record

base info - اطلاعات اولیه

record - رکورد

noun - اسم

/ˈrekərd/

UK :

/ˈrekɔːd/

US :

family - خانواده
recorder
ضبط کننده
recording
ضبط کردن
unrecorded
ثبت نشده
record
رکورد
google image
نتیجه جستجوی لغت [record] در گوگل
description - توضیح
example - مثال
  • You should keep a record of your expenses.


    شما باید هزینه های خود را ثبت کنید.

  • medical/dental records


    سوابق پزشکی/دندانپزشکی

  • It was the worst flood since records began.


    این بدترین سیل از زمان شروع ثبت بود.

  • According to official records, there were 21 murders in the city that year.


    طبق اسناد رسمی در آن سال 21 قتل در این شهر رخ داد.

  • Last summer was the wettest on record.


    تابستان گذشته مرطوب ترین تابستان تاریخ بود.


  • افرادی که هیچ اثری در اسناد تاریخی به جا نمی گذارند (= اسناد مکتوب که شواهدی در مورد گذشته ارائه می دهند)

  • She holds the world record for the 100 metres.


    او رکورد جهانی 100 متر را در اختیار دارد.


  • شکستن رکورد (= دستیابی به نتیجه ای بهتر از آنچه قبلاً بوده است)


  • برای ثبت یک رکورد جدید

  • There was a record number of candidates for the post.


    تعداد نامزدهای این پست رکورددار بود.

  • I got to work in record time.


    در زمان رکوردی دست به کار شدم.

  • The UK's biggest banks made record profits last year.


    بزرگترین بانک های بریتانیا در سال گذشته به سودهای بی سابقه ای دست یافتند.

  • Unemployment has reached a record high (= the highest level ever).


    بیکاری به بالاترین سطح (= بالاترین سطح تاریخ) رسیده است.

  • The airline has a good safety record.


    این شرکت هواپیمایی سابقه ایمنی خوبی دارد.

  • The report criticizes the government's record on housing.


    در این گزارش از عملکرد دولت در زمینه مسکن انتقاد شده است.

  • He has an impressive record of achievement.


    او رکورد قابل توجهی در موفقیت دارد.

  • Fossil records suggest that the region was covered in water until relatively recently.


    سوابق فسیلی نشان می دهد که این منطقه تا همین اواخر پوشیده از آب بوده است.

  • evidence in the geological record


    شواهد موجود در پرونده زمین شناسی

  • This period of barbarian rule is poorly represented in the archaeological record.


    این دوره از حکومت بربرها در پرونده های باستان شناسی ضعیف نشان داده شده است.

  • Does he have a record?


    آیا او سابقه دارد؟

  • teenagers with a criminal record


    نوجوانان دارای سابقه کیفری


  • برای پخش یک رکورد


  • یک مجموعه رکورد

  • a record company (= one which produces and sells records)


    یک شرکت ضبط (= شرکتی که رکوردها را تولید و می فروشد)

  • They released their first record in 1963.


    آنها اولین آلبوم خود را در سال 1963 منتشر کردند.

  • The band had a hit record in 1973.


    این گروه در سال 1973 رکورد موفقی داشت.

  • His new record is available on CD or as a download.


    آلبوم جدید او به صورت سی دی یا دانلود موجود است.

  • Just for the record I would like to clarify something my colleague said earlier.


    فقط برای ثبت، می خواهم چیزی را که همکارم قبلاً گفته بود روشن کنم.


  • و برای ثبت، او آخرین کسی است که می خواهم بپرسم.

  • I hate sounding like a broken record but I have to say again we must do more to help.


    من از شنیدن صدای شکسته متنفرم، اما باز هم باید بگویم، ما باید بیشتر کمک کنیم.

  • Strictly off the record some members of staff will have to be made redundant.


    به‌طور اکیداً غیرقانونی، برخی از کارکنان باید اخراج شوند.

synonyms - مترادف

  • حساب


  • گزارش

  • chronicle


    تاريخچه


  • سند


  • فایل

  • annals


    سالنامه ها

  • documentation


    مستندات


  • ثبت نام

  • archive


    بایگانی

  • diary


    دفتر خاطرات


  • شواهد و مدارک


  • مجله

  • log


    ورود به سیستم

  • annal


    سالانه

  • dossier


    پرونده

  • minutes


    دقایق


  • توجه داشته باشید

  • transcript


    رونوشت

  • catalogUS


    کاتالوگ ایالات متحده

  • catalogueUK


    کاتالوگ انگلستان


  • تاریخ

  • memoir


    خاطرات

  • transaction


    معامله

  • transcripts


    متن

  • almanac


    سالنامه


  • داده ها

  • deed


    سند - سند قانونی


  • ابزار

  • registry


    ثبت


  • اسکریپت

  • transcription


    رونویسی

antonyms - متضاد

  • ضرر - زیان

لغت پیشنهادی

one-of-a-kind

لغت پیشنهادی

appall

لغت پیشنهادی

tattered