description

base info - اطلاعات اولیه

description - شرح

noun - اسم

/dɪˈskrɪpʃn/

UK :

/dɪˈskrɪpʃn/

US :

family - خانواده
indescribable
غیر قابل توصیف
nondescript
غیر توصیفی
descriptive
توصیفی
describe
توصیف کردن
descriptively
به صورت توصیفی
google image
نتیجه جستجوی لغت [description] در گوگل
description - توضیح
example - مثال

  • برای توضیحات بیشتر لینک زیر را دنبال کنید.


  • توضیح مختصری از نرم افزار

  • The name means ‘no trees’ and it is an accurate description of the island.


    این نام به معنای بدون درخت است و توصیف دقیقی از جزیره است.

  • Police have issued a description of the gunman.


    پلیس توضیحاتی درباره مرد مسلح منتشر کرده است.

  • This is a film that defies description (= is difficult or impossible to describe).


    این فیلمی است که توصیف را به چالش می کشد (= توصیف آن دشوار یا غیرممکن است).

  • the novelist’s powers of description


    قدرت توصیف رمان نویس


  • یک درد شخصی که فراتر از توصیف است (= برای بیان با کلمات خیلی بزرگ است)

  • In the bay were boats of every description.


    در خلیج قایق هایی با هر توصیفی بود.

  • There were flying machines of all descriptions whizzing about.


    ماشین‌های پرنده‌ای با هر توصیفی وجود داشت که در اطراف ویزیت می‌کردند.

  • Their money came from trade of some description.


    پول آنها از تجارت با برخی توصیفات به دست آمد.

  • The trunk was full of medals, coins and things of that description.


    صندوق عقب پر از مدال، سکه و چیزهایی از این دست بود.

  • A child answering the description of the missing boy was found safe and well in London yesterday.


    کودکی که در حال پاسخگویی به توضیحات پسر گمشده بود، دیروز در لندن سالم و سلامت پیدا شد.

  • We're all looking for quick healthy meals, and pasta fits this description.


    همه ما به دنبال غذاهای سریع و سالم هستیم و پاستا با این توصیف مطابقت دارد.

  • It beggars belief how things could have got this bad.


    این باور را به خود جلب می کند که چگونه ممکن است اوضاع اینقدر بد شود.


  • یک گزارش به طور کلی یک توصیف عینی است تا اظهار نظر.

  • She gave us a lurid description of the birth.


    او توصیفی مبهم از تولد به ما داد.

  • She was able to provide a description of the intruder.


    او توانست توصیفی از مهاجم ارائه دهد.

  • The catalogue gives a full description of each product.


    کاتالوگ توضیحات کاملی در مورد هر محصول می دهد.

  • a vivid description of life in Ancient Rome


    شرح واضحی از زندگی در روم باستان

  • ‘Scared stiff’ is an apt description of how I felt at that moment.


    «سخت ترسیده» توصیف مناسبی از احساس من در آن لحظه است.

  • A man fitting your description was seen entering the building.


    مردی مطابق توضیحات شما در حال ورود به ساختمان دیده شد.


  • با وحشت متوجه شدم که توصیف قاتل می تواند برای من مناسب باشد.

  • Police have arrested two men matching the descriptions of the robbers.


    پلیس دو مرد را که با توضیحات سارقان مطابقت دارند دستگیر کرده است.

  • Write a description of your favourite beach.


    شرحی از ساحل مورد علاقه خود بنویسید.

  • She has given the police a very detailed/full description of the robber.


    او توضیحات بسیار دقیق/کامل از سارق را به پلیس داده است.

  • A girl answering (= matching) the description of the missing teenager was spotted in Glasgow.


    دختری در حال پاسخ دادن (= مطابقت) توصیف نوجوان گمشده در گلاسکو مشاهده شد.


  • مقاله شما حاوی توضیحات بیش از حد است و بحث کافی در مورد مسائل وجود ندارد.

  • Boats of every description were entering the harbour.


    قایق هایی با هر توصیفی وارد بندر می شدند.

  • Her beauty is beyond description.


    زیبایی او فراتر از توصیف است.

  • Your description of Della was hilarious.


    توصیف شما از دلا خنده دار بود.

  • Boats of every description (= of all types) entered the harbor.


    قایق های هر توصیفی (= از همه نوع) وارد بندر شدند.

synonyms - مترادف

  • حساب


  • توضیح

  • portrayal


    به تصویر کشیدن


  • نمایندگی


  • روایت


  • گزارش

  • depiction


    تجسم


  • جزئیات

  • narration


    مختصر


  • تعیین مشخصات

  • characterization


    تاريخچه

  • chronicle


    تفسیر

  • commentary


    ترسیم

  • delineation


    پرتره

  • explication


    خلاصه


  • داستان

  • rundown


    روشنگری


  • اطلاعات

  • elucidation


    تصویر


  • رکورد


  • بازگو کردن


  • رابطه

  • recounting


    ترجمه


  • نسخه

  • rendition


    اعلام

  • summary


    تعریف


  • declaration



  • details


  • illustration


antonyms - متضاد
  • concealment


    پنهان کاری

  • misrepresentation


    ارائه اطلاعات نادرست

  • suppression


    سرکوب

لغت پیشنهادی

ambling

لغت پیشنهادی

grammar

لغت پیشنهادی

profitability