pain

base info - اطلاعات اولیه

pain - درد

noun - اسم

/peɪn/

UK :

/peɪn/

US :

family - خانواده
pained
دردناک
painful
بدون درد
painless
درد
pain
---
painfully
---
painlessly
---
google image
نتیجه جستجوی لغت [pain] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [pain] در گوگل
description - توضیح

  • احساسی که وقتی بخشی از بدنتان درد می کند دارید

  • the feeling of unhappiness you have when you are sad upset etc


    احساس ناراحتی که هنگام غمگینی، ناراحتی و غیره دارید


  • احساس زمانی که بخشی از بدن شما درد می کند

  • a continuous pain especially one that is not very bad. Most commonly used in compounds such as headache, toothache, and backache


    یک درد مداوم، به خصوص دردی که خیلی بد نیست. بیشتر در ترکیباتی مانند سردرد، دندان درد و کمردرد استفاده می شود

  • a sudden slight pain that comes and then disappears quickly


    یک درد خفیف ناگهانی که می آید و سپس به سرعت ناپدید می شود

  • an uncomfortable feeling in your body or a slight pain


    احساس ناراحتی در بدن یا درد خفیف


  • احساس درد شدید یا موقعیتی که در آن درد زیادی احساس می کنید

  • continuous physical or mental pain which makes someone very unhappy


    درد مداوم جسمی یا روحی، که شخص را بسیار ناراضی می کند

  • a feeling of physical suffering caused by injury or illness


    احساس رنج فیزیکی ناشی از آسیب یا بیماری

  • emotional or mental suffering


    رنج عاطفی یا روانی

  • If something pains you it causes you to feel sad and upset


    اگر چیزی شما را آزار می دهد، باعث ناراحتی و ناراحتی شما می شود


  • یک احساس بد یا ناخوشایند فیزیکی، اغلب ناشی از آسیب یا بیماری، که می‌خواهید آن را متوقف کنید، یا یک احساس عاطفی از این نوع

  • They simply tell us that some one has some very specific desires, aches and pains.


    آنها به سادگی به ما می گویند که یک نفر آرزوها، دردها و دردهای بسیار خاصی دارد.

  • In college Durban began to suffer from headches and pain in his arms and legs


    دوربان در کالج از سردرد و درد در بازوها و پاهایش رنج می برد

  • the pleasures and pains of trying to earn money as a writer


    لذت ها و دردسرهای تلاش برای کسب درآمد به عنوان نویسنده

  • You won't feel any pain during the operation.


    در حین عمل هیچ دردی احساس نخواهید کرد.

  • A slipped disc can cause severe back pain.


    لیز خوردن دیسک می تواند باعث کمردرد شدید شود.

  • He told the doctor he was suffering from chest pains.


    او به دکتر گفت که از درد قفسه سینه رنج می برد.

  • Dash put his head in his hands, as if in pain.


    داش سرش را بین دستانش گرفت، انگار درد داشت.

  • These are the truly intractable pains and they are called intractable because they respond to no known form of therapy.


    اینها دردهای واقعاً غیرقابل درمان هستند و به آنها غیرقابل درمان می گویند زیرا به هیچ شکل شناخته شده ای از درمان پاسخ نمی دهند.

  • Kerry had to drive herself to the hospital when the labor pains began.


    وقتی درد زایمان شروع شد، کری مجبور شد خودش را به بیمارستان برساند.

  • Two days later after refusing to eat and complaining of stomach pain Jimmy was hospitalized.


    دو روز بعد جیمی پس از امتناع از خوردن غذا و شکایت از درد معده در بیمارستان بستری شد.

  • The drug is often used to ease the pain of dying cancer patients.


    این دارو اغلب برای کاهش درد بیماران سرطانی در حال مرگ استفاده می شود.

  • Over time the pain usually lessens and goes away but this may take several months to several years.


    با گذشت زمان، درد معمولا کاهش می یابد و از بین می رود، اما ممکن است چند ماه تا چند سال طول بکشد.

  • The pain is getting worse.


    درد بدتر می شود.

  • It is state officials who are responsible for finding victims and easing their pain with financial help.


    این مقامات دولتی هستند که مسئول یافتن قربانیان و کاهش درد آنها با کمک مالی هستند.

  • If unusual pain or symptoms occur consult physician.


    در صورت بروز درد یا علائم غیرعادی با پزشک مشورت کنید.

example - مثال

  • فریاد درد

  • She was clearly in a lot of pain.


    واضح بود که او درد زیادی داشت.

  • He screamed in pain as he fell to his knees.


    وقتی روی زانو افتاد از درد فریاد زد.

  • He felt a sharp pain in his knee.


    درد شدیدی در زانویش احساس کرد.

