tear

base info - اطلاعات اولیه

tear - اشک

N/A - N/A

ter

UK :

teər

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [tear] در گوگل
description - توضیح
example - مثال

  • باید خیلی مراقب کتاب های به این قدیمی باشید چون کاغذ خیلی راحت پاره می شود.

  • I tore my skirt on the chair as I stood up.


    همان طور که بلند شدم دامنم را روی صندلی پاره کردم.

  • A couple of pages had been torn out of/from the book.


    چند صفحه از کتاب/از کتاب کنده شده بود.

  • He went tearing along the road after the bus.


    بعد از اتوبوس در حال پارگی در جاده بود.

  • The Sox finished the season on a tear winning 70% of their last 66 games.


    ساکس فصل را با اشک به پایان رساند و 70 درصد از 66 بازی اخیر خود را برد.

  • The markets took off on a tear and rarely looked back for another nine years.


    بازارها با اشک در آمدند و به ندرت تا 9 سال دیگر به گذشته نگاه می کردند.

  • tears of remorse/regret/happiness/joy/laughter


    اشک پشیمانی / پشیمانی / شادی / شادی / خنده

  • Did you notice the tears in his eyes when he talked about Diane?


    آیا وقتی در مورد دایان صحبت می کرد به اشک در چشمان او توجه کردید؟

  • Why do arguments with you always reduce me to tears (= make me cry)?


    چرا مشاجره با تو همیشه اشک مرا در می آورد (= گریه ام می گیرد)؟

  • I won't shed (any) tears (= I will not be unhappy) when he goes, I can tell you!


    من (هیچ) اشک نمی ریزم (= ناراضی نمی شوم) وقتی او می رود، می توانم بگویم!

  • I found him in tears in his bedroom.


    او را در حالی که اشک می ریخت در اتاق خوابش پیدا کردم.

  • Why do our eyes tear when we're cutting onions?


    چرا وقتی پیاز را می بریم چشمانمان اشک می ریزد؟

  • By the end of the movie I had tears in my eyes (= I was ready to cry).


    در پایان فیلم اشک در چشمانم حلقه زد (= آماده گریه بودم).

  • The boy had lost his money and was in tears (= crying).


    پسر پولش را از دست داده بود و اشک می ریخت (= گریه می کرد).

  • I caught my shirt on a nail and tore the sleeve.


    پیراهنم را روی میخ گرفتم و آستینش را پاره کردم.

  • I tore a hole in my sleeve.


    یه سوراخ تو آستینم پاره کردم

  • Several pages had been torn out of the book.


    چند صفحه از کتاب کنده شده بود.

  • She tore off a strip of bandage and wrapped it around the wound.


    نواری از باند را پاره کرد و دور زخم پیچید.

  • He angrily tore the letter up (= into small pieces).


    با عصبانیت نامه را پاره کرد (= به قطعات کوچک).

  • They tore down (= destroyed) the old building.


    بنای قدیمی را خراب کردند (= ویران کردند).

  • fig. The political situation threatened to tear the country apart.


    شکل. وضعیت سیاسی کشور را تهدید می کرد که از هم پاشیده شود.

  • She was late and went tearing around the house looking for her car keys.


    او دیر کرده بود و به دنبال کلید ماشینش می گشت و خانه را پاره می کرد.

  • There’s a tear in the lining of my coat.


    آستر کتم پاره شده است.

synonyms - مترادف
  • shred


    خرد کردن

  • rip


    پاره كردن


  • نوار

  • tatter


    پاره شدن

  • rip up


    پاره کردن

  • pull to pieces


    تکه تکه کردن

  • rive


    رودخانه

  • ribbon


    روبان

  • rend


    رها کردن

  • cut


    برش

  • sliver


    تراشیدن

  • shave


    شکافتن

  • cleave


    جدا کردن

  • carve


    جداسازی

  • sunder


    تشریح

  • sever


    ترکش

  • dissect


    تکه

  • splinter


    قطع کردن



antonyms - متضاد

لغت پیشنهادی

sizable

لغت پیشنهادی

airspeed

لغت پیشنهادی

application