trace
trace - پی گیری
verb - فعل
UK :
US :
برای یافتن کسی یا چیزی که با جستجوی دقیق آنها ناپدید شده است
پیدا کردن منشأ زمانی که چیزی شروع شد یا از کجا آمده است
مطالعه یا توصیف تاریخ، توسعه یا پیشرفت چیزی
to copy a drawing map etc by putting a piece of transparent paper over it and then drawing the lines you can see through the paper
برای کپی کردن یک نقاشی، نقشه و غیره با گذاشتن یک تکه کاغذ شفاف روی آن و سپس کشیدن خطوطی که می توانید از طریق کاغذ ببینید
کشیدن خطوط واقعی یا خیالی روی سطح چیزی، معمولاً با انگشت یا پا
علامت کوچکی که نشان می دهد کسی یا چیزی وجود داشته یا وجود داشته است
مقدار بسیار کمی از کیفیت، احساس، ماده و غیره که به سختی قابل مشاهده یا مشاهده است
جستجو برای یافتن اینکه یک تماس تلفنی از کجا آمده است، با استفاده از تجهیزات الکترونیکی خاص
the mark or pattern made on a screen or on paper by a machine that is recording an electrical signal
علامت یا الگوی ساخته شده روی صفحه یا روی کاغذ توسط ماشینی که سیگنال الکتریکی را ضبط می کند
one of the two pieces of leather rope etc by which a cart or carriage is fastened to an animal pulling it
یکی از دو تکه چرم، طناب و غیره که توسط آن گاری یا کالسکه به حیوانی که آن را می کشد بسته می شود.
برای یافتن کسی یا چیزی که گم شده است
پیدا کردن منشأ چیزی
کشف علل یا منشاء چیزی با بررسی روشی که در آن ایجاد شده است
برای توصیف راهی که در آن چیزی توسعه یافته است
to copy a drawing or pattern etc. by drawing over its lines through a thin piece of transparent paper
برای کپی کردن یک طرح یا الگو و غیره با کشیدن روی خطوط آن از طریق یک تکه کاغذ شفاف نازک
برای کشیدن یک شکل با نشان دادن خطوط اصلی یا بیرونی
نشانه ای از اینکه چیزی اتفاق افتاده یا وجود داشته است
an act of finding information about something electronically, or the record of the information found in this way
اقدامی برای یافتن اطلاعات در مورد چیزی به صورت الکترونیکی یا ثبت اطلاعاتی که از این طریق پیدا شده است
مقدار بسیار کمی
برای یافتن کسی یا چیزی با جستجوی دقیق
ردیابی چیزی نیز به معنای کشف علت یا منشأ آن است
ردیابی چیزی نیز به معنای توصیف روش توسعه آن است
برای کپی کردن یک طرح، الگو و غیره با کشیدن خطوط آن بر روی کاغذ نازکی که روی آن قرار داده شده است.
مقدار یا درجه بسیار ناچیز
علامت یا نشانه ای که نشان می دهد چیزی اتفاق افتاده یا وجود داشته است
دنبال کردن حرکات، پیشرفت یا پیشرفت چیزی
برای پیدا کردن کسی یا چیزی
فرآیند جستجو برای چیزی که گم شده است
دانش آموز دیگر ردیابی نشده است.
Police are trying to trace a red van, which several witnesses reported seeing near the scene of the crime.
پلیس در حال تلاش برای ردیابی یک ون قرمز رنگ است که چندین شاهد از مشاهده آن در نزدیکی صحنه جنایت خبر دادند.
فیلیپس برای ردیابی دخترش که دو ماه ناپدید شده بود، یک کارآگاه خصوصی استخدام کرد.
ما سرانجام او را به آدرسی در شیکاگو ردیابی کردیم.
من نتوانستم نامه ای را که شما ذکر کردید ردیابی کنم.
او می توانست شجره نامه اش را به قرن شانزدهم ردیابی کند.
The leak was eventually traced to a broken seal.
نشت در نهایت به یک مهر و موم شکسته ردیابی شد.
The police traced the call (= used special electronic equipment to find out who made the phone call) to her ex-husband's number.
پلیس ردیابی تماس (= از تجهیزات الکترونیکی ویژه برای فهمیدن اینکه چه کسی تماس تلفنی برقرار کرده است) با شماره شوهر سابق او ردیابی کرد.
کتاب او تاریخ شهر را از زمان ساکسون تا به امروز دنبال می کند.
او خطی را در شن ها ردیابی کرد.
او مسیر را روی نقشه ردیابی کرد.
قطره اشکی روی گونه اش راه افتاد.
با انگشتش به آرامی خطوط صورتش را ردیابی کرد.
The stolen paintings have been successfully traced to a London warehouse.
نقاشی های دزدیده شده با موفقیت در یک انبار لندن ردیابی شدند.
پلیس در حال ردیابی صاحبان خودرویی است که در نزدیکی محل حادثه پارک شده است.
ردیابی ریشه های این رسم دشوار است.
کلمات در طول قرن ها معانی اکتسابی پیدا کرده اند که به راحتی در فرهنگ لغت یافت نمی شود.
پلیس در حال تلاش برای ردیابی مادر نوزاد تازه متولد شده ای است که در خارج از بیمارستان رها شده بود.
Attempts to trace the whereabouts of a man seen leaving the scene of the crime have so far been unsuccessful.
تلاش برای ردیابی محل اختفای مردی که در حال ترک صحنه جنایت دیده شده است تاکنون ناموفق بوده است.
سرانجام دختر گمشده آنها در منچستر (= پیدا شد).
شرکت تلفن قادر به ردیابی تماس نبود.
هنوز هیچ کس نتوانسته است منبع این شایعات را ردیابی کند.
شیوع مسمومیت غذایی در برخی از صدف های آلوده ردیابی شد.
او سابقه خانوادگی خود را به قرن هفدهم بازمی گرداند.
The practice of giving eggs at Easter can be traced back to (= first happened in) festivals in ancient China.
عادت دادن تخم مرغ در عید پاک را می توان به جشنواره های چین باستان (= اولین بار در آن اتفاق افتاد) ردیابی کرد.
این فیلم وقایع منتهی به انقلاب روسیه در سال 1917 را دنبال می کند.
این تصویر را خودتان کشیدید یا آن را دنبال کردید؟
او یاد گرفت که نام خود را با ردیابی حروف بنویسد.
کودک در حال ردیابی الگوهای درون/روی ماسه با چوب بود.
او سعی کرد تمام آثار جنایت خود را پنهان کند.
وقتی او از خانه نقل مکان کرد، هیچ اثری از حضور در آنجا باقی نگذاشت.
کیف پول من چند روزی است که گم شده و هیچ اثری از آن پیدا نمی کنم.
به نظر می رسد که او بدون (الف) اثری ناپدید شده است (= هیچ کس نمی داند کجاست).
شرکت تلفن ردی از تماس گذاشت.
دست زدن به
hint
اشاره
بیت
سایه
پیشنهاد
suspicion
سوء ظن
رها کردن
speck
لکه. خال
نقطه
trifle
چیز جزیی
whiff
بو کردن
crumb
خرده نان
dash
خط تیره
shred
خرد کردن
streak
خط
tinge
ته رنگ
نفس
intimation
تلقین
nuance
تفاوت ظریف
smidgen
کوچک
tincture
تنتور
fragment
قطعه
glimmer
با روشنایی ضعیف تابیدن
iota
یوتا
jot
بچه
tad
آس
ace
ضربه زدن
dab
درام
dram
دریبلت
driblet
سوسو زدن
flicker