truly

base info - اطلاعات اولیه

truly - براستی

adverb - قید

/ˈtruːli/

UK :

/ˈtruːli/

US :

family - خانواده
truth
حقیقت
untruth
دروغ
truthfulness
صداقت
true
درست است، واقعی
untrue
نادرست
truthful
راستگو
untruthful
صادقانه
truthfully
به دروغ
untruthfully
براستی
truly
---
google image
نتیجه جستجوی لغت [truly] در گوگل
description - توضیح

  • برای تأکید بر این که روشی که شما چیزی را توصیف می کنید واقعاً درست است استفاده می شود

  • sincerely


    خالصانه


  • به روشی دقیق یا صحیح

  • used to emphasize that what you are saying is true


    برای تاکید بر اینکه آنچه شما می گویید درست است

  • really existing; in fact


    واقعا موجود در حقیقت

  • sincerely


    برای پایان دادن به نامه استفاده می شود


  • به روشی دقیق

  • in an exact way


    بدون شک؛ قطعا


  • در حقیقت؛ به درستی؛ در واقعیت

  • actually; correctly; in reality


    Truly گاهی اوقات به جای صادقانه در انتهای نامه استفاده می شود


  • من واقعا تحت تاثیر کار شما هستم.

  • I truly am impressed with your work.


    پذیرفته شدن در دانشگاه ییل واقعاً یک موفقیت است.

  • Getting accepted into Yale is truly an accomplishment.


    در آن زمان دایانا واقعاً به پایان کار خود رسیده بود.

  • By then Diana was truly at the end of her tether.


    من واقعا معتقدم که او بی گناه است.

  • I truly believe he is innocent.


    اگر واقعاً باور داشته باشیم که می‌توانیم برنده شویم، شانس بسیار خوبی برای انجام آن داریم.


  • واقعا لحظه شرم آور بود.

  • It was a truly embarrassing moment.


    انتخاب بی پایان است، از عجیب و غریب تاریخی تا واقعا عجیب و غریب.

  • The choice is endless, from the quaintly historic to the truly exotic.


    او برای اولین بار در زندگی خود احساس خوشحالی واقعی کرد.

  • For the first time in her life she felt truly happy.


    هیچ دوقلوهای بالغ واقعاً یکسان نیستند.

  • No adult twins are truly identical.


    پاچینو آن‌ها را برای نسخه‌ای واقعی از شکسپیر که تنها می‌توان آن را در فیلم اجرا کرد، کنار هم می‌برد.

  • Pacino cuts them together for a truly original version of Shakespeare that could only be realized on film.


    به نظر می رسد او واقعاً برای کاری که انجام داده متاسف است.

  • She seems truly sorry for what she did.


    واقعا متاسفم قصد نداشتم ناراحتت کنم

  • I'm truly sorry. I didn't mean to upset you.


    متصدیان، بدون هیچ نگرانی دیگری در این مورد، واقعاً به نفع بچه ها صحبت می کردند.

  • The Curators, with no other concerns in the matter were truly speaking in the best interests of the children.


    همیشه چیزی از دلخواه وجود دارد، زیرا تنها چیزی که واقعاً می تواند برای یک چیز باشد، خود آن چیز است.


  • به همین ترتیب، تقلید از عبارات، موضع گیری ها و اعمال یک برخورد واقعاً خشونت آمیز می تواند نشان دهنده یک قصد یا تهدید باشد.

  • Similarly mimicry of the expressions, stance and actions of a truly violent encounter can represent an intention or threat.


    تا به امروز، من معتقدم که واقعاً ناامیدی کمتر و بیشتر در آغوش گرفتن واقع گرایی هوشیارانه بود که مرا به تغییر سوق داد.

  • To this day I believe it truly was less disillusionment and more an embrace of sober realism that moved me to change.


example - مثال
  • She truly believes that none of this is her fault.


    او واقعاً معتقد است که هیچ کدام از اینها تقصیر او نیست.

  • I'm truly sorry that things had to end like this.


    من واقعا متاسفم که همه چیز باید اینطور تمام شود.

  • I felt truly at home.


    من واقعا احساس کردم در خانه هستم.

  • I do care. Truly I do!


    من اهمیت می دهم واقعاً، من دارم!

  • Does she truly love him?


    آیا او واقعا او را دوست دارد؟

  • He could never truly forgive her.


    او هرگز نتوانست واقعاً او را ببخشد.

  • He truly wants to improve the town.


    او واقعاً می خواهد شهر را بهبود بخشد.

  • The results are truly amazing.


    نتایج واقعا شگفت انگیز است.

