account
account - حساب
noun - اسم
UK :
US :
توصیف نوشتاری یا گفتاری که می گوید در یک رویداد یا فرآیند چه اتفاقی می افتد
ترتیبی که در آن یک بانک پول شما را ایمن نگه می دارد تا بتوانید پول بیشتری را وارد یا خارج کنید
an arrangement that you have with a shop or company which allows you to buy goods or use a service now and pay for them later
توافقی که با یک فروشگاه یا شرکت دارید که به شما امکان میدهد هماکنون کالا بخرید یا از یک سرویس استفاده کنید و بعداً هزینه آن را بپردازید.
بیانیه ای که نشان می دهد برای چیزهایی که از یک مغازه خریده اید چقدر پول بدهکار هستید
ترتیبی برای فروش کالا و خدمات به شرکت دیگری در یک دوره زمانی معین
چیزی که شما می گویید یا می نویسید که جزئیاتی را در مورد اینکه چیزی یا کسی چگونه است می دهد
an account of something that has happened which may not be true – used especially when people are telling each other about something
گزارشی از اتفاقی که ممکن است درست نباشد - به ویژه زمانی که مردم در مورد چیزی به یکدیگر می گویند استفاده می شود
a written or spoken account of a situation or event giving people the information they need especially after studying something as part of your job
گزارش کتبی یا گفتاری از یک موقعیت یا رویداد، دادن اطلاعات مورد نیاز افراد، به ویژه پس از مطالعه چیزی به عنوان بخشی از شغل شما
a particular person’s account of an event which is different from the account that another person gives
گزارش یک شخص خاص از یک رویداد، که با گزارشی که شخص دیگری ارائه می دهد متفاوت است
an arrangement between a bank and a customer that allows the customer to pay in and take out money; BANK ACCOUNT
توافقی بین یک بانک و یک مشتری که به مشتری اجازه می دهد پول را وارد و خارج کند. حساب بانکی
کلماتی که روی چک نوشته شده است تا نشان دهد حسابی که به آن مربوط است بسته شده است
رکوردی که بخش خاصی از امور مالی یک کسب و کار را نشان می دهد
the complete set of records showing money coming into and going out of a business its profits, and its financial situation
مجموعه کاملی از سوابق که ورود و خروج پول از یک تجارت، سود و وضعیت مالی آن را نشان می دهد
بخش یک شرکت که با حساب های آن سروکار دارد
an arrangement between a buyer and a seller for payment to be made some time after the buyer receives the goods or services
توافقی بین خریدار و فروشنده برای پرداخت مدتی پس از دریافت کالا یا خدمات توسط خریدار انجام شود.
به عنوان بخشی از کل مبلغی که باید پرداخت شود پرداخت می شود
بعدا پرداخت شود
an organization that is a regular client of a company especially an ADVERTISING AGENCY
سازمانی که مشتری دائمی یک شرکت، به ویژه یک آژانس تبلیغاتی است
an arrangement with a bank to keep your money there and to allow you to take it out when you need to
توافقی با یک بانک که پول شما را در آنجا نگه دارد و به شما اجازه دهد در صورت نیاز آن را خارج کنید
شرح کتبی یا گفتاری یا ثبت یک رویداد
همانطور که اکثر مردم گفته اند
اگر چیزی به روایت خودتان درست است، آنچه می گویید درست است، هرچند آن را ثابت نکرده اید
به خاطر چیزی
قراردادی با یک مغازه یا تجارت که به شما امکان می دهد چیزهایی بخرید و بعداً هزینه آنها را بپردازید
مشتری که با یک شرکت تجارت می کند
an arrangement to use a social media website or internet service by a particular person who gives their name and some personal details
ترتیبی برای استفاده از وبسایت رسانههای اجتماعی یا خدمات اینترنتی توسط شخص خاصی که نام و برخی از جزئیات شخصی خود را ارائه میکند
مهم نبودن
فکر کردن به کسی یا چیزی به روشی که گفته شد
پولی که در بانک یا سازمان دیگری نگهداری می شود که می توانید آن را اضافه کنید یا پس بگیرید
An account is also an arrangement with a store or a company that allows you to buy things and pay for them later
حساب همچنین یک توافق با یک فروشگاه یا یک شرکت است که به شما امکان می دهد چیزهایی بخرید و بعداً هزینه آنها را بپردازید
a written or spoken description of an event
توصیف نوشتاری یا گفتاری یک رویداد
من حساب بانکی ندارم
پول را به حساب پس اندازم واریز کردم.
