databases of email addresses.


    بسیاری از انواع نرم افزارهای جاسوسی امکان ایجاد پایگاه داده از آدرس های ایمیل را فراهم می کنند.


  • این اطلاعات امکان مقایسه عملکرد شرکت های پیشرو در این بخش را فراهم می کند.

  • Computerization should enable us to cut production costs by half.


    کامپیوتری شدن باید ما را قادر سازد تا هزینه های تولید را به نصف کاهش دهیم.

  • It is wrong to enable or support any addict to become re-addicted to any drug.


    ایجاد امکان یا حمایت از هر معتادی برای معتاد شدن مجدد به هر ماده مخدر اشتباه است.

  • Parents must always ask themselves if they are enabling their child's drug use.


    والدین باید همیشه از خود بپرسند که آیا امکان استفاده از مواد مخدر را برای فرزندشان فراهم می کنند یا خیر.


  • پس انداز کافی در حال حاضر به شما امکان می دهد تا به راحتی بازنشسته شوید.

  • This software will enable us to track orders more efficiently.


    این نرم افزار ما را قادر می سازد تا سفارشات را با کارایی بیشتری پیگیری کنیم.

  • Recent technology has enabled the development of cheaper digital radios.


    فن آوری های اخیر توسعه رادیوهای دیجیتال ارزان تر را امکان پذیر کرده است.

synonyms - مترادف
  • authoriseUK


    autoriseUK

  • authorizeUS


    autorizeUS


  • تحریم


  • اجازه

  • entitle


    حق داشتن


  • مجوز

  • empower


    قدرت دادن

  • warrant


    حکم

  • accredit


    اعتبار

  • licenseUK


    مجوز انگلستان


  • واجد شرایط شدن


  • تایید

  • certify


    گواهی کند


  • کمیسیون

  • consent


    رضایت

  • countenance


    صورت

  • delegate


    نماینده

  • endorse


    تایید و امضا

  • legaliseUK


    قانونی کردن انگلستان

  • legalizeUS


    قانونی کردن ایالات متحده

  • legitimiseUK


    مشروعیت دادن به انگلستان

  • legitimizeUS


    مشروعیت ایالات متحده

  • ratify


    تصویب کنید

  • rubber-stamp


    مهر لاستیکی

  • validate


    تایید اعتبار

  • OK


    خوب


  • باشه

  • confer a right to


    اعطای حق به


  • اختیار دادن به


  • اجازه دادن به


  • قدرت دادن به

antonyms - متضاد
  • forbid


    منع

  • prohibit


    ممنوع کرده است

  • ban


    ممنوع کردن

  • bar


    بار


  • مسدود کردن


  • مخالفت کنند

  • restrict


    محدود کردن


  • متوقف کردن

  • disqualify


    رد صلاحیت

  • interdict


    قانون شکن

  • outlaw


    منع کردن

  • proscribe


    مهار کردن

  • restrain


    انکار


  • اجازه ندادن

  • disallow


    رد کردن

  • disapprove


    مانع

  • preclude


    جلوگیری کردن


  • میخچه


  • وتو


  • سانسور

  • stymie


    غیر قانونی اعلام کنند

  • veto


    مکث

  • censor


    دبار


  • نگاه داشتن

  • halt


    نگه دارید

  • debar


    خودداری کنید

  • impede


    مخالف بودن



  • withhold



لغت پیشنهادی

curriculum

لغت پیشنهادی

woefully

لغت پیشنهادی

Latin