pain
pain - درد
noun - اسم
UK :
US :
احساسی که وقتی بخشی از بدنتان درد می کند دارید
احساس ناراحتی که هنگام غمگینی، ناراحتی و غیره دارید
احساس زمانی که بخشی از بدن شما درد می کند
a continuous pain especially one that is not very bad. Most commonly used in compounds such as headache, toothache, and backache
یک درد مداوم، به خصوص دردی که خیلی بد نیست. بیشتر در ترکیباتی مانند سردرد، دندان درد و کمردرد استفاده می شود
یک درد خفیف ناگهانی که می آید و سپس به سرعت ناپدید می شود
احساس ناراحتی در بدن یا درد خفیف
احساس درد شدید یا موقعیتی که در آن درد زیادی احساس می کنید
درد مداوم جسمی یا روحی، که شخص را بسیار ناراضی می کند
احساس رنج فیزیکی ناشی از آسیب یا بیماری
رنج عاطفی یا روانی
اگر چیزی شما را آزار می دهد، باعث ناراحتی و ناراحتی شما می شود
a bad or unpleasant physical feeling often caused by injury or illness that you want to stop or an emotional feeling of this type
یک احساس بد یا ناخوشایند فیزیکی، اغلب ناشی از آسیب یا بیماری، که میخواهید آن را متوقف کنید، یا یک احساس عاطفی از این نوع
آنها به سادگی به ما می گویند که یک نفر آرزوها، دردها و دردهای بسیار خاصی دارد.
دوربان در کالج از سردرد و درد در بازوها و پاهایش رنج می برد
لذت ها و دردسرهای تلاش برای کسب درآمد به عنوان نویسنده
در حین عمل هیچ دردی احساس نخواهید کرد.
لیز خوردن دیسک می تواند باعث کمردرد شدید شود.
او به دکتر گفت که از درد قفسه سینه رنج می برد.
داش سرش را بین دستانش گرفت، انگار درد داشت.
These are the truly intractable pains and they are called intractable because they respond to no known form of therapy.
اینها دردهای واقعاً غیرقابل درمان هستند و به آنها غیرقابل درمان می گویند زیرا به هیچ شکل شناخته شده ای از درمان پاسخ نمی دهند.
وقتی درد زایمان شروع شد، کری مجبور شد خودش را به بیمارستان برساند.
دو روز بعد جیمی پس از امتناع از خوردن غذا و شکایت از درد معده در بیمارستان بستری شد.
این دارو اغلب برای کاهش درد بیماران سرطانی در حال مرگ استفاده می شود.
با گذشت زمان، درد معمولا کاهش می یابد و از بین می رود، اما ممکن است چند ماه تا چند سال طول بکشد.
درد بدتر می شود.
It is state officials who are responsible for finding victims and easing their pain with financial help.
این مقامات دولتی هستند که مسئول یافتن قربانیان و کاهش درد آنها با کمک مالی هستند.
در صورت بروز درد یا علائم غیرعادی با پزشک مشورت کنید.
فریاد درد
واضح بود که او درد زیادی داشت.
وقتی روی زانو افتاد از درد فریاد زد.
درد شدیدی در زانویش احساس کرد.
chronic/acute/severe pain
درد مزمن/حاد/شدید
بیمارانی که از کمردرد رنج می برند
stomach/chest/abdominal/back pains
معده / قفسه سینه / شکم / کمر درد
با افزایش سن، درد و درد بیشتری پیدا می کنید.
این جزوه حاوی اطلاعاتی در مورد تسکین درد در حین زایمان است.
این کرم باید به تسکین درد کمک کند.
این قرص ها باید درد را کاهش دهند.
احساس/تجربه/تحمل درد
ایجاد درد برای هر حیوانی اشتباه است.
I was able to learn pain management techniques.
من توانستم تکنیک های مدیریت درد را یاد بگیرم.
درد جدایی
چندین سال طول کشید تا او درد از دست دادن شغل خود را پشت سر بگذارد.
من هرگز قصد نداشتم درد او را ایجاد کنم.
لذت ها و دردهای پیری
زندگی پر از درد و رنج
او زمانی که حالش بد است می تواند واقعاً دردناک باشد.
فقط برای یک جلسه باید این همه راه را طی کرد، دردناک است.
آنها موظف بودند سطح آلودگی را کاهش دهند و در صورت نافرمانی، 10000 پوند جریمه خواهند داشت.
آن مرد گردن درد دارد!
این برای او دردناک بود که می بیند همسر سابقش با خوشحالی ازدواج کرده است.
سارقان با شکستن شیشه در وارد شدند.
آیا می توانید دردی احساس کنید؟
هنگام عبور از خط پایان، صورتش از درد در هم پیچید.
آستانه درد بسیار پایینی دارم.
اگر درد ادامه داشت، به پزشک مراجعه کنید.
یک چشمش درد سوزشی داشت.
دردها مدت کوتاهی پس از شروع کار او به عنوان باغبان شروع شد.
ache
درد
sting
نیش
soreness
ضربان
throb
ضربان دار
throbbing
پیچ خوردگی
twinge
هوشمند سازی
smarting
نیش زدن
pang
اسپاسم
pricking
صدمه
spasm
دردناک
چاقو زدن
aching
گرفتگی
stinging
درد و ناراحتی
stab
کوک
cramp
تحریک
discomfort
درد تیراندازی
stitch
لطافت
irritation
شکنجه
خفه کردن
tenderness
کوبیدن
excruciation
شلیک
niggle
سفتی، سختی
pounding
سوزن سوزن شدن
prick
احساس دردناک
گلو
stiffness
صدمه زدن
tingle
throe
hurting
painful sensation
لذت
سرگرم کننده
enjoyment
لذت بردن
indulgence
زیاده خواهی
luxury
لوکس
thrill
هیجان
راحتی
سرگرمی
gratification
رضایت
relaxation
آرامش
revelry
عیاشی
titillation
کاشت
amusement
تفریحی
decadence
انحطاط
delight
لذت بسیار
hedonism
لذت گرایی
leisure
اوقات فراغت
sensuality
حسی
turn-on
روشن کن
delectation
دلپذیری
recreation
خود ارضایی
relish
تسکین
self-indulgence