religious
religious - دینی
adjective - صفت
UK :
US :
مربوط به دین به طور کلی یا به یک دین خاص
اعتقاد راسخ به دین خود و رعایت دقیق احکام آن
مربوط به دین
مربوط به مسائل روح انسان است، نه دنیای فیزیکی
connected with God and religion and therefore treated in a special way – used especially in the following phrases
با خدا و دین مرتبط است و به همین دلیل به شیوه خاصی با آن رفتار می شود - به ویژه در عبارات زیر استفاده می شود
مربوط به مطالعه دین یا اعتقادات مذهبی
مربوط به دین نیست یا توسط یک مرجع مذهبی کنترل می شود
اعتقاد شدید به دین و اطاعت از احکام آن
داشتن اعتقاد بسیار قوی به یک دین
اعتقاد به باورها، قوانین و اعمال سنتی یک دین
کسی که باور ندارد خدا وجود دارد
کسی که معتقد است مردم نمی توانند بدانند خدا وجود دارد یا نه
داشتن اعتقاد قوی به خدا یا خدایان
مربوط به دین یا درگیر بودن با دین یا زندگی و عبادت بر اساس اعتقادات یک دین خاص
of relating to or involved with religion or living and worshiping according to the beliefs of a particular religion
از آنجایی که روز شنبه بود، او فکر کرد که باید چیز مذهبی تماشا کند.
مانند بسیاری از ویکتوریایی ها، راسکین عمیقاً مذهبی بود.
زمانی من بسیار مذهبی بودم و به کلیسا می رفتم.
برای پیگیری جدی اهداف سیاسی، آنها باید با همان افرادی کار کنند که عقاید دینی آنها با اعتقادات مذهبی آنها بیشتر مخالف است.
To pursue political objectives seriously they must work with the very people whose religious beliefs are most antithetical to their own.
مربی عقاید مذهبی خود را آشکارا با دانش آموزان در میان گذاشت.
آموزش دینی در تمامی مدارس انگلیسی اجباری است.
یک جشن مذهبی
شرکتهای ضبط میترسیدند که این آلبوم به دلایل مذهبی باعث توهین مردم شود.
برخی از مذهبی ها در حالی که مسئولیت مراقبت از برادران و خواهران مسن و بیمار خود را بر عهده دارند به جوامع کوچکتر نقل مکان کرده اند.
Some religious have moved into smaller communities whilst carrying the responsibility for caring for their own elderly and sick brothers and sisters.
روز پنجشنبه نیز از رهبران مذهبی شهادت گرفت.
او همیشه یک مرد مذهبی بوده است و فکر می کنم این به او کمک کرده است.
هوکر در مزرعه ای در می سی سی پی، از مادری عمیقاً مذهبی که تقریباً همه موسیقی ها را قبول نداشت، به دنیا آمد.
Hooker was born on a Mississippi farm to a deeply religious mother who disapproved of almost all music.
تنوع انگیزه های مذهبی همیشه برای هماهنگی بین نیکوکاران مفید نبود.
اما به واقعیتی مذهبی اشاره دارد که بسیار اساسی و جهانی است تقریباً در همه جا معادل آن یافت شده است.
But it refers to a religious reality that is so basic and so universal its equivalent has been found almost everywhere.
آنها به دلایل مذهبی شرکت نکردند.
آن چیزی را که او نوعی مراسم مذهبی می دانست به تصویر می کشید.
religious beliefs/convictions/faith
اعتقادات/اعتقادات/ایمان مذهبی
religious freedom/liberty
آزادی/آزادی مذهبی
religious traditions/practices/ceremonies
سنت ها / اعمال / مراسم مذهبی
religious institutions/organizations
نهادها/سازمان های مذهبی
تربیت دینی (= آموزش دین)
religious instruction (= instruction in a particular religion)
تعلیم دینی (= آموزش دینی خاص)
یک دستور دینی (= گروهی از مردم که در یک جامعه مذهبی زندگی می کنند)
یک اقلیت/جامعه مذهبی
وضعیت برای بسیاری از اقلیت های قومی و مذهبی همچنان خطرناک است.
religious groups/leaders
گروه های مذهبی/رهبران
religious conservatives
محافظه کاران مذهبی
در سال 2000، دولت یونان وابستگی مذهبی را از شناسنامه شهروندان حذف کرد.
objects which have a religious significance
اشیایی که دارای اهمیت مذهبی هستند
خانه مذهبی (= صومعه یا صومعه)
همسرش بسیار مذهبی است.
یک مرد عمیقا مذهبی
با اینکه مذهبی خاصی نیستم اما چند کلمه دعا زمزمه کردم.
مادرش متوجه شد که او مذهبی تر شده است.
او از جنبه های کاملا مذهبی موسیقی فاصله گرفت.
Yoga is essentially religious and not just physical.
یوگا اساساً مذهبی است و فقط جسمانی نیست.
محتوای ویژه مذهبی برنامه
مطالعات دینی و اعتقادی
او عمیقاً مذهبی است و هفته ای دو بار به کلیسا می رود.
یک تعطیلات مذهبی
او عمیقاً مذهبی است.
معنوی
مقدس
الهیاتی
theological
عبادی
devotional
الهی
divine
اعتقادی
doctrinal
کتاب مقدس
scriptural
کلیسایی
churchly
فرقه ای
sectarian
کلیسا
مقدس شده
ecclesiastical
آسمانی
sanctified
تقدیس کرد
celestial
اختصاصی
consecrated
خداپسندانه
dedicated
بهشتی
godly
پرهیزگاری
heavenly
عادل
pietistical
تفرقه افکن
righteous
تولد دوباره
sainted
ابتدایی
saintly
روحانی
hallowed
دئیستی
schismatic
وزیری
born-again
ارتدکس
canonical
پرهیزگار
clerical
deistic
ministerial
orthodox
pietistic
secular
سکولار
antireligious
ضد مذهبی
faithless
بی ایمان
godless
بی خدا
impious
بی دین
irreligious
غیر مذهبی
nonreligious
ناسزا
profane
نامقدس
ungodly
مدنی
unholy
اگنستیک
مذهبی
agnostic
بد
areligious
غیر اخلاقی
evil
گناهکار
immoral
پست
sinful
شریر
unsacred
زمانی
vile
دنیوی
wicked
قرار دادن
temporal
تقدیس نشده
worldly
زمینی
لایک
unconsecrated
بی خدایی
unsanctified
آمریکا مشکوک
earthly
بدبین انگلستان
laic
مواد
atheistic
skepticalUS
scepticalUK
unbelieving