description
description - شرح
noun - اسم
UK :
US :
غیر قابل توصیف
غیر توصیفی
توصیفی
به صورت توصیفی
یک نوشته یا گفتار که جزئیاتی را در مورد اینکه شخص یا چیزی چگونه است ارائه می دهد
چیزی که به شما می گوید چیزی یا کسی چگونه است
از همه نوع
چیزی باشد که به دلیل اندازه، کیفیت یا سطح عالی آن نمی توانید به طور دقیق توصیف کنید
بیانیه یا نوشته ای که می گوید چیزی یا کسی چگونه است
تام توضیحاتی در مورد ماشینش به پلیس داد.
She mesmerized a neighborhood gathering with a description of her transatlantic flight.
او یک گردهمایی محله را با شرح پرواز خود در اقیانوس اطلس مسحور کرد.
برای کسی که خوب میشناسید توضیحی بنویسید.
شما می توانید توضیحات دقیق محصولات را در وب سایت آنها بخوانید.
However this was not because the goods were unfit for use but rather because they included goods of a different description.
با این حال، این به این دلیل نبود که کالاها برای استفاده مناسب نبودند، بلکه به این دلیل بود که آنها شامل کالاهایی با توصیف متفاوت بودند.
Anyway Peter also had me write down some descriptions of the other members of the management committee.
به هر حال، پیتر همچنین از من خواست که برخی از توضیحات سایر اعضای کمیته مدیریت را بنویسم.
افلک مطمئناً در این توصیف قرار می گیرد.
با این حال، W غافل بود که اصلاً این توصیف در مورد کالا اعمال شده است.
The description which I had read in a recent newspaper account had struck me as infinitely ironic and strange.
شرحی که اخیراً در یکی از روزنامه ها خوانده بودم، بی نهایت کنایه آمیز و عجیب به نظرم رسیده بود.
برای توضیحات بیشتر لینک زیر را دنبال کنید.
توضیح مختصری از نرم افزار
این نام به معنای بدون درخت است و توصیف دقیقی از جزیره است.
پلیس توضیحاتی درباره مرد مسلح منتشر کرده است.
This is a film that defies description (= is difficult or impossible to describe).
این فیلمی است که توصیف را به چالش می کشد (= توصیف آن دشوار یا غیرممکن است).
the novelist’s powers of description
قدرت توصیف رمان نویس
یک درد شخصی که فراتر از توصیف است (= برای بیان با کلمات خیلی بزرگ است)
در خلیج قایق هایی با هر توصیفی بود.
ماشینهای پرندهای با هر توصیفی وجود داشت که در اطراف ویزیت میکردند.
پول آنها از تجارت با برخی توصیفات به دست آمد.
صندوق عقب پر از مدال، سکه و چیزهایی از این دست بود.
کودکی که در حال پاسخگویی به توضیحات پسر گمشده بود، دیروز در لندن سالم و سلامت پیدا شد.
همه ما به دنبال غذاهای سریع و سالم هستیم و پاستا با این توصیف مطابقت دارد.
این باور را به خود جلب می کند که چگونه ممکن است اوضاع اینقدر بد شود.
یک گزارش به طور کلی یک توصیف عینی است تا اظهار نظر.
او توصیفی مبهم از تولد به ما داد.
او توانست توصیفی از مهاجم ارائه دهد.
کاتالوگ توضیحات کاملی در مورد هر محصول می دهد.
شرح واضحی از زندگی در روم باستان
‘Scared stiff’ is an apt description of how I felt at that moment.
«سخت ترسیده» توصیف مناسبی از احساس من در آن لحظه است.
A man fitting your description was seen entering the building.
مردی مطابق توضیحات شما در حال ورود به ساختمان دیده شد.
با وحشت متوجه شدم که توصیف قاتل می تواند برای من مناسب باشد.
پلیس دو مرد را که با توضیحات سارقان مطابقت دارند دستگیر کرده است.
Write a description of your favourite beach.
شرحی از ساحل مورد علاقه خود بنویسید.
او توضیحات بسیار دقیق/کامل از سارق را به پلیس داده است.
دختری در حال پاسخ دادن (= مطابقت) توصیف نوجوان گمشده در گلاسکو مشاهده شد.
مقاله شما حاوی توضیحات بیش از حد است و بحث کافی در مورد مسائل وجود ندارد.
Boats of every description were entering the harbour.
قایق هایی با هر توصیفی وارد بندر می شدند.
زیبایی او فراتر از توصیف است.
Your description of Della was hilarious.
توصیف شما از دلا خنده دار بود.
قایق های هر توصیفی (= از همه نوع) وارد بندر شدند.
حساب
توضیح
portrayal
به تصویر کشیدن
نمایندگی
روایت
گزارش
depiction
تجسم
جزئیات
narration
مختصر
تعیین مشخصات
characterization
تاريخچه
chronicle
تفسیر
commentary
ترسیم
delineation
پرتره
explication
خلاصه
داستان
rundown
روشنگری
اطلاعات
elucidation
تصویر
رکورد
بازگو کردن
رابطه
recounting
ترجمه
نسخه
rendition
اعلام
summary
تعریف
declaration
details
illustration
concealment
پنهان کاری
misrepresentation
ارائه اطلاعات نادرست
suppression
سرکوب