follow

base info - اطلاعات اولیه

follow - دنبال کردن

verb - فعل

/ˈfɑːləʊ/

UK :

/ˈfɒləʊ/

US :

family - خانواده
follower
دنباله رو
following
ذیل
google image
نتیجه جستجوی لغت [follow] در گوگل
description - توضیح
example - مثال
  • Follow me please.


    لطفا دنبالم بیا.

  • He followed her into the house.


    به دنبال او وارد خانه شد.

  • They were followed down the street by a bunch of photographers.


    تعدادی عکاس در خیابان تعقیبشان کردند.

  • Wherever she led, they followed.


    هر جا که او رهبری می کرد، دنبال می کردند.

  • Sam walked in with the rest of the boys following closely behind.


    سام وارد شد و بقیه پسرها از نزدیک دنبالش می آمدند.

  • I think we're being followed.


    من فکر می کنم ما تحت تعقیب هستیم.

  • Police followed the car along Station Road where it mounted the kerb again.


    پلیس خودرو را در امتداد جاده ایستگاه تعقیب کرد و در آنجا دوباره به حاشیه سوار شد.

  • As she walked home she had the feeling she was being followed.


    وقتی به خانه می رفت، این احساس را داشت که او را تعقیب می کنند.

  • I remember little of the days that followed the accident.


    کمی از روزهای بعد از تصادف را به یاد دارم.

  • A period of unrest followed the president's resignation.


    پس از استعفای رئیس جمهور، دوره ای از ناآرامی ها به وجود آمد.

  • The first two classes are followed by a break of ten minutes.


    دو کلاس اول با استراحت ده دقیقه ای دنبال می شود.

  • The main course was followed by fresh fruit.


    غذای اصلی با میوه تازه دنبال شد.

  • I'll have soup and fish to follow.


    سوپ و ماهی می خورم دنبالش.


  • گزارش تفصیلی خبر به زودی متعاقبا اعلام خواهد شد.

  • There followed a short silence.


    سکوت کوتاهی به دنبال داشت.

  • The opening hours are as follows…


    ساعات کاری به شرح زیر می باشد…

  • A new proposal followed on from the discussions.


    یک پیشنهاد جدید در ادامه بحث ها دنبال شد.

  • the workers' revolts that followed in the wake of the student uprising


    شورش های کارگری که در پی قیام دانشجویی به وجود آمد


  • اطلاعات تماس خود را ارائه دهید و این را با نمایه مختصری از خودتان دنبال کنید.

  • They follow up their March show with four UK dates next month.


    آنها نمایش ماه مارس خود را با چهار قرار در بریتانیا در ماه آینده دنبال می کنند.

  • to follow rules/procedures/guidelines


    برای پیروی از قوانین / رویه ها / دستورالعمل ها

  • They said they were just following orders.


    آنها گفتند که فقط به دستورات عمل می کنند.

  • He has trouble following simple instructions.


    او در پیروی از دستورالعمل های ساده مشکل دارد.

  • Why didn't you follow my advice?


    چرا به توصیه من عمل نکردی؟

  • Turn right and follow signs to Dundee.


    به راست بپیچید و علائم را به سمت داندی دنبال کنید.

  • I never follow a recipe completely.


    من هرگز از یک دستور غذا به طور کامل پیروی نمی کنم.

  • He followed a strict diet.


    او از یک رژیم غذایی سخت پیروی کرد.


  • من دیگران را تشویق می کنم که از ما الگو بگیرند.

  • The Senate is expected to follow the lead of the House.


    انتظار می‌رود که سنا از رهبری مجلس پیروی کند.

  • We believe it is in our best interests to follow the path of economic openness and growth.


    ما معتقدیم که این به نفع ماست که مسیر باز بودن و رشد اقتصادی را دنبال کنیم.

  • The movie follows the book faithfully.


    فیلم با وفاداری کتاب را دنبال می کند.

synonyms - مترادف
antonyms - متضاد

  • رهبری


  • راهنما

  • escort


    اسکورت


  • هدایت

  • steer


    هدایت کردن


  • مستقیم

  • marshallUS


    marshallUS

  • marshalUK


    marshalUK

  • usher


    طلیعه


  • خلبان


  • گرفتن


  • آوردن

  • chaperon


    پیشخوان


  • نقطه


  • مسیر


  • برو قبل


  • راه را هدایت کند


  • راه را نشان دهد

  • sway


    تاب خوردن

  • maneuverUS


    مانور ایالات متحده

  • manoeuvreUK


    مانور انگلستان


  • فرار کن


  • نشان می دهد

  • see


    دیدن


  • راندن

  • shepherd


    شبان

  • oversee


    نظارت کند


  • نادیده گرفتن


  • مدیریت کنید

  • supervise


    نظارت


  • کمک کند

لغت پیشنهادی

woozy

لغت پیشنهادی

baseless

لغت پیشنهادی

sated