  • It's a truly remarkable movie.


    این یک فیلم واقعا قابل توجه است.


  • یک اثر هنری واقعا عالی

  • a truly memorable occasion


    یک مناسبت واقعا به یاد ماندنی

  • a truly magnificent performance


    یک اجرای واقعاً باشکوه


  • یک سیستم حکومتی واقعاً دموکراتیک

  • Well really and truly things were better than expected.


    خوب، واقعاً و واقعاً، همه چیز بهتر از حد انتظار بود.

  • He started the first truly international ballet company.


    او اولین شرکت باله واقعا بین المللی را راه اندازی کرد.

  • They truly understand what we're going through.


    آنها واقعاً درک می کنند که ما در حال عبور از آن چه هستیم.


  • برندی که واقعا جهانی است

  • By that time we were well and truly lost.


    در آن زمان حال ما خوب بود و واقعاً گم شده بودیم.

  • Steve came first Robin second and yours truly came last.


    استیو اول شد، رابین دوم شد و مال شما واقعاً آخر شد.


  • در این زمان از سال، رودخانه یک منظره واقعاً زیبا است.

  • She was a truly great actress.


    او واقعاً بازیگر بزرگی بود.

  • This is a truly remarkable achievement.


    این یک دستاورد واقعاً قابل توجه است.

  • It was a truly terrifying experience.


    واقعا تجربه وحشتناکی بود.

  • These will be the first truly democratic elections in the country's history.


    این اولین انتخابات واقعاً دموکراتیک در تاریخ کشور خواهد بود.


  • به دست آوردن مشاوره مالی واقعاً مستقل دشوار است.

  • This is a desperate situation which requires a truly radical solution.


    این یک وضعیت ناامیدکننده است که به یک راه حل واقعاً ریشه ای نیاز دارد.

  • Truly I could not have done this without you.


    واقعاً بدون تو نمی توانستم این کار را انجام دهم.

  • He truly believes he can cure himself by willpower alone.


    او واقعاً معتقد است که می تواند تنها با اراده خود را درمان کند.

  • I look forward to hearing from you. Yours truly Taylor Champinski.


    من مشتاقانه منتظر شنیدن شما هستم. با احترام، تیلور چمپینسکی.

  • Mushrooms aren't truly vegetables, but many people think they are.


    قارچ ها واقعاً سبزیجات نیستند، اما بسیاری از مردم فکر می کنند که سبزیجات هستند.

  • The area is truly beautiful.


    منطقه واقعا زیباست

synonyms - مترادف

  • واقعا


  • قطعا


  • مسلما

  • genuinely


    بی شک

  • undoubtedly


    در حقیقت


  • بدون شک


  • به طور قطعی

  • unquestionably


    در واقع

  • categorically


    به طور مشروع


  • غیر قابل انکار

  • legitimately


    به درستی

  • undeniably


    مطمئنا

  • accurately


    دقیقا

  • assuredly


    غیر قابل بحث


  • مثبت

  • inarguably


    صادقانه

  • positively


    به راستی

  • rightly


    کاملا

  • truthfully


    به وضوح

  • verily


    بی چون و چرا


  • به طور غیر قابل بحث


  • بدون ابهام

  • doubtless


    بسيار خوب

  • incontestably


    معتبر

  • incontrovertibly


    به آسانی

  • indisputably


  • indubitably


  • unequivocally


  • alright


  • authentically



antonyms - متضاد
  • doubtfully


    با شک

  • falsely


    به دروغ

  • fraudulently


    به صورت متقلبانه

  • inaccurately


    نادقیق

  • incorrectly


    نادرست

  • mistakenly


    اشتباه

  • dubiously


    به طرز مشکوکی

  • indefinite


    نامعین

  • questionably


    سوال برانگیز

  • wrongly


    به اشتباه

  • erroneously


    نامناسب

  • inappropriately


    نابجا

  • faultily


    به طور غیر دقیق

  • unsuitably


    بدون توجه

  • improperly


    ناشیانه

  • inaptly


    غیر قابل اعتماد

  • amiss


    بی وفایی

  • imprecisely


    به طور نامحدود

  • carelessly


    با شک ایالات متحده

  • clumsily


    بدبینانه انگلستان

  • unreliably


    با بی اعتمادی

  • unfaithfully


    بدون قاطعیت

  • inexactly


  • indefinitely


  • suspiciously


  • skepticallyUS


  • scepticallyUK


  • mistrustfully


  • doubtingly


  • distrustfully


  • indecisively


لغت پیشنهادی

fragile

لغت پیشنهادی

headway

لغت پیشنهادی

scenery