  • chronic/acute/severe pain


    درد مزمن/حاد/شدید

  • patients suffering from back pain


    بیمارانی که از کمردرد رنج می برند

  • stomach/chest/abdominal/back pains


    معده / قفسه سینه / شکم / کمر درد

  • You get more aches and pains as you get older.


    با افزایش سن، درد و درد بیشتری پیدا می کنید.

  • The booklet contains information on pain relief during labour.


    این جزوه حاوی اطلاعاتی در مورد تسکین درد در حین زایمان است.

  • This cream should help to relieve the pain.


    این کرم باید به تسکین درد کمک کند.

  • These pills should ease the pain.


    این قرص ها باید درد را کاهش دهند.

  • to feel/experience/suffer pain


    احساس/تجربه/تحمل درد

  • It's wrong to inflict pain on any animal.


    ایجاد درد برای هر حیوانی اشتباه است.

  • I was able to learn pain management techniques.


    من توانستم تکنیک های مدیریت درد را یاد بگیرم.

  • the pain of separation


    درد جدایی

  • It took him several years to get over the pain of losing his job.


    چندین سال طول کشید تا او درد از دست دادن شغل خود را پشت سر بگذارد.

  • I never meant to cause her pain.


    من هرگز قصد نداشتم درد او را ایجاد کنم.

  • the pleasures and pains of growing old


    لذت ها و دردهای پیری

  • a life full of pain and suffering


    زندگی پر از درد و رنج

  • She can be a real pain when she's in a bad mood.


    او زمانی که حالش بد است می تواند واقعاً دردناک باشد.

  • It's a pain having to go all that way for just one meeting.


    فقط برای یک جلسه باید این همه راه را طی کرد، دردناک است.

  • They were required to cut pollution levels, on pain of a £10 000 fine if they disobeyed.


    آنها موظف بودند سطح آلودگی را کاهش دهند و در صورت نافرمانی، 10000 پوند جریمه خواهند داشت.

  • That man's a pain in the neck!


    آن مرد گردن درد دارد!

  • It did pain him to see his ex happily married.


    این برای او دردناک بود که می بیند همسر سابقش با خوشحالی ازدواج کرده است.

  • The burglars got in by breaking a pane of glass in a door.


    سارقان با شکستن شیشه در وارد شدند.

  • Can you feel any pain?


    آیا می توانید دردی احساس کنید؟

  • His face was contorted with pain as he crossed the finish line.


    هنگام عبور از خط پایان، صورتش از درد در هم پیچید.

  • I have a very low threshold for pain.


    آستانه درد بسیار پایینی دارم.

  • If the pain persists, see your doctor.


    اگر درد ادامه داشت، به پزشک مراجعه کنید.

  • She had a burning pain in one eye.


    یک چشمش درد سوزشی داشت.

  • The pains began shortly after she started work as a gardener.


    دردها مدت کوتاهی پس از شروع کار او به عنوان باغبان شروع شد.

synonyms - مترادف
  • ache


    درد

  • sting


    نیش

  • soreness


    ضربان

  • throb


    ضربان دار

  • throbbing


    پیچ خوردگی

  • twinge


    هوشمند سازی

  • smarting


    نیش زدن

  • pang


    اسپاسم

  • pricking


    صدمه

  • spasm


    دردناک


  • چاقو زدن

  • aching


    گرفتگی

  • stinging


    درد و ناراحتی

  • stab


    کوک

  • cramp


    تحریک

  • discomfort


    درد تیراندازی

  • stitch


    لطافت

  • irritation


    شکنجه


  • خفه کردن

  • tenderness


    کوبیدن

  • excruciation


    شلیک

  • niggle


    سفتی، سختی

  • pounding


    سوزن سوزن شدن

  • prick


    احساس دردناک


  • گلو

  • stiffness


    صدمه زدن

  • tingle



  • throe


  • hurting


  • painful sensation


antonyms - متضاد

  • لذت

  • fun


    سرگرم کننده

  • enjoyment


    لذت بردن

  • indulgence


    زیاده خواهی

  • luxury


    لوکس

  • thrill


    هیجان


  • راحتی


  • سرگرمی

  • gratification


    رضایت

  • relaxation


    آرامش

  • revelry


    عیاشی

  • titillation


    کاشت

  • amusement


    تفریحی

  • decadence


    انحطاط

  • delight


    لذت بسیار

  • hedonism


    لذت گرایی

  • leisure


    اوقات فراغت

  • sensuality


    حسی

  • turn-on


    روشن کن

  • delectation


    دلپذیری

  • recreation


    خود ارضایی

  • relish


    تسکین

  • self-indulgence



لغت پیشنهادی

sneaking

لغت پیشنهادی

award

لغت پیشنهادی

gracious