یک حساب مشترک (= یک حساب به نام بیش از یک نفر)
با بانکداری اینترنتی می توانید حساب خود را به صورت آنلاین مدیریت کنید.
آیا با ما حساب کاربری دارید؟
او در یکی از بانک های آلمان حساب باز کرد.
سود ماهانه به حساب جاری صاحب حساب واریز می شود.
لطفا شماره حسابتون چیه؟
an email/a Twitter account
یک ایمیل/یک حساب توییتر
میلیون ها حساب کاربری هک شده است.
گزارش یک شاهد عینی (= توصیفی که توسط کسی که اتفاقی را دیده است ارائه شده است)
حساب دست اول/شخصی/اول شخص
آیا می توانید گزارشی از اتفاقات رخ داده برای ما ارائه دهید؟
این خاطرات حاوی شرح مفصلی از تجربیات نویسنده در چین بود.
شرح کتاب مقدس از خلقت جهان
برای انجام حساب ها
برای به روز نگه داشتن حساب ها
the accounts department
بخش حسابداری
او در حساب ها (= بخش حسابداری) کار می کند.
لطفا آن را در حساب من قرار دهید.
ما با اکثر تامین کنندگان خود حساب داریم.
وارد حساب کاربری خود شوید تا ببینید چقدر هزینه کرده اید.
مهمانان خروجی باید حساب خود را در دفتر تسویه کنند.
بهتر است هر ماه تسویه حساب کنید.
این آژانس چندین حساب مهم خود را از دست داده است.
او اصرار داشت که یک گزارش ضربتی از اتفاقات رخ داده به ما بدهد.
او گزارش ضربتی از این حادثه را برای ما ارائه کرد.
من هرگز آنجا نرفتهام، اما از هر نظر مکانی دوستداشتنی است.
به حساب خودش دوران کودکی ناخوشایندی داشت.
این تیم در این مسابقه حساب خوبی از خود ارائه کرد.
مسائل عاطفی در طول جنگ برای آنها اهمیتی نداشت.
داستان
روایت
شرح
narration
تاريخچه
chronicle
گزارش
بیانیه
نسخه
رسیتال
تفسیر
recital
به تصویر کشیدن
رکورد
portrayal
رابطه
ترسیم
نمایشگاه
delineation
ترجمه
exposition
طرح
rendition
گفتن
sketch
وقایع نگاری
telling
جزئیات
chronicling
بازگو کردن
گاهشماری
recountal
توضیح
recounting
تجسم
chronology
توصیف می کند
commentary
احساس؛ عقیده؛ گمان
detailing
recitation
depiction
describing
insignificance
بی اهمیت بودن
littleness
کوچکی
puniness
تنبیه
slightness
بی اهمیتی
smallness
در نتیجه
triviality
غیر مادی بودن
insignificancy
نادیده گرفتن
inconsequence
بی ربط بودن
immateriality
بی ارزشی
negligibility
بی اساس بودن
unimportance
ناچیز بودن
irrelevance
کوچک بودن
worthlessness
بی نتیجه بودن
insubstantiality
بیهودگی
paltriness
بی معنی بودن
pettiness
پستی
inconsequentiality
غیر قابل ملاحظه بودن
frivolity
هیچی
frivolousness
بطلان
meaninglessness
بی لیاقتی
negligibleness
ضرر - زیان
trivialness
عیب
valuelessness
measliness
inconsiderableness
nothingness
nullity
triflingness
unworthiness
disadvantage