qualify
qualify - واجد شرایط شدن
verb - فعل
UK :
US :
صلاحیت
رد صلاحیت
واجد شرایط
فاقد صلاحیت
---
---
داشتن حق داشتن یا انجام کاری یا دادن این حق به کسی
برای قبولی در امتحان یا اتمام دوره تحصیلی که برای انجام کاری به آن نیاز دارید
داشتن تمام صفات لازم برای اینکه یک چیز خاص در نظر گرفته شود
if something qualifies you to do something you have the necessary skills, knowledge ability etc to do it
اگر چیزی شما را واجد شرایط انجام کاری میکند، مهارتها، دانش، توانایی و غیره لازم برای انجام آن را دارید.
رسیدن به استاندارد لازم برای ورود یا ادامه در یک مسابقه یا رویداد ورزشی
افزودن به چیزی که قبلاً گفته شد تا تأثیر یا معنای آن را محدود کند
اگر کلمه یا عبارتی برای کلمه یا عبارت دیگری واجد شرایط باشد، معنای آن را محدود یا بر آن می افزاید
to gain the qualifications needed for a particular profession etc
برای به دست آوردن شرایط لازم برای یک حرفه خاص و غیره
داشتن حق ادعای چیزی
اگر دانش یا توانایی شما صلاحیت انجام کاری را می دهد، شما را به فردی مناسب برای انجام آن تبدیل می کند
to reach a particular stage in the process of competing for the right to do something for example in a BID (=an occasion when someone offers to buy something or build or make something)
رسیدن به مرحله خاصی در روند رقابت برای حق انجام کاری، به عنوان مثال در یک BID (= موقعیتی که کسی پیشنهاد خرید چیزی، ساختن یا ساختن چیزی را می دهد)
to successfully finish a training course so that you are able to do a job; to have or achieve the necessary skills, etc.
یک دوره آموزشی را با موفقیت به پایان برسانید تا بتوانید یک کار را انجام دهید. داشتن یا دستیابی به مهارت های لازم و غیره
to have the legal right to have or do something because of the situation you are in or to cause someone to have such a right
به دلیل موقعیتی که در آن هستید، حق قانونی داشتن یا انجام کاری را داشته باشید یا باعث شوید که کسی چنین حقی داشته باشد
برای موفقیت در حضور در یک مسابقه
برای محدود کردن قدرت یا معنای یک جمله
In grammar, a word or phrase that qualifies another word or phrase limits its meaning and makes it less general
در دستور زبان، کلمه یا عبارتی که برای کلمه یا عبارت دیگری واجد شرایط است، معنای آن را محدود می کند و آن را کمتر عمومی می کند
to achieve or have the standard of skill knowledge or ability that is necessary for doing or being something or to cause someone to reach that standard
به دست آوردن یا داشتن معیاری از مهارت، دانش یا توانایی که برای انجام دادن یا بودن چیزی لازم است یا وادار کردن کسی به آن استاندارد برسد.
واجد شرایط بودن نیز به معنای داشتن حق قانونی داشتن یا انجام کاری است
to successfully finish a course of study or training or achieve the necessary skills so that you are able to do a job
یک دوره تحصیلی یا آموزشی را با موفقیت به پایان برسانید یا مهارت های لازم را به دست آورید تا بتوانید کاری را انجام دهید
to have the legal right to have or do something because of your situation or to give someone this right
حق قانونی داشتن یا انجام کاری را به دلیل موقعیت خود داشته باشید یا به کسی این حق را بدهید
او می خواست انگلیسی خود را بهبود بخشد تا بتواند به عنوان مترجم واجد شرایط شود.
اما راول برای چنین تفسیری واجد شرایط است.
He needed to shave 2 { seconds off his best 200 time to have a chance of qualifying for the Olympics.
او باید 2 { ثانیه کمتر از 200 زمان بهترین زمان خود را اصلاح کند تا شانس راهیابی به المپیک را داشته باشد.
پس انداز کنندگان باید حساب خود را به مدت پنج سال باز نگه دارند تا واجد شرایط معافیت های مالیاتی باشند.
وی اظهارات خود را با صلاحیت توصیف کرد و گفت که روند صلح مدتی طول خواهد کشید.
پس از کسب صلاحیت، او به عنوان مشاور شرکتی به بانک NatWest پیوست.
پس از احراز صلاحیت، کارگزاران سهام باید به مدت پنج سال در شرکت کار کنند.
The purpose of the expedition had to be clarified as all ventures of this sort must qualify under the Scheme's rules.
هدف اکسپدیشن باید روشن میشد، زیرا تمام سرمایهگذاریهای این نوع باید تحت قوانین طرح واجد شرایط باشند.
چقدر طول می کشد تا واجد شرایط شوید؟
او سال گذشته صلاحیت دکتری را گرفت.
او هفت سال را در رشته حقوق گذراند.
این دوره آموزشی شما را برای شغل بهتر واجد شرایط می کند.
این آزمون شما را واجد شرایط رانندگی با وسایل نقلیه سنگین می کند.
او نتوانست واجد شرایط باشد.
کره جنوبی با شکست 6-1 ایتالیا به فینال راه یافت.
آنها به جام جهانی راه یافتند.
برای واجد شرایط بودن، باید حداقل سه سال در این کشور زندگی کرده باشید.
اگر در این منطقه زندگی می کنید، واجد شرایط دریافت مجوز پارکینگ هستید.
برای واجد شرایط بودن برای بورسیه تحصیلی، دانش آموزان باید پتانسیل برتری علمی را نشان دهند.
Your educational background interests and family history are some of the things that might qualify you.
سوابق تحصیلی، علایق و سابقه خانوادگی شما برخی از مواردی است که ممکن است شما را واجد شرایط کند.
پرداخت هزینه به طور خودکار شما را واجد شرایط عضویت نمی کند.
آیا فکر می کنید این لباس برای لباس شب مناسب است؟
این یک ساختمان قدیمی است، اما آن را به عنوان یک بنای باستانی واجد شرایط نمی کند!
I want to qualify what I said earlier—I didn't mean he couldn't do the job only that he would need supervision.
من میخواهم آنچه را که قبلاً گفتهام واجد شرایط کنم - منظورم این نبود که او نمیتواند کار را انجام دهد، فقط به نظارت نیاز دارد.
در در باز، باز یک صفت واجد شرایط در است.
شما به طور خودکار واجد شرایط بازنشستگی خواهید بود.
افرادی که به دلیل ناتوانی واجد شرایط دریافت کمک هزینه هستند
عضویت در طرح شما را واجد شرایط تخفیف می کند.
برای واجد شرایط بودن باید بالای 60 سال داشته باشید.
او امیدوار است در پایان سال واجد شرایط (به عنوان وکیل) شود.
این دوره شما را واجد شرایط تدریس در هر مدرسه راهنمایی می کند.
او واجد شرایط مرخصی زایمان نیست زیرا مدت زیادی در کار خود نبوده است.
برای واجد شرایط بودن در مسابقه باید بالای 18 سال داشته باشید.
تک والد بودن شما را واجد شرایط دریافت مزایای اضافی می کند.
He thinks the fact that he's worked here longer than the rest of us qualifies him (= gives him the right) to tell us all what to do.
او فکر می کند این واقعیت که او بیشتر از بقیه در اینجا کار کرده است، او را واجد شرایط می کند (= به او حق می دهد) به همه ما بگوید که چه کار کنیم.
نیجریه اولین تیمی بود که به جام جهانی راه یافت.
انگلیس برای صعود به دور بعدی رقابت ها باید در دیدار رده بندی امشب پیروز شود.
هدف ما همیشه صعود به مرحله مقدماتی لیگ قهرمانان اروپا بوده است.
میخواهم انتقادات خود را از شکستهای مدرسه با اضافه کردن این نکته که جای بسیار خوشحال کنندهای است، توجیه کنم.
authoriseUK
autoriseUK
authorizeUS
autorizeUS
licenseUK
مجوز انگلستان
certify
گواهی کند
warrant
حکم
accredit
اعتبار
کمیسیون
licenceUS
مجوز ایالات متحده
vest
جلیقه
تحریم
charter
منشور
فعال کردن
سرمایه گذاری
empower
قدرت دادن
مجوز
endow
وقف کردن
عبور
capacitate
ظرفیت ایجاد کند
be authorisedUK
مجاز در انگلستان باشد
be authorizedUS
مجاز ایالات متحده باشد
شارژ
entrust
سپردن
consign
ارسال
entitle
حق داشتن
فراهم کند
اختیار بدهد
recognizeUS
ایالات متحده را بشناسد
endorse
تایید و امضا
تایید
تعیین کنید
delegate
نماینده
disqualify
رد صلاحیت
ممنوع کردن
debar
دبار
forbid
منع
preclude
مانع
جلوگیری کردن
اجازه
انکار
disallow
اجازه ندادن
dissatisfy
ناراضی کردن
شکست
از دست دادن
رد کردن
فاقد صلاحیت
unqualify
ملایم باشد
be lenient
آماده نباشید
be unprepared
ممنوع کرده است
prohibit
بار
مسدود کردن
interdict
متوقف کردن
منع کردن
وتو
proscribe
حذف کردن
veto
قانون شکن
exclude
تحریم
outlaw
محدود کردن
embargo
از بین بردن
restrict
مکث
obviate
جلوگیر کردن
halt
forestall