enable
enable - فعال کردن
verb - فعل
UK :
US :
عجز
معلول
غیر فعال کردن
توانا
این امکان را برای کسی فراهم کند که کاری را انجام دهد یا اتفاقی بیفتد
برای اینکه کسی بتواند کاری را انجام دهد یا کاری را ممکن کند
اجازه دادن یا ایجاد امکان برای کسی که به گونه ای رفتار کند که به او آسیب برساند
to make someone or something able to do something by providing whatever is necessary to achieve that aim
با فراهم کردن هر چیزی که برای رسیدن به آن هدف لازم است، کسی یا چیزی را قادر ساختن کاری انجام دهد
کسی یا چیزی را قادر به انجام کاری یا ممکن ساختن چیزی کردن
Central computer recording of transactions would enable automatic screening for multiple and unjustified claims.
ثبت رایانه مرکزی تراکنش ها امکان غربالگری خودکار برای ادعاهای متعدد و غیرموجه را فراهم می کند.
هدف اصلی ما ایجاد تغییرات و رشد سالم است.
اولاً آنها سیستمهای بزرگ را قادر میسازند تولید شوند، اما همچنان وضوح را در دستور زبان حفظ میکنند.
They've devised a series of guidelines that will enable the beauty spot to stay both commercially viable and beautiful.
آنها مجموعه ای از دستورالعمل ها را ابداع کرده اند که این نقطه زیبایی را قادر می سازد تا هم از نظر تجاری قابل دوام و هم زیبا بماند.
Beds enable the children themselves to be patients.
تخت ها خود بچه ها را قادر می سازد بیمار باشند.
این اطلاعات به تامین کننده امکان می دهد راه حلی را پیشنهاد کند که با نیازهای شما مطابقت داشته باشد.
Her husband and her children were very happy with their lives and she was successful enough to enable them to continue it.
شوهر و فرزندانش از زندگی خود بسیار راضی بودند و او آنقدر موفق بود که آنها را قادر به ادامه زندگی کند.
Recent innovations with computer aided design enable us to produce magazines which are more creative efficient and cost effective.
نوآوری های اخیر با طراحی به کمک کامپیوتر ما را قادر می سازد مجلاتی تولید کنیم که خلاقانه تر، کارآمدتر و مقرون به صرفه باشند.
Acceptance enables you not to have to hide things about yourself and to find freedom to be yourself.
پذیرش به شما این امکان را می دهد که مجبور نباشید چیزهای مربوط به خود را پنهان کنید و آزادی خود را پیدا کنید.
این برنامه جدید افراد مسن را قادر می سازد تا در کالج تحصیل کنند.
این رویکرد شرکت را قادر می سازد تا بر تجارت اصلی خود تمرکز کند.
انسولین بدن را قادر به استفاده و ذخیره قند می کند.
این ابزار کاربران را قادر می سازد تا قرار گرفتن رایانه خود را در معرض طیف گسترده ای از تهدیدات آنلاین آزمایش کنند.
یک خط قطار جدید برای دسترسی آسان تر به استادیوم
برای فعال کردن این ویژگی، به تنظیمات حساب بروید و روی امنیت کلیک کنید.
آرزوی او برای قادر ساختن همه دانش آموزان برای دستیابی به پتانسیل موسیقی خود.
این برنامه به شما امکان می دهد طرح های خود را ایجاد کرده و آنها را با دوستان خود به اشتراک بگذارید.
کاهش قیمت به دولت این امکان را می دهد که قبوض برق را کاهش دهد.
این نمودار روند تولید کاغذ را نشان می دهد./این نمودار نحوه ساخت کاغذ را نشان می دهد.
First/First of all logs are delivered to a paper mill, where the bark is removed and the wood is cut into small chips.
اول/ اول از همه، کنده ها به کارخانه کاغذ تحویل داده می شوند، جایی که پوست آن جدا می شود و چوب به تراشه های کوچک بریده می شود.
بعد/دوم، تراشههای چوب یا با استفاده از مواد شیمیایی یا در دستگاه خمیرسازی خمیر میشوند.
Pulping breaks down the internal structure of the wood and enables/allows the natural oils to be removed.
خمیرسازی ساختار داخلی چوب را می شکند و روغن های طبیعی را قادر می سازد/اجازه می دهند.
Once/After the wood has been pulped, the pulp is bleached in order to remove impurities. /…is bleached so that impurities can be removed.
یک بار/بعد از خمیر شدن چوب، خمیر را سفید می کنند تا ناخالصی ها از بین برود. /...سفید می شود تا ناخالصی ها از بین برود.
The next stage is to feed the pulp into the paper machine where it is mixed with water and then poured onto a wire conveyor belt.
مرحله بعدی این است که خمیر را به دستگاه کاغذ وارد کنید، در آنجا با آب مخلوط شده و سپس روی نوار نقاله سیمی ریخته می شود.
As the pulp travels along the conveyor belt the water drains away. This causes the solid material to sink to the bottom forming a layer of paper.
همانطور که خمیر در امتداد تسمه نقاله حرکت می کند، آب تخلیه می شود. این باعث می شود مواد جامد به پایین فرو برود و لایه ای از کاغذ را تشکیل دهد.
At this point the new paper is still wet so it is passed between large heated rollers, which press out the remaining water and simultaneously dry the paper/…dry the paper at the same time.
در این مرحله، کاغذ جدید هنوز مرطوب است، بنابراین بین غلتکهای بزرگ گرم شده عبور داده میشود، که آب باقیمانده را فشار میدهد و همزمان کاغذ را خشک میکند/… کاغذ را در همان زمان خشک میکند.
The final stage is to wind the paper onto large rolls./Finally, the paper is wound onto large rolls.
مرحله آخر این است که کاغذ را روی رول های بزرگ بپیچید./در نهایت کاغذ روی رول های بزرگ پیچیده می شود.
طرح آبیاری امکان توسعه بسیاری از مزارع کوچک را فراهم کرده است.
بسیاری از انواع نرم افزارهای جاسوسی امکان ایجاد پایگاه داده از آدرس های ایمیل را فراهم می کنند.
This information enables the comparison of the performance of leading companies in the sector.
این اطلاعات امکان مقایسه عملکرد شرکت های پیشرو در این بخش را فراهم می کند.
کامپیوتری شدن باید ما را قادر سازد تا هزینه های تولید را به نصف کاهش دهیم.
ایجاد امکان یا حمایت از هر معتادی برای معتاد شدن مجدد به هر ماده مخدر اشتباه است.
والدین باید همیشه از خود بپرسند که آیا امکان استفاده از مواد مخدر را برای فرزندشان فراهم می کنند یا خیر.
پس انداز کافی در حال حاضر به شما امکان می دهد تا به راحتی بازنشسته شوید.
این نرم افزار ما را قادر می سازد تا سفارشات را با کارایی بیشتری پیگیری کنیم.
Recent technology has enabled the development of cheaper digital radios.
فن آوری های اخیر توسعه رادیوهای دیجیتال ارزان تر را امکان پذیر کرده است.
authoriseUK
autoriseUK
authorizeUS
autorizeUS
تحریم
اجازه
entitle
حق داشتن
مجوز
empower
قدرت دادن
warrant
حکم
accredit
اعتبار
licenseUK
مجوز انگلستان
واجد شرایط شدن
تایید
certify
گواهی کند
کمیسیون
consent
رضایت
countenance
صورت
delegate
نماینده
endorse
تایید و امضا
legaliseUK
قانونی کردن انگلستان
legalizeUS
قانونی کردن ایالات متحده
legitimiseUK
مشروعیت دادن به انگلستان
legitimizeUS
مشروعیت ایالات متحده
ratify
تصویب کنید
rubber-stamp
مهر لاستیکی
validate
تایید اعتبار
خوب
باشه
اعطای حق به
اختیار دادن به
اجازه دادن به
قدرت دادن به
forbid
منع
prohibit
ممنوع کرده است
ممنوع کردن
بار
مسدود کردن
مخالفت کنند
restrict
محدود کردن
متوقف کردن
disqualify
رد صلاحیت
interdict
قانون شکن
outlaw
منع کردن
proscribe
مهار کردن
restrain
انکار
اجازه ندادن
disallow
رد کردن
disapprove
مانع
preclude
جلوگیری کردن
میخچه
وتو
سانسور
stymie
غیر قانونی اعلام کنند
veto
مکث
censor
دبار
نگاه داشتن
halt
نگه دارید
debar
خودداری کنید
impede
مخالف بودن
